بعضی از فرقهها از حس میهن پرستی مردم استفاده میکنند و خود را به ایران باستان منتسب میسازند. در این میان، برخی به وضوح به اسلام آوردن ایرانیان اعتراض میکنند و میگویند اسلام دین اعراب است و محمد (ص) هم عربی بوده که با فرض صحّت پیامبریاش برای هدایت اقوام بی تمدن عرب انتخاب شده، نه ایرانیان با تمدن چند هزار ساله. آنها با اشاره به زندگی جاهلانهی اعراب و اینکه چقدر از تمدن و انسانیت، به دور بودهاند - تا آنجا که فرزندانشان را زنده به گور میکردند، خوراکشان سوسمار و عقرب بوده، سرگرمیشان جنگ و کشتار بوده و از ابتدایی ترین اصول زندگی اجتماعی بیخبر بودند - تاکید میکنند اسلام به درد همان اعراب میخورد؛ نه ایرانیانی که فرهنگ غنیشان زبانزد خاص و عام بوده است.
از جملهی این گروهها میتوان به ترویج دهندگان «زرتشتی گری» اشاره کرد. حال آنکه
اولا: حتی در اینکه زرتشت، پیامبری آسمانی بوده باشد و کتاب اوستا هم کلام وحی باشد، در بین اندیشمندان و مورخان اختلاف است. هیچ مستند تاریخی محکمی مبنی بر پیامبریِ زرتشت وجود ندارد. حتی در زمان و مکان تولد این شخص نقلهای گوناگونی دیده میشود. برخی مورخان میگویند 6 قرن قبل از میلاد به دنیا آمده، عدهای میگویند 10 قرن قبل از میلاد، آن یکی میگوید 17 قرن و یا حتی 60 قرن قبل از میلاد؛[1] یکی میگوید در آذربایجان متولد شده، دیگری میگوید در خراسان، آن یکی میگوید در فلسطین ... عدهای هم کلا وجود چنین شخصیتی در تاریخ را انکار میکنند!
برخی به روایات اسلامی استناد میکنند و میگویند از آنجا که پیامبر در بحث جزیه، با مجوسیان مانند سایر اهل کتاب برخورد نمود[2] و اهل بیت علیهم السلام آنها را پیرو پیامبر و کتابی آسمانی معرفی کردهاند، پس زرتشت پیامبر بوده و اوستا کتابی آسمانی است. اما نکتهی قابل توجه اینجاست که درست است که بر اساس کلام اهل بیت علیهم السلام، «مجوسیان» پیامبری آسمانی داشتهاند و جزو اهل کتاب محسوب میشدند، اما اصلا به اثبات نرسیده که این پیامبر، زرتشت بوده باشد و مقصود از کتاب آسمانی، اوستا باشد![3]
بسیاری از محققان، مجوسیان را پیرو پیامبری به نام مجوس که سالها پیش از زرتشت بوده معرفی میکنند. آنها معتقدند بعدها شخصی به نام زرتشت ادعای پیامبری میکند و برخی از مجوسیان به او میپیوندند. تلفیق آموزههای مجوس و سخنان زرتشت، کتابی را پدید میآورد به نام اوستا که زرتشتیان آن را کتاب آسمانی میخوانند. هرچند که بعدها همین کتاب هم دستخوش تغییرات گسترده میشود تا آنجا که به اعتراف زرتشتیان به جز «گات»ها سایر بخشهای اوستای امروزی کلام زرتشت نمیتواند باشد.
ثانیا: به فرض که زرتشت، پیامبری راستین بوده باشد. آیا جایی اعلام کرده که آخرین پیامبر است و پس از او هیچ پیامبری نخواهد آمد؟ آیا در کتاب اوستا نیامده که هزار سال پس از زرتشت، شخصی به نام «هوشیدر» و هزار سال بعدتر «هوشیدر ماه» و پس از آن «سوشیانت» ظهور خواهند کرد و مردم جهان را از ظلم و فساد نجات خواهند داد؟ پس چگونه است که زرتشتیان ظهور انبیاء را نمیپذیرند و با آنکه ادعای خردگرایی دارند، به این موضوع توجه نمیکنند که شاید یکی از مردان آسمانیِ وعده داده شده در آیین شان، عیسی مسیح یا رسول گرامی اسلام، حضرت محمد بوده باشد؟ چرا و بر اساس چه مستندی هنوز زرتشتی ماندهاند؟
ثالثا: آیا معیار پذیرش کلام حق، موقعیتِ جغرافیاییِ گویندهی کلام است؟ آیا اگر محمد مصطفی و اهل بیت پاکش میگویند خدای یگانه را بپرستید، از هوای نفس پیروی نکنید، دیگران را آزار ندهید، حتی حقوق حیوانات را رعایت کنید، سالم بخورید و بیاشامید، خوش اخلاق باشید، زنان و دختران تان را مورد اکرام قرار دهید، به پدر مادر خود احسان کنید، به یاری همسایه تان بشتابید، آنچه برای خود نمیپسندید برای دیگران هم نخواهید، بر سر یتیمان دست نوازش بکشید، راستگو و امین باشید، از بخل و حسد و ظلم دور بمانید، ... چون عرب هستند نباید اعتنا کنیم؟
و آیا این احکام را تنها به این دلیل که متعلق به آیینِ ایرانیِ زرتشت است باید بپذیریم:
- اگر زنی طفل مرده به دنیا بیاورَد، باید در اتاقی زندانی گردد و به او ادرار گاو آمیخته به خاکستر خورانده شود،[4]
- زن در ایام حیض باید در گودالی به دور از آب، آتش و گیاه، قرنطیه گردد تا پلیدی اش که از اهریمن ناشی شده این عناصر مقدس را آلوده نسازد،[5]
- مردگان باید خوراک لاشخوران و جانوران شوند،
- مرد گناهکار، باید دختر باکرهی خود را با جهیزیه و زیورآلات به ازدواج مردان اشو در آورَد و عروس، خواهر 15 ساله اش را نیز همراه خود برای ایشان ببرد،[6]
- هر کس خارپشتی را بکشد، باید دو هزار شلاق به او بزنند،[7]
- هر کس به سگی استخوان سخت و ناجویدنی بدهد یا او را بترساند، باید اعدام شود[8]
بنابراین، نه اثبات شده که زرتشت، پیامبری آسمانی است؛ نه اگر پیامبر باشد، آمدن پیامبری پس از خود را نفی کرده؛ و نه معیار پذیرش کلام حق، موقعیتِ جغرافیاییِ گویندهی کلام است.
[1]- به عنوان نمونه به این جملات از موبد اردشیرآذر گشسْبْ ذیل موضوع «زمان پیدایش اشو زردشت» توجه نمایید: "در آغاز این گفتار باید اعتراف نماییم كه ما هنوز به تاریخ درست ظهور زرتشت دسترسی نداریم و نمیتوانیم به طور قطع بگوییم این پیامبر باستانی در چه قرنی ادعای پیغمبرینموده است زیرا اقوال نویسندگانی كه از دورهی باستان تا بحال در این قلم فرسایی نمودهاند و سنوات داده شده از سوی آنها برای ظهور اشو زردتشت بقدری مختلف است و با هم چندان فاصله دارند كه سازش میان آنها به هیچ روی امكان پذیر نیست. بعضی از مورخین تاریخ پیدایش او را در حدود سدهی ششم یا هفتم پیش از میلاد میدانند. در حالیكه نویسندگان دیگر ظهور او را تا شش هزار سال پیش از میلاد مسیح به عقب میبرند": مراسم مذهبی و آداب زردتشتیان، ص16.
[2]- پیامبر با استناد به آیه 17 سوره حج (إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئینَ وَ النَّصاری وَ الْمَجُوسَ ...) مجوس را از اهل کتاب معرفی نمودند و با آنها همانگونه رفتار کردند که با یهود و نصارا رفتار می کردند، نه مانند مشرکان و کفار. نقل است که مشرکان مکه از پیامبر تقاضا کردند از آنها جزیه بگیرد و در عوض به آنها اجازهی بت پرستی بدهد! پیامبر فرمودند: «من جز از اهل کتاب جزیه نمیگیرم» آنها در پاسخ نوشتند چگونه چنین میگویی در حالی که از مجوس جزیه گرفتهای؟ پیامبر پاسخ دادند: «مجوس دارای پیامبر و کتاب آسمانی بودند اما پیامبرشان را به قتل رساندند و کتاب او را آتش زدند»: بحارالانوار، ج 14، ص 463.
[3]- به عنوان نمونه وقتی فردی از امام صادق دربارهی پیامبر آیین مجوس میپرسد، ایشان میفرماید: "برای مجوس نیز از سوی خداوند پیامبری با کتاب آسمانی فرستاده شد ولی آنها او را تکذیب کرده و کتابش را انکار نمودند. آن شخص میپرسد: «آیا آن پیامبر، خالد بن سنان است؟» حضرت میفرماید: «خالد یک عرب بدوی بوده و پیغمبر نبوده ...» مرد میپرسد: «آیا پیامبر مجوس، زردشت است؟» امام میفرماید: «[خیر] زردشت در میان مجوس با [کتاب] زمزمه (اوستا) آمد و ادعای نبوت کرد و عدهای از مجوس به او ایمان آورده و عدهای او را انکار کرده و بیرونش کردند تا این که در بیابان طعمهی درندگان شد.»": بحارالانوار، ج 10، ص 179.
[4]-وندیداد، ترجمه موسی جوان، ص 128.
[5]- وندیداد، ترجمه موسی جوان، ص 239 و 240. و وندیداد، ج 3، ص 725 با پژوهش هاشم رضی.
[6]- وندیداد، اوستا فرگرد 14، بند 8 به بعد.
[7]- وندیداد، ج۳، ص ۱۳۳۰، فرگرد ۱۳، بند 3.
[8]- وندیداد، فرگرد 15، بند ۵ و ۶.