تاریخچه

مسیحیت پس از عصر اصلاحات

hashie bala

   

نویسنده: عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

   

گفتیم که در قرون وسطا مقام انسان شدیدا تحقیر شده بود. انسان هیچ‏‌گونه آزادی و حقی نداشت و کلیسا به جای او می‌اندیشید و تصمیم می‌گرفت. عکس‌‏العمل در مقابل این نگرش و عمل در پایان قرون وسطا به صورت دو جریان دینی و غیردینی ظاهر شد. اساس و بنیان نهضت رنسانس، که یک نهضت غیردینی بود، انسان‌گرایی بود. توجه به انسان و مسئولیت او در قالب دینی در نهضت اصلاحات به ظهور رسید. به هر حال توجه به انسان آغاز شده بود و هر روز شدت می‌یافت. در سده‌های بعد، کشفیات علمی باز هم قدرت انسان را بیشتر نشان داد.

از زمان رنسانس در قرن پانزدهم موج انسان‌گرایی هر روز شدت می‌یافت، تا اینکه در قرن هجدهم و نهضت روشن‏گری به اوج خود رسید. در این زمان بود که کسانی در غرب قائل شدند که انسان می‌تواند و باید همه چیز را با عقل نقاد خویش و با روش علوم تجربی بررسی کند. در واقع این باور به وجود آمد که انسان می‌تواند همه زوایای مبهم عالم را با روش علمی کشف کند و تنها این روش است که کارایی دارد. پس هر چیزی که مربوط به گذشته است، باید از نو بررسی شود. این اندیشه، مدرنیسم یا مدرنیته خوانده شد. کسانی که پیرو این اندیشه بودند، گفتند کتاب مقدس هم با دیگر امور فرقی ندارد و بنابراین باید به آزمایشگاه علم برود. پس جریانی به وجود آمد که «نقد تاریخی کتاب مقدس» خوانده می‌شود.

نقادان کتاب مقدس، قسمت‌های مختلف متون مقدس را بررسی علمی کردند. آنان هم درباره الفاظ و ادبیات و زمان نگارش و نویسندگان این متون بحث کردند و هم درباره محتوای آنها. نتایج این جریان برای ایمان غرب بسیار وحشتناک بود؛ چرا که هر چند برخی از سخنان نقادان مانند رد معجزات، به جهان‏‌بینی آنان مربوط بود و در واقع علمی نبود، اما در بسیاری از زمینه‌ها نتایجی علمی و دقیق به دست آوردند. آنان انتساب عمده کتاب‌ها و نوشته‌های کتاب مقدس را به کسانی که در سنّت به آن‌ها منتسب می‌شد، رد کردند و در این زمینه انقلابی به‌‏وجود آوردند. در همین زمان کشفیات روزافزون علمی و تعارض آن‌ها با کتاب مقدس، ضربه دیگری بر پیکر ایمان مسیحی وارد ساخت.

واکنش مسیحیان در برابر این جریان دوگانه بود: کاتولیک‌ها با بی‏‌اعتنایی نسبت به سخنان نقادان بر مواضع سابق خود پای فشردند؛ اما عالمان الهیات پروتستان، برای دفاع از ایمان مسیحی و تطبیق آن با وضعیت جدید تلاش‌های بسیاری کردند که حاصل آن پیدایی علمی به نام «الهیات جدید مسیحی» یا «کلام جدید» بود. اما کلیسای کاتولیک هم به‏تدریج مجبور شد قدری تسلیم شود. در سده‌های 19 و 20 تلاش‌هایی برای اصلاح امور و تطبیق با جهان معاصر در این کلیسا صورت گرفت. در دو شورای واتیکانی اول (1869 ـ 1870 م) و دوم (1962 ـ 1965 م) تعدیل‌های مهمی در این زمینه صورت گرفت.

به گفته نویسنده‌ای مسیحی، چهار جریان در اواخر قرن بیستم روبه رشد بوده‌اند که می‌توانند مسیحیت هزاره سوم را شکل دهند:

1. شکلی از مسیحیت که بر تجربه شخصی و روح‏‌القدس مبتنی است و پیروان آن مدعی‌اند که با ارتباط مستقیم با روح‏‌القدس می‌توان کارهای شگفتی انجام داد؛

2. ظهور نظام‌های الهیات آزادی‌بخش که به زندگی تهی‏دستان و مستمندان توجه دارد؛

3. ظهور جریان‌هایی که به نقش زنان در الهیات و رهبری کلیسا توجه ویژه‌ای دارد؛

4. ظهور گرایشی که بر گفتگو و تعامل میان مسیحیان و پیروان سایر ادیان تأکید می‌ورزد.

 

بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص)

 

 

logo-samandehi

جستجو