مهارت پرورش عزت نفس

درس پنجم: نقش والدین در میزان عزت نفس فرزندان (قسمت اول)

maharatha

بسم الله الرحمن الرحیم

پرورش عزت نفس

 

نویسنده: مسعود بسیطی و زهرا مرادی

    

در درس سوم و چهارم از درسنامه‌ی پرورش عزت نفس ، به عواملی اشاره کردیم که بر میزان عزت نفس تاثیر می‌گذاشت و مدیریت و کنترل آنها دست خود فرد بود. به عنوان مثال، گفتیم زیر پا گذاشتنِ چارچوبهای اخلاقی، تاثیر بسزایی در کاهش عزت نفس دارد و ما می‌توانیم با عِقال (مهار) نفس و پایبندی به مسائل اخلاقی و عقلانی، از نابود شدن عزت نفس خود جلوگیری کنیم. و یا گفتیم اگر باور و اعتمادمان را به خدای قادر مهربان تقویت نماییم و در زندگی به او توکل داشته باشیم، شکست‌ها و مشکلات، باعث کاهش عزت نفس مان نمی‌شود. اما امروز می‌خواهیم یکی از عوامل بسیار تاثیرگذار بر عزت نفس را معرفی کنیم که خارج از حیطه‌ی اختیار و کنترل فرد است و لزوما شخص روی آن احاطه ای ندارد. این عامل مهم، والدین هستند. در واقع مخاطب چند درس باقیمانده از این درسنامه، والدین و یا کسانی هستند که دوست می‌دارند در آینده، فرزندانی با عزت نفس بالا داشته باشند.

یادمان باشد عزت نفسی که والدین در کودکی به فرزندان‌شان می‌دهند، به عنوان سرمایه ای بسیار بسیار بزرگ و ارزشمند برای آنها اندوخته می‌شود. ولی عزت نفسی که از آنها می‌گیریم، به چاهی در زندگی‌شان تبدیل می‌شود که باید اتفاق‌های خیلی خاصی برایشان بیفتد و تلاش‌های عجیب و غریبی انجام دهند تا آن را پر کنند. پس تذکراتِ این چند درس را جدی بگیریم.

   

چگونگی تاثیرگذاری والدین بر عزت نفس فرزندان:

والدین از دو طریق در میزان عزت نفس فرزندشان سهیم هستند: وراثت و تربیت.

   

-     نقش وراثت در عزت نفس:

عزت نفس نیز مانند سایر ویژگی‌های رفتاری و روحی مثل ترس، اضطراب، وسواس، خساست، شجاعت، صبوری، ... به صورت موروثی قابل انتقال به نسل‌های بعدی است. افرادی که توان ژنتیکی بالاتری در زمینه‌ی عزت نفس دارند، در برابر چالش‌های زندگی مقاومت بیشتری از خود نشان می‌دهند و آنهایی که اجداد یا والدین‌شان از عزت نفس پایین‌تری برخوردار بوده اند، نیاز به تلاشی مضاعف برای رشد عزت نفس‌شان دارند. لذا پدر و مادر پیش از تصمیم به فرزندآوری باید روی عزت نفس خود کار کنند و به کمک راهکارهای مطرح شده در درس‌های گذشته، عزت نفس خود را بالا و بالاتر ببرند تا زمینه‌ی مساعدی برای رشد عزت نفس در فرزندان و نسل‌شان ایجاد کرده باشند.

   

-     نقش رفتاری و تربیتی والدین در عزت نفس:

شکی نیست که خانواده یکی از عوامل اساسی شکل گیری شخصیت فرزندان است. رفتار والدین با فرزندان و سبک تربیتی که اتخاذ می‌کنند به طور مستقیم بر عزت نفس فرزندان تاثیر می‌گذارد. پدر و مادری که عزت نفس پایینی دارند و خود را انسانی ارزشمند و لایق و توانا نمی‌بینند، چگونه می‌توانند فرزندانی پرورش دهند که حس ارزشمندی و توانمندی نسبت به خود داشته باشند؟ این فرزندان تا چشم باز کرده اند، پدر و مادری را دیده‌اند که یا خود را بی ارزش محسوب می‌کرده اند، یا چارچوبهای اخلاقی را به دلیل عزت نفس پایین‌شان زیر پا می‌گذاشته اند، یا از خودشان و حتی دیگران نا امید بوده‌اند، ... . در چنین شرایطی و با چنین الگوهای رفتاری، عموما فرزندان هم رفته رفته، درباره‌ی ارزشمندی و توانمندی‌های خود، حس منفی پیدا می‌کنند و در همان مسیر اشتباهی که والدین‌شان پیموده اند، گام بر می‌دارند. درست است که هر کسی می‌تواند فارغ از شرایطی که در آن قرار دارد، انتخابی متفاوت داشته باشد، ولی یقینا برای بچه‌ای که در چنین محیطی بزرگ شده، افزایش عزت نفس بسیار سخت‌تر از کسی است که الگویش والدینی با عزت نفس بالا بوده اند. بنابراین، یکی از تاثیرگذاری‌های والدین بر میزان عزت نفس فرزندان، از منظر الگویی است و والدین با عزت نفس پایین، عموما فرزندانی با عزت نفس پایین بار می‌آورند.

اما آیا عکس قضیه هم درست است؟ یعنی آیا عزت نفس بالای والدین، نتیجه اش لزوما عزت نفس بالای فرزند هم می‌شود؟                   پاسخ: لزوما خیر!             چراکه عامل مهم دیگری در میزان عزت نفس فرزندان نقش دارد به نام «تربیت»! اگر شیوه‌ی تربیتی، صحیح نباشد، حتی اگر والدین، عزت نفس بالایی داشته باشند، می‌توانند فرزندانی با عزت نفس پایین تحویل دهند. به عنوان نمونه، والدینی را در نظر بگیرید که عزت نفس بالایی دارند ولی به بهانه‌ی علاقه‌ی زیاد به فرزندشان، همه‌ی کارهای فرزند را خودشان انجام می‌دهند و مانند هلیکوپتر همواره بالا سر فرزندشان حاضرند تا به محض بروز کوچکترین چالشی به کمک آنها بشتابند و سختی‌ها و تلخی‌های مسیر را به جان بخرند. این رویه، نه فقط در خردسالی بلکه تا بزرگسالی فرزندشان و حتی پس از ازدواج او ممکن است ادامه داشته باشد. فرزندانِ والدین هلیکوپتری، عموما وابسته، بی دست و پا، بی مسوولیت، مضطرب و با عزت نفس پایین بار می‌آیند. این مورد، تنها نمونه‌ای بود تا ذهن‌تان با موضوع آشنا شود. در ادامه به مصادیق دقیق‌تری از نقش تربیت در میزان عزت نفس فرزند اشاره خواهیم کرد.

     

-     محبت، توجه و احترام، سه گانه‌ی ضروری برای عزت نفس بالا در فرزندان

چنانچه والدبن – فارغ از اینکه خودشان عزت نفس بالایی دارند یا خیر - در مسیر تربیتی خود، از «محبت»، «توجه» و «احترام» نسبت به فرزندشان غافل شوند و در این سه مورد کمکاری کنند، بدون شک فرزندانی با عزت نفس پایین خواهند داشت.

همچنانکه جسم ما به سه عامل حیاتیِ هوا، آب و غذا برای ادامه‌ی زندگی نیاز دارد و در صورت فقدان هر کدام از این سه‌گانه‌ی ضروری، حیات ما به خطر می‌افتد، روح ما نیز به سه عامل اساسی برای ادامه‌ی حیات نیاز دارد: محبت، توجه و احترام. اگر یکی از این سه‌گانه‌های ضروری از دسترس خارج شود، حیات روح ما به خطر می‌افتد. حال روح که خراب شود، عزت نفس هم پایین می‌آید.

نکته‌ی عجیب اینجاست که با آنکه تقریبا همه‌ی ما بر این باوریم که حقیقت وجودی ما، این جسم فانیِ فیزیکی نیست و آنچه حتی پس از نابودی جسم از ما باقی می‌ماند، روح مان است، اما همه‌ی زندگی‌مان را صرف برآوردن نیازهای جسمانی خود و فرزندان مان کرده‌ایم، نه رفع نیازهای روحی مان. صبح تا شب می‌دویم تا بهترین خوراک و پوشاک و خانه و ماشین و امکانات را برای خود و خانواده مان مهیا کنیم، اما از اصلی‌ترین نیازهای روحی آنها غافلیم. آنقدر خسته و آشفته از کار روزانه به خانه می‌رسیم که حتی حوصله‌ی هم کلامی با فرزندمان را نداریم، چه برسد به اینکه وقت بگذاریم و راه ارتباط موثر با فرزند را یاد بگیریم، زبانش را بفهمیم و بیاموزیم ادبیات مان با یک بچه‌ی 6 ساله، یک دختر 15 ساله، یک پسر 18 ساله چگونه باید باشد تا او احساس کند پدر و مادرش درکش می‌کنند، دوستش دارند، به او و خواسته‌هایش توجه دارند، به شخصیتش و سلایقش احترام می‌گذارند، ...

بیایید با جزییات بیشتری این سه گانه‌ی حیاتیِ روحی – روانی را بررسی کنیم:

   

O    محبت:

بدون اکسیژن چقدر می‌توانیم زنده بمانیم؟ تنها چند دقیقه. کارکرد محبت برای تداوم حیات روحی ما، شبیه کارکرد اکسیژن برای زنده ماندن ماست. کسی که هیچ محبتی به او نرسد، مانند فردی که اکسیژن به او نرسیده، از نظر روحی خیلی زود پژمرده می‌شود و در نهایت، دچار یأس و مرگ روحی می‌گردد؛ هرچند زندگی نباتی اش ادامه داشته باشد.

کودکی که از محبت والدین اشباع شده باشد، فردی امیدوارتر، دلسوزتر، شاداب‌تر، دارای آرامش بیشتر، ... بار می‌آید. کودکی که کمبود محبت داشته باشد، تبدیل به فردی نا امید، مضطرب، با احساس بی پناهی و ناتوانی می‌شود. کودکان تان را ببوسید، در آغوش بگیرید، نوازش کنید. او باید بداند شما بدون قید و شرط دوستش دارید، پشت و پناهش هستید، و خوشبختی او برای شما مهم است.

جالب اینجاست که به لطف خدای مهربان، محبت به فرزند، به صورت فطری در وجود همه‌ی ما قرار داده شده و قرار نیست به ضرب و زور و بدبختی، حس دوست داشتن فرزندمان را در خودمان ایجاد کنیم. کافی است این محبت را درست و به جا نثار فرزندمان کنیم. آنقدر محبت به فرزند، در تربیت انسان‌ها و عاقبت‌شان نقش دارد که خداوند متعال برای ابراز محبتی که اساس آن را خودش به والدین هِبه کرده، جوایز عجیب و غزیب هم در نظر گرفته. به عنوان مثال رسول رحمت می‌فرماید: «فرزندان خود را زیاد ببوسید چراکه خداوند برای هر بوسه‌ای جایگاهی در بهشت به گستردگی مسافت پانصد ساله به شما عطا می‌کند.»[1]

اینکه چطور محبت‌مان را به فرزندمان نشان دهیم تا لوس نشود، وابستگی شدید پیدا نکند، متوقع و طلبکار نباشد، ... خود نیازمند یک درسنامه‌ی مستقل است. خصوصا اینکه نحوه‌ی ابراز محبت در سنین مختلف فرزند، متفاوت است. مثلا ابراز محبت به کودک یک ساله بیشتر با در آغوش گرفتن‌های مکرر و بوسه‌های متعدد - خصوصا هنگام شیر خوردن – صورت می‌گیرد ولی در مورد نوجوان 15 ساله، شاید به یک بغل کردن چند ثانیه‌ای و چند بوسه در روز تبدیل شود، البته به همراه ابراز کلامی؛ مثل اینکه مادر خطاب به فرزند نوجوانش بگوید «خدا رو شکر به خاطر بودنت؛ نمی‌دونی چقدر دوستت دارم مامان جان» و بوسه‌ای بر سر فرزندش بزند. حتی نحوه‌ی محبت بر اساس جنسیت فرزند و والد باید متفاوت باشد. قطعا رفتار مادر با پسر 18 ساله نباید با رفتار پدر با دختر جوانش یکی باشد. اما فارغ از همه‌ی این ریزه‌کاری‌ها، اصل موضوع، این است که به طریق صحیحی فرزندان‌مان را از محبت خود سیراب کنیم. همانطور که گفتیم محبت برای ادامه‌ی حیات روح، مانند اکسیژن می‌ماند. اگر ما آن را به فرزندان‌مان نرسانیم، به ناچار در جای دیگری جستجوبش می‌کنند!

کودکی که دوست داشته شدن و ارزشمند بودن را از جانب پدر و مادرش حس کرده باشد، برای خودش ارزش بیشتری قائل می‌شود و در نتیجه، عزت نفس بالاتری خواهد داشت تا کودکی که با بی محبتی والدینش روبرو بوده و حس بی پناهی و دوست نداشته شدن را تجربه کرده. پس از این نیاز حیاتی روحی – روانیِ فرزندان‌مان غافل نشویم.

   

O    توجه:

از بین نیازهای سه گانه‌ی ضروری برای حیات روح، اهمیت «محبت» را شبیه نقش اکسیژن برای جسم معرفی کردیم. دومین نیاز اساسی روحی ما، «توجه» است که ضرورت و اهمیت آن را می‌توانیم شبیه اهمیت آب برای بقا بدانیم. بدون آب، جسم ما چند روز می‌تواند طاقت بیاورد؟ بدون توجه، روح ما چند وقت می‌تواند سلامت، شاداب و زنده بماند؟!

کمبود توجه از طرف خانواده، یکسری کمبودها و عقده‌های روانی به بار می‌آورد که سلامت روحی فرد را به خطر می‌اندازد و می‌تواند او را به سمت کارهای غیر عقلانی و خطرناک سوق دهد. چنین فردی برای پر کردن خلأ موجود در زندگی اش، ممکن است دروغ بگوید، چوب لای چرخ موفقیت اطرافیانش بگذارد، سراغ اعتیاد برود، با گروههای بی اخلاق و بزهکار همراه شود، دست به کارهای ناشایست بزند، از هر کس و ناکسی توجه و محبت را گدایی کند، ... به نظرتان از عزت نفس چنین آدمی چه باقی می‌ماند؟

برخی والدین فکر می‌کنند همین که تمام وقت و انرژی‌شان به خاطر فرزند مصرف می‌شود، نیاز روحی جگرگوشه‌شان به توجه را تامین کرده اند. مثلا مادر، بچه را با تبلت سرگرم کرده تا بتواند بی دردسر آشپزی کند. می‌گوییم مادر محترم، این بچه، غذای روح هم لازم دارد، توجه می‌خواهد، جواب می‌دهد «خب پس من دارم برای کی آشپزی می‌کنم؟ مگه غیر از اینه که چون به بچم اهمیت میدم، دارم براش غذا می‌پزم؟» البته که اینکه حواسمان به غذای فرزندمان باشد و برایش یک غذای خوشمزه و سالم درست کنیم، نوعی توجه به او محسوب می‌شود ولی این، ساده‌ترین سطح از توجه به فرزند است. توجهی که خیلی مواقع، فرزندمان حتی متوجهش نمی‌شود و آن را به عنوان توجه والدین نسبت به خودش درک نمی‌کند. یا پدری را در نظر بگیرید که دو شیفت کار می‌کند تا فرزندانش در رفاه بیشتری زندگی کنند و دلش خوش است که همه‌ی انرژی و توجهش معطوف خانواده اش است، ولی دختر 17 ساله اش دلیل اینکه خود را با خفّت و خواری آویزان فلان پسر لاابالی کرده، بی توجهی پدرش بیان می‌کند. چرا چنین اتفاقی می‌افتد؟

*   دلیل اول: فرزندان‌مان نمی‌دانند الان که ظاهرا کنارشان نیستیم و جای دیگری سرمان شلوغ است، به خاطر خود آنها و برآوردن نیازهای ایشان است؛ نه گرفتاری‌های شخصی.

پدر و مادر باید مستقیم و غیر مستقیم و البته جوری که حس منت گذاشتن به فرزندشان دست ندهد، به آنها بفهمانند که اصل زندگی و فعالیتهاشان در راستای خوشبختی بچه‌ها بنا شده: «اگه نمی‌رسم الان با تو بازی کنم، برای اینه که دارم غذایی رو که دوست داری برات درست می‌کنم، تو هم بیا آشپزخونه کنار من تا با هم یک سالاد خوشمزه هم درست کنیم». یا «اگه نمی‌رسم الان با دختر 17 ساله ام، به فلان تئاتر برم، یا با هم به پارک بریم و قدم بزنیم، برای اینه که متوجه شدم دخترم دوست داره کلاس موسیقی بره و من برای خوشحالی اون و تامین هزینه‌ی کلاسش، بیشتر کار می‌کنم؛ در عوض، یک فیلم معمایی که دوست داری، پیدا کردم که آخر هفته، دور هم توی خونه تماشا کنیم.»

اگر پدر و مادر با فرزندشان درباره‌ی این مسائل گفتگو کنند، بچه‌ها کمتر احساس بی توجهی می‌کنند. پیش‌فرض‌مان را این نگذاریم که «خب خودش باید بفهمه؛ پس من دارم برای کی جون می‌کنم؟» گاهی حتی آدم بزرگها هم نیاز دارند از زبان طرف مقابل‌شان بشنوند که برای مخاطبشان مهم هستند و اگر فلان روز فلان اتفاق افتاد، ناشی از بی اهمیتی و بی توجهی به آنها نبوده. بچه‌ها، بیشتر به این مدل گفتگوها از طرف والدین‌شان نیازمندند. البته لزومی ندارد همیشه به صورت مستقیم به آنها این نکته را یادآوری کنیم. خیلی مواقع کافی است با او و خودمان جمله بسازیم! مثلا: امروز برات فسنجون درست کردم که دوست داری! / امروز خیلی سرم شلوغ بود ولی اون وسطها یه وقت جور کردم رفتم از این آموزشگاه موسیقی نزدیک خونه، لیست کلاسها و قیمتهاشون رو برات گرفتم. ببین کدوم رو درست داری؟ ...

*   دلیل دوم: فرزندان ما به سطوح بالاتری از توجه نیز نیاز دارند.

توجه به فرزند، فقط تهیه خوراک و پوشاک نیست. بلکه باید برایشان وقت اختصاصی بگذاریم؛ حرفهایشان را بشنویم؛ درباره‌ی مسائل مختلف نظرشان را بپرسیم و در صورت امکان اعمال کنیم؛ برای تربیت‌شان، خوشحال کردن‌شان، رشد مهارتهایشان، انرژی بگذاریم، هزینه کنیم، مشاوره بگیریم؛ رفتارهای خوب و تلاش‌های مثبت‌شان را تشویق کنیم؛ نسبت به کارهای اشتباه‌شان عکس العمل مناسب نشان دهیم (احساس نکنند رهایشان کرده ایم و رفتارشان برایمان مهم نیست)؛ درباره‌ی موضوعات مورد علاقه‌شان، کنجکاوی مثبت نشان دهیم (دوست داری برای دایناسورت با هم یک کلاه درست کنیم؟ / مشکل دوستت با معلم زیست تون حل شد؟ / این پاساژ نزدیک خونه از او چراغ خوابها که دوست داری، آورده؛ می‌خوای با هم بریم ببینیم؟ ...)

   

O    احترام:

همانطور که جسم ما برای بقا به غذا نیاز دارد، روح ما هم برای سلامت و شادابی، نیازمند احترام است. کودکی که از پدر و مادرش بی احترامی ببیند، چگونه برای خودش احترام و ارزش قائل شود و عزت نفسش را حفظ کند؟ فرزندانی که حرمت و شخصیت‌شان از جانب والدین حفظ نمی‌شود و مدام تحقیر و سرزنش می‌شوند، دچار عقده‌ی حقارت می‌شوند و برای خودنمایی و جبران احساس حقارتی که درونشان ریشه کرده، ممکن است دست به بدترین خلافها و جنایتها بزنند.

رسول رحمت که الگوی ما در همه‌ی شئون زندگی از جمله تربیت فرزند است، می‌فرماید: «أَكْرِمُوا أَوْلَادَكُمْ‏»[2]به فرزندان خود احترام بگذارید.

-    نام نیکو برایشان انتخاب کنیم و درست صدایشان بزنیم. نرگس خانوم، سینا جان، عزیز مامان، ... را مقایسه کنید با وِزّه خانوم، چُغُل خان، مَسین (مخفف محمد حسین(!))؛

-    عیب و ایرادشان را جلوی جمع جار نزنیم؛

-    مدام تحقیر و سرزنش‌شان نکنیم؛

-    از نقاط قوت و کارهای خوبشان تقدیر و تشکر کنیم، خصوصا در جمع؛

-    برایشان شخصیت قائل شویم. به همه شربت تعارف می‌کنیم، از روی بچه‌ی خودمان می‌پریم! حتی اگر مطمئنیم میل ندارد، باز هم برایش شخصیت قائل شویم و تعارف کنیم. اگر برایش ضرر دارد، جلوی جمع بگوییم مامان جان چون شربت برای شما خوب نیست، برات دمنوش درست کردم. بگذاریم خودش را در جمع صاحب عزت و احترام ببیند، نه بی اهمیت و قابل چشم‌پوشی؛

-    نظرشان را خصوصا درباره‌ی مسائلی که به خودشان مربوط می‌شود، بپرسیم؛

-    وادارشان نکنیم به خاطر خوشایند دیگران از حق خود بگذرند. گذشت و مدارا، یک بحث است، این که بچه را بدون آمادگی‌های تربیتی مجبور کنیم از حقش بگذرد، یک بحث دیگر. تو بزرگتری، باید کوتاه بیای؛ اون مهمونه، باید اسباب بازیت رو بهش بدی، ... اینها تخریب شخصیت است.

-    ...

در جلسه‌ی آینده به نکات تربیتی دیگری که بر عزت نفس فرزندان‌مان تاثیرگذارند، اشاره خواهیم کرد.

   

جمع بندی:

-    والدین از دو طریق در میزان عزت نفس فرزندشان سهیم هستند: وراثت و تربیت.

-    در بحث وراثت، پدر و مادر می‌توانند قبل از فرزندآوری، روی رشد عزت نفس خود کار کنند تا زمینه‌ی مساعدتری را برای عزت نفس فرزندشان ایجاد کرده باشند.

-    یکی از تاثیرگذاری‌های والدین بر میزان عزت نفس فرزندان، از منظر الگویی است. پدر و مادر با عزت نفس پایین، عموما فرزندانی با عزت نفس پایین بار می‌آورند.

-    والدین با عزت نفس بالا اگر نکات تربیتی ویژه‌ای را رعایت نکنند، لزوما فرزندانی با عزت نفس بالا نخواهند داشت.

-    همچنانکه جسم ما برای بقا، به اکسیژن، آب و غذا نیاز دارد، حیات روحی ما نیز وابسته به محبت، توجه و احترام است.

-    محبت، توجه و احترام، سه عاملِ به شدت ضروری در بحث عزت نفس فرزندان محسوب می‌شوند.

-         

افرادی که توان ژنتیکی بالاتری در زمینه‌ی عزت نفس دارند، در برابر چالش‌های زندگی مقاومت بیشتری از خود نشان می‌دهند و آنهایی که اجداد یا والدین‌شان از عزت نفس پایین‌تری برخوردار بوده اند، نیاز به تلاشی مضاعف برای رشد عزت نفس‌شان دارند. لذا پدر و مادر پیش از تصمیم به فرزندآوری باید روی عزت نفس خود کار کنند.


[1] "قَبِّلُوا أَوْلَادَكُمْ فَإِنَّ لَكُمْ بِكُلِّ قُبْلَةٍ دَرَجَةً فِي الْجَنَّةِ مَا بَيْنَ كُلِّ دَرَجَتَيْنِ خَمْسُمِائَةِ عَام‏": مکارم الاخلاق، ص 220.

[2] "أَكْرِمُوا أَوْلَادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا آدَابَهُمْ يُغْفَرْ لَكُم"یعنی: به فرزندان خود احترام بگذارید و تربیت آنها را به نیکویی انجام دهید تا مورد غفران خداوند قرار بگیرید:بحارالانوار، ج 101، ص 95.

 

بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص)

 

 

logo-samandehi

جستجو