بسم الله الرحمن الرحیم
پرورش عزت نفس
نویسنده: مسعود بسیطی و زهرا مرادی
در درس گذشته، به شایعترین نشانههای عزت نفس پایین اشاره کردیم. در این درس میخواهیم عواملی را که عزت نفسمان را کاهش میدهند، بررسی کنیم.
چه کارهایی باعث کاهش عزت نفس میشود؟
برخی عوامل کاهش عزت نفس، دست خود فرد نیست. مثلا ریشهی ژنتیکی دارد؛ یا به تربیت اشتباه پدر و مادر باز میگردد. پدر و مادری که مدام در حال مقایسهی کودک خود با دیگران و انتقاد از فرزندش هستند؛ پدر و مادری که فرزندشان را از توجه و محبت سیراب نمیکنند؛ پدر و مادری که به راحتی و آشکارا چارچوبهای اخلاقی را زیر پا میگذارند (دروغ میگویند، دو رویی به خرج میدهند، بد دهنی میکنند، حق دیگران را نادیده میگیرند، ...) قطعا فرزندی با عزت نفس پایین بار میآورند. (در درس پنجم و ششم دربارهی نقش پدر و مادر در شکل گیری عزت نفس فرزند و راهکارهای پرورش آن، به تفصیل صحبت خواهیم نمود.) در چنین مواردی که خود فرد، سهمی در کم شدن عزت نفسش نداشته، یادگیری یکسری راهکار و مهارت برای خنثی کردن تاثیر آن عوامل میتواند راهگشا باشد. در درس چهارم به بررسی برخی از این راهکارها میپردازیم.
اما تمرکز ما در این درس، روی کارهایی است که خودمان با انجام دادن آنها عزت نفس خود را کم میکنیم. کارها و رفتارهایی که اگر میخواهیم عزت نفسمان رشد کند، باید از آنها فاصله بگیریم. شایعترین و مهمترین آنها عبارتند از:
- هدفگذاریهای نامناسب:
اهدافی که برای زندگیمان در نظر میگیریم، نه باید خیلی ساده باشند که انگیزهای برای به دست آوردنشان نداشته باشیم، نه باید آنقدر چالشی باشند که هر چه بدویم به آنها نرسیم. هدفی که به دست نیاید، از عزت نفس ما کم میکند. مثلا فردی سیگاری را در نظر بگیرید که روزی 10 نخ سیگار میکشد. اگر این فرد بگوید «دیگه از فردا لب به سیگار نمیزنم»، حتی اگر فردا به جای 10 نخ، دو نخ سیگار هم بکشد، چون به سیگار لب زده، در ناخودآگاهش این ثبت میشود که نتوانسته روی حرفی که زده، بایستد. و همین مسئله، عزت نفس او را کم میکند. اما اگر بگوید از فردا به جای روزی 10 نخ، هفته ای 10 نخ میکشم و هر هفته، 2 نخ کمتر از هفتهی قبل میکشم، راحتتر میتواند روی حرفش بماند و از عزت نفسش خرج نمیشود.
بسیاری از آدمهای موفقی که برخلاف انتظارمان عزت نفس پایینی دارند و به همین جهت هم رفتارهای ناپختهای از آنها میبینیم، دقیقا از همین جا ضربه خوردهاند. یعنی اهداف سخت و غیر قابل دستیابی برای خود ترسیم کردهاند و با اینکه از خیلیها خیلی جلوترند و در چشم اطرافیان پلههای موفقیت را چند تا چند تا بالا رفتهاند ولی حال خودشان خوب نیست و نشانههای عزت نفس پایین در آنها به خوبی نمایان است. مثلا برای خودش هدف تعیین کرده که تا 50 سالگی در هر استان، یک شعبه از کسب و کارش را احداث کند. اما اکنون که به 50 سالگی رسیده، در 20 استان، شعبه دارد. با اینکه رقبایش حتی در 5 استان هم شعبه ندارند، و وضعیت مالی و جایگاه اجتماعی و صنفیاش، از دیگران بهتر است و حتی 5 سال مداوم، جایزهی برند برتر را کسب نموده، اما یک جایی در درونش این نقص حک شده که به آنچه که باید میرسیدی «نتوانستی» برسی. اینجاست که از عزت نفسش کم میشود و با کمال تعجب میبینیم از این آدم 50 ساله با کوله باری از تجربه و سالها روابط اجتماعی، رفتارهای ناپختهای مثل قضاوتهای نابجا، انتقادهای بی اساس، تمسخر دیگران و ... سر میزند.
- کمالگراییهای افراطی:
در درس اول گفتیم، برآیند دو مؤلفهی احساس توانمندی و احساس ارزشمندی، میزان عزت نفس فرد را مشخص میکند. از آنجا که بحث احساس و نگرش هر فرد نسبت به خودش و توانمندیهایش مطرح است، هر کسی مستعد و توانمند بودن را با انتظارات خود میسنجد. به همین دلیل کسانی که دچار کمالگرایی افراطی هستند، عموما حس توانمندی کمتری نسبت به خود دارند (سطح انتظارشان از خود به صورت افراطی بالاست) و درنتیجه، عزت نفسشان هم پایینتر میآید.
افراد کمالگرا، عموما از داشتههای اکنونِ خود رضایت ندارند و به دنبال دستیابی به بهترین شرایط، فرصتهای شاد بودن و لذت بردن از حال را از دست میدهند. این افراد حتی وقتی به چیزی که در طلبش بودند، میرسند، باز هم حالشان خوب نیست و احساس آرامش و رضایت ندارند. مثلا کمالگرای موفقیت، معتقد است باید همیشه و هر جا اول و جلوتر از همه باشد. سالها تلاش میکند تا خانهای بزرگ با به روزترین امکانات در یکی از بهترین مناطق شهر بخرد. بعد از خرید خانه، از اینکه بالاخره خانهی رویاییاش را خریده و میتواند در کنار خانواده از داشتنش لذت ببرد، خوشحال نمیشود؛ بلکه از این خوشحال میشود که در میان دوست و آشنا کسی خانهاش از خانهی او بزرگتر نیست! و این خوشحالی هم خیلی زود جای خود را به دلواپسی میدهد که نکند یک روزی یکی از اقوام خانهای بهتر از خانهی او بخرد. چنین روحیهای عزت نفس را بخار میکند.
- اهمالکاری و به تعویق انداختن مسوولیتها:
یکی از رفتارهایی که به شدت عزت نفس آدم را کم میکند، همین اهمالکاری است. چون در درونمان اینگونه ثبت میشود که: من آدمی نیستم که ارادهی انجام مسوولیتهایم را داشته باشم و حتما باید فشار بالا سرم باشد تا کاری را پیش ببرم وگرنه به شعور و همت خودم باشد، کارها انجام نمیشوند!
برای آغاز کارهایی که تنبلیمان میآید سراغشان برویم، یک راهکار میتواند این باشد که لیستی از کارهایی که باید انجام دهیم ولی به تعویق انداختهایم را جلوی رویمان قرار دهیم و از خودمان بپرسیم اگر بخواهیم از بین این کارها یکی را انتخاب کنیم، کدام را حاضریم الان انجام بدهیم. مثلا الان حوصله ندارم اتاقم را مرتب کنم ولی به جای آن، رزومهام را که یک ماه است میخواهم بنویسم، کامل میکنم. الان حال ندارم فلان مبحث را مطالعه کنم، به جایش لباسهایم را اتو میکنم. در این روش، حجم و موضوع کارها خیلی مهم نیستند. مهم این است که لیست ما کوتاه و کوتاهتر شود و تعداد پروندههای بازی که ذهنمان را درگیر کردهاند و بابت انجام ندادنشان حالمان خوب نیست، کم و کمتر شود.
البته همیشه، دلیلِ به تعویق انداختن کارها، تنبلی و بی حوصلگی نیست. گاهی علتش کمالگرایی است. چون میخواهیم همه چیز در بهترین حالت خود انجام شود، برای رسیدن به بهترین شرایط مدام کار را به تاخیر میاندازیم. مثلا قرار است یک سایت بزنیم، تا همه چیز از نظر گرافیکی و محتوایی کامل نشود، سایت را بالا نمیآوریم. در حالی که میشود با حداقلهایی کار را شروع کرد و بعد به مرور تکمیل کرد.
به هر حال، یادمان باشد کسانی که به هر دلیلی کارهایشان را به تعویق میاندازند، فقط پسرفت نمیکنند، بلکه از اندوختهی عزت نفسشان هم خرج میکنند.
- رفتارهای خارج از چارچوب اخلاق
راستگویی، امانتداری، حق پذیری، احترام به حقوق دیگران (انسان ها، حیوانات، گیاهان، ...)، مهربانی، خیرخواهی، قدرددان بودن، ... خصیصههای انسانی ارزشمندی هستند که اگر به هر دلیلی از آنها فاصله بگیریم، اتفاقهای بسیار ناخوشایند و جبران ناپذیری برایمان خواهد افتاد. دوستانی که با درسنامهی عقل و سایر مباحث ما در حوزهی عقلگرایی آشنا هستند، میدانند که عناوین اخلاقیِ نامبرده شده، جزیی از «جنود عقل» هستند. عامل بودن به آنها سبب رشد عقل میشود و دور شدن از آنها، باعث محجوب شدن عقل و یا اصطلاحا افول عقل میشود. از طرفی، «عقل» قدرتمندترین و ارزشمندترین ابزار در انتخاب درست از غلط است. کسی که عقلش رشد کرده باشد، انتخابهای صحیحتری انجام میدهد و آیندهی درخشانتری برای خود رقم میزند؛ و کسی که عقلش محجوب شده باشد، بدترین و نادرستترین انتخابها را انجام میدهد و شکست و بدبختی را برای خود رقم میزند.
یکی از اتفاقهای ناخوشایندی که در اثر عبور از چارچوبهای اخلاقی یا به عبارت دیگر عمل نکردن به جنود عقل، رخ میدهد، نابود شدن عزت نفس است. کارمندی که زیراب همکارش را میزند، یا با دروغ و سندسازی، با رشوه و پاچه خاری، ارتقای رتبه میگیرد، حقوق و جایگاه اجتماعیاش بهتر میشود ولی از درون خالی میشود؛ چون از کیسهی عزت نفسش خرج کرده است. این آدم، حالش از خودش بد است و ارزشش پیش خودش پایین آمده است.[1]
- معاشرت با افراد نامناسب:
لزوما منظور از افراد نامناسب، افرادی با فساد اخلاقی یا دارای ویژگیهای زشت رفتاری نیست. البته شکّی وجود ندارد که معاشرت با چنین افرادی که چارچوبهای اخلاقی را به راحتی زیر پا میگذارند، میتواند ما را هم شبیه آنها بکند و همانطور که در عامل قبلی اشاره شد، نهایتا سبب از بین رفتن عزت نفسمان شود. اما افراد نامناسب دیگری هم هستند که مشکلاتی نظیر خیانت، دروغگویی، حق دیگران را خوردن و ... ندارند، اما به شدت در کاهش عزت نفس ما مؤثرند. مثل آدم های منفی باف، یا آدمهای نا امید، یا کسانی که خودشان عزت نفس پایینی دارند. فکرش را بکنید یکی مدام دم گوشتان بگوید «نمیشود، نمیتوانیم، کی برای ما تره خُرد میکند، کی حرف ما را گوش میدهد، تو که چیزی را نمیتوانی تغییر دهی، مملکت با رانت میچرخد نه با علم و تلاش، ...» بعد از مدتی حستان نسبت به توانمندی یا ارزشمندی خود چقدر تغییر میکند؟[2]
جمع بندی:
برخی عوامل کاهش عزت نفس، دست خود فرد نیست. مثل تاثیر تربیت اشتباه والدین و یا حتی مسائل ژنتیکیِ مرتبط با عزت نفس. اما عوامل مهم دیگری هم هستند که اختیارا از طرف شخص سر میزند و عزت نفس او را کم میکند. اگر نمیخواهیم از ذخیرهی عزت نفس مان کسر شود، باید از چنین مواردی دوری کنیم. عوامل و رفتارهایی مانند:
- هدفگذاریهای نامناسب
- کمال گرایی های افراطی
- اهمال کاری و به تعویق انداختن مسوولیتها
- رفتارهای خارج از چارچوب اخلاق (غیر عقلانی)
- معاشرت با افراد نامناسب
[1]کُرهایها از همین فرآیند در اردوگاه اسرای نظامی آمریکایی استفاده کردند و نتیجهاش این شد که بیشترین آمار مرگ بین اسرای آمریکایی برای این اردوگاه ثبت شد. اردوگاهی که کاملا منطبق با استانداردهای بین المللی بود و در واقع زندانی بدون دیوار محسوب میشد و از شکنجه های فیزیکی مرسوم، در آن خبری نبود ولی با عبور دادن زندانیان از مرزهای اخلاقی، عزت نفس را در آنها میکشتند. بدین ترتیب، اسیران، دیگر برای خود ارزشی قائل نبودند و تلاشی هم برای زنده ماندن به خرج نمیدادند. به عنوان مثال، کرهایها، اسرا را به جاسوسی سربازان دیگر تشویق میکردند و در مقابل، جوایزی مثل سیگار به جاسوس میدادند. و البته فردی که از او جاسوسی شده بود هم تنبیه نمیشد. یعنی یک جاسوسیِ ظاهرا بی ضرر. جاسوس جایزه میگرفت، فردی را هم که جاسوسیاش شده بود، تنبیه نمیکردند. اما در عمل، رابطهی میان اسرا نابود میشد و وقتی اسیران هر روز از مخزن رفاقتشان چیزی بر میداشتند، نهایتا همگی آسیب میدیدند. سپس در جلساتی از افراد میخواستند در مقابل هم گروهیهایشان به خیانتهایی که در حق دوستانشان مرتکب شدهاند، اعتراف کنند. با این روش، علاقه و احترام و پذیرش اجتماعی میان سربازان کم میشد و حُسن نیتشان نسبت به یکدیگر را نیز از دست میدادند.
[2]شاید این جمله را شنیده باشید که «شخصیت شما میانگینی است از شخصیت پنج نفری که بیشترین معاشرت را با آنها دارید.» (امانوئل جیمز ران (معروف به جیم ران)، نویسنده و سخنران انگیزشی آمریکایی 1930 - 2009). اما واقعیت این است که ماجرا، گستردهتر از این حرفهاست. بر اساس تحقیقاتی که نیکلاس کریستاکیس (پزشک و محقق علوم اجتماعی در دانشگاه هاروارد متولد 1962) و جیمز اچ. فاولر (استاد ژنتیک و دانش سیاسی در دانشگاه کالیفرنیا متولد 1970) انجام دادند مشخص شد در مورد یک موضوع نسبتا ساده و عینی مثل «چاقی» اگر یکی از دوستان ما چاق شود، شانس افزایش وزن ما در دو تا چهار سال آینده، 45 درصد بیشتر میشود. و حتی اگر یکی از دوستان دوست ما چاق شود، احتمال افزایش وزن ما 20 درصد افزایش مییابد، حتی اگر آن فرد را نشناسیم. و اگر دوست دوست دوستمان چاق شود، ما همچنان 10 درصد احتمال افزایش وزن داریم! همین آزمایش دربارهی استعمال سیگار هم انجام شد. اگر ما یک دوست سیگاری داشته باشیم، 29 درصد بیشتر مستعد سیگاری شدن هستیم. و اگر دوست دوستمان که ما اصلا او را نمیشناسیم، سیگاری باشد، 11 درصد احتمال دارد ما هم سیگار بکشیم. حالا فکرش را بکنید اگر یکی از دوستان ما عزت نفس پایینی داشته باشد، یا حتی دوست دوستمان اینگونه باشد، چقدر احتمال دارد که عزت نفس ما هم پایین بیاید!