تاریخچه

مسیحیت پس از قرون وسطا

hashie bala

   

نویسنده: عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

   

همان‏طور که گذشت کلیسای کاتولیک در قرون وسطا به فسادی فراگیر مبتلا شده بود. بدین‏رو عده فراوانی نیاز به اصلاح درکلیسا را احساس می‌کردند. افرادی هم برای اصلاح کلیسا اقدام کردند که موفقیت چندانی به دست نیاوردند. اما در قرن شانزدهم میلادی کسانی به این کار همت بستند و توانستند در تاریخ مسیحیت تأثیرگذار باشند. هر چند بر اثر تلاش‌های این گروه اصلاحاتی در کلیسای کاتولیک بوجود آمد، اما اهمیت آن‌ها بیشتر از آن جهت است که باعث جدایی مهمی در تاریخ مسیحیت شدند و جریانی را به وجود آوردند که درسده‌های بعدی مسیحی تا عصر حاضر و نیز در کل فرهنگ مغرب ‏زمین تأثیرگذار بوده است. مارتین لوتر (1483 ـ 1546 م) اولریش تسوینگلی (1484 ـ 1531 م) و ژان کالوین (1509 ـ 1549 م) نهضتی را پایه‏‌گذاری کردند که به مناسبت تلاشی که برای اصلاح تعالیم می‌کرد، «نهضت اصلاح دینی» و نیز به مناسبت اعتراضی که به عملکرد کلیسای کاتولیک داشت، «نهضت پروتستان» خوانده می‌شود. در واقع آنچه رخ داد هم اعتراض به عملکرد کلیسا بود و هم تلاش برای اصلاح برخی تعالیم، اما اینکه کدام‏یک اصل بود، ظاهرا مورد اختلاف است.

برخی اعتراض به عملکرد را اصل می‌دانند:

در پدیدار شناسی نهضت اصلاح دینی، مجموعه‌ای از عوامل را می‌توان دخیل دانست. بررسی دقیق عملکرد نظام پاپی در قرون وسطا، نشان می‌داد که قدرت مطلق باعث فساد و اضمحلال می‌شود. در این زمان، علیه نظام پاپی احساسات زیادی برانگیخته شده بود. ویکلیف نشان داد که چگونه انتقاد از عملکردها و اشتباه‌ها می‌تواند انتقاد از آموزه‌ها را نیز شامل شود. کلیسا از ثروت و دارایی افسانه‌ای برخوردار بود، در حالی که فاقد ویژگی‌های اخلاقی‌ای بود که براساس آن‌ها بتواند امتیازات خود را برای توده مردم توجیه کند.

از برخی از عبارت‌های نویسندگان دیگر نیز برمی‌آید که علت اصلی این قیام فساد عملی بوده است. اما در مقابل، برخی از عبارت‌ها، مصلحان را اندیشمندانی نشان می‌دهند که قصدشان اصلاح تعالیم بوده، ولی برحسب اتفاق عملکرد کلیسا هم آنان را برانگیخته است: در این اثنا که لوتر به این افکار [اینکه آیا مطابق کتاب مقدس نجات با ایمان حاصل می‌شود یا عمل هم در آن نقش دارد] سرگرم بود، کارگزاری از طرف پاپ آمد که به مسیحیان آن ناحیه توبه و مغفرت عطا فرماید و در برابر پول بگیرد. لوتر این عمل را ناپسند دانست و علنا برضد این کار زشت سخن گفت. پس با جمعی از دوستان هم‌‏عقیده خود در تاریخ 31 اکتبر 1517 نامه‌ای نوشت مشتمل بر نود و پنج اصل که در تاریخ کلیسا مشهور است. در این نامه به تفصیل عمل خریدو فروش غفران و انابه را که منبع عایداتی برای کشیش‌ها بود تخطئه و تقبیح کرد.

مارتین لوتر و اولریش تسوینگلی در زمانی نزدیک به هم در دو کشور مختلف نهضت اصلاحات را پایه‏‌گذاری کردند. اولی در آلمان و دومی درسوئیس، موجی از اعتراض‏ را برانگیختند. اینکه در دو منطقه مختلف در یک زمان دو جریان همسو بدون هماهنگی پدید آمده، نشان می‌دهد که خاستگاه این دو جریان یکی بوده است. به تعبیر دیگر اروپای قرن شانزدهم به جایی رسیده بود که از چنین جریان‌هایی استقبال می‌کرد. تسوینگلی عمری کوتاه داشت، اما فردی فرانسوی به نام ژان کالوین کار او را ادامه داد. مصلحان، اندیشه تعریف‏ شده واحدی نداشتند. نیز پیروان این جریان خود را یک فرقه نمی‌دانستند، اما یک اندیشه اساسی زیربنای فکری همه آنان بود. آن اندیشه این بود که انسان استقلال دارد و خدا با او به عنوان یک شخص برخورد می‌کند. از این رو او مسئول عقاید و اعمال خویش است و باید مطابق درک و برداشت خود و با مسئولیت خود اصول ایمانش را پایه‌‏ریزی کند. اما آیا این اصل اساسی پروتستان‌ها می‌تواند آن‌ها را به صورت یک فرقه واحد درآورد؟ پاسخ منفی است؛ چرا که لازمه خود این اصل، تکثر و تنوع است. اگر فرد فرد انسان‌ها وظیفه دارند به متون مقدس مراجعه کرده، مطابق برداشت خود اصول و نظام ایمانی خود را بنا کنند، پس باید در انتظار گونه‌های بسیار متنوعی از برداشت‌ها باشیم. تاریخ جریان پروتستان نشان می‌دهد که تنوع و تکثر جزء ذات و سرشت این جریان بوده است.

این اصل آیین پروتستان با اصل «حجیت کلیسا» در کلیسای کاتولیک در تعارض بود. در واقع اصل حجیت کلیسا، اختیار و مسئولیت را از انسان سلب می‌کرد. براساس این اصل بود که انسان حق اندیشیدن درباره امور دینی را نداشت و این وظیفه برعهده کلیسا بود؛ چرا که تنها این نهاد، بیان‏ کننده عقاید و اعمال صحیح و مفسر کتاب بود. انسان حتی برای رابطه با خدا و بازگشت به سوی او باید کلیسا را واسطه قرار می‌داد. پس همه چیز به کلیسا و اسقف ختم می‌شد. مصلحان پروتستان، اصل «حجیت کلیسا» را رد کردند و بر حجیت انحصاری کتاب مقدس پای فشردند. پس می‌توان نتیجه گرفت که سه شعار مهم مصلحان پروتستان، یعنی مسئولیت انسان، رد «حجیت کلیسا» و تأکید بر حجیت انحصاری کتاب مقدس در واقع لازم و ملزوم یکدیگرند و یکی دیگری را به دنبال دارد. حجیت انحصاری کتاب مقدس را همه مصلحان قبول داشتند، اما تأکیدها متفاوت بود. همین امر باعث شد که بین آنان در شعائر و آیین‌ها، اختلافاتی بروز کند. همه می‌گفتند که شعائر و آداب و رسوم باید با کتاب مقدس سنجیده شوند، اما شاخه سوئیسی اصلاحات که به «کلیسای اصلاح شده» معروف شد، بر این تأکید داشت که تنها شعائر و رسومی معتبر است که در کتاب مقدس بیان شده باشد؛ این در حالی بود که لوتر می‌گفت شرط اعتبار شعائر عدم مغایرت آن‌ها با کتاب مقدس است. این امر باعث شد که دو کلیسا، که هیچ‏کدام همه شعائر هفتگانه را نمی‌پذیرفتند، در تعداد شعائر مورد قبول اختلاف داشته باشند.

شعار «بازگشت به کتاب مقدس» در این دوره باعث شد کسانی هر آموزه‌ای که در کتاب مقدس نیامده انکار کنند. برای نمونه برخی آموزه تثلیث را از این موارد شمرده، اظهار کردند که این آموزه در عهد جدید نیامده و در قرن چهارم و شورای نیقیه وارد مسیحیت شد و بنابراین باید کنار گذاشته شود. از این نظریه نه تنها استقبال نشد، بلکه هدف اعتراض شاخه‌های اصلی پروتستان قرار گرفت؛ به گونه‌ای که مدعی آن را در آتش سوزانیدند.

پروتستان‌ها در مسئله انسان و نجات در واقع اگوستینی شدند. همان‏طور که پیش‌تر اشاره شد، در سده‌های نخست مسیحی اندیشه‌های اگوستین در باب انسان و نجات، که در واقع همان اندیشه‌های پولس بود، با اندکی تعدیل پذیرفته شد. در این زمان پروتستان‌ها این اندیشه‌ها را به طور کامل پذیرفته، مانند اگوستین و پولس قائل شدند که انسان، با گناه آدم وضعیتی پیدا کرده که هرگز نمی‌تواند خود را نجات دهد و تنها با فیض الهی است که نجات می‌یابد. سخن دیگر پروتستان‌ها، که در آن با پیشینیان اختلاف داشتند، این بود که انسان با ایمان نجات می‌یابد و عمل در نجات انسان نقشی ندارد. این اندیشه نیز مستند به نوشته‌های پولس بود. اختلاف دیگر پروتستان‌ها با کاتولیک‌ها در این بود که پروتستان‌ها همه مشاغل را الهی می‌دانستند، در حالی که کاتولیک‌ها خدمات روحانی و کلیسایی را الهی و مشاغل دیگر را دنیوی می‌شمردند و بنابراین بین روحانیان و افراد عادی فاصله ایجاد کرده بودند. از سوی دیگر از آنجا که پروتستان‌ها سلسله کلیسایی را قبول نداشتند، برای خدامات کلیسایی انتصاب از سوی اسقف را لازم ندانسته، قائل بودند که همه مردم کشیش‌اند؛ ولی یک نفر این خدمت را انجام می‌دهد.

گروه‌های بسیاری تحت عنوان کلی پروتستان می‌گنجند که برخی از آن‌ها مانند کلیسای انگلیکان (کلیسای انگلستان) به کاتولیک‌ها نزدیک‌اند و برخی از آن‌ها مانند آنابایتیست‌ها از سایر پروتستان‌ها تندروترند.

   

واکنش کلیسای کاتولیک به اصلاحات

استقبال از نهضت اصلاحات و پیشرفت سریع این جریان، چنان ضربه‌ای بر پیکر کلیسای کاتولیک وارد کرد که تا مدتی فرصت هر گونه واکنش را از او گرفت. اما پس از مدتی به‏تدریج بر اوضاع مسلط شد و اقداماتی علیه این جریان صورت داد. شورای ترانت که بین سال‌های 1545 تا 1563 میلادی جریان داشت، از جمله این اقدامات بود. این شورا که در اصل برای تقریب دو گروه تشکیل شده بود، بر اصول کلیسای کاتولیک تأکید کرد. همچنین طرح‌هایی برای اصلاح کلیسای کاتولیک ارائه داد. اقدام دیگر تشکیل گروه ژزوئیت‌ها (یسوعیون) در درون کلیسای کاتولیک بود که هدفش مبارزه با پروتستان‌ها و دفاع از کاتولیک بود. با این حال در این زمان با اینکه کلیسای کاتولیک بر اصول خود پافشاری می‌کرد، اما اصلاحات کلیسا اجتناب‌‏ناپذیر گشته بود و کسان زیادی در درون خود این کلیسا بر این امر پای می‌فشردند.

   

 

بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص)

 

 

logo-samandehi

جستجو