نویسنده: زهرا مرادی
ماجرای رویارویی خدا و یعقوب نیز از داستان های جالب توجه تورات است. خداوند نه تنها بارها بر یعقوب ظاهر می شود و با او سخن می گوید[1]، بلکه با وی کُشتی می گیرد!
داستان، از این قرار است که یک شب، یعقوب با خدا روبرو می شود و برای گرفتنِ برکت از خدا، تا صبح با او کُشتی می گیرد. دست بر قضا یعقوب، بر خدا چیره می شود. خدا که می بیند هوا روشن شده، از یعقوب می خواهد که او را رها کند[2] اما یعقوب در گرفتن برکت، مصمم تر از آن است که به فرمان خدا عمل کند. لذا به خدا می گوید تا به من برکت ندهی اجازه ی رفتن نمی دهم. خدا نیز به ناچار او را برکت می دهد و نام یعقوب را «اسراییل» یعنی کسی که با خدا مجاهده نموده و پیروز شده می گذارد.[3] در این زد و خورد، پای یعقوب توسط خدا صدمه می بیند و به همین دلیل تا آخر عمر می لنگد!
کتاب مقدس، این داستان هیجان انگیز را چنین نقل می کند:
"شبانگاه يعقوب برخاست ودو همسر و كنيزان و يازده فرزند و تمام اموال خود را برداشته، به كنار رود اردن آمد وآنها را از گذرگاه يبوق به آنطرف رود فرستاد و خود در همانجا تنها ماند. سپس مردي به سراغ او آمده، تا سپيده صبح با او كشتي گرفت. وقتي آن مرد ديد كه نميتواند بر يعقوب غالب شود، بربالاي ران او ضربهاي زد و پاي يعقوب صدمه ديد. سپس آن مرد گفت: «بگذار بروم، چون سپيده دميده است.» اما يعقوب گفت: «تا مرا بركت ندهي نميگذارم از اينجا بروي.»
آن مرد پرسيد: «نام تو چيست؟» جواب داد: «يعقوب.» به او گفت: «پس از اين نام تو ديگر يعقوب نخواهد بود، بلكه اسرائيل، زيرا نزد خدا و مردم مقاوم بوده و پيروز شدهاي.»[4]
يعقوب از او پرسيد: «نام تو چيست؟» آن مرد گفت: «چرا نام مرا ميپرسي؟» آنگاه يعقوب را در آنجا بركت داد. يعقوب گفت: «در اينجا من خدا را روبرو ديدهام و با اين وجود هنوز زنده هستم.» پس آن مكان را فنيئيل (يعني «چهره خدا») ناميد. يعقوب هنگام طلوع آفتاب به راه افتاد. او بخاطر صدمهاي كه به رانش وارد شده بود، ميلنگيد. (بنياسرائيل تا به امروز ماهيچه عِرق النِساء را كه در ران است نميخورند، زيرا اين قسمت از رانِ يعقوب بود كه در آن شب صدمه ديد.)" [5]
به راستی کدام عقل سلیمی چنین خدایی را خالق قادر مطلق می پندارد و او را شایسته ی پرستش می شمارد؟
و کدام منطقی چنین فرستاده ای را شایسته ی پیروی می داند و سعادت خویش را از او می جوید؟
و کدام حقیقت پذیری چنین کتابی را آسمانی می پندارد؟
[1] "پس از آن كه يـعقـوب از بينالنهرين وارد بيتئيل شد، خـدا بار ديـگر بـر وي ظـاهر شد و او را بركت داد و به او فرمود: «بعد از اين ديگر نام تو يعقوب خوانده نشود، بلكه نام تو اسرائيل خواهد بود. من هستم خداي قادر مطلق. بارور و زيـاد شو!ملل زياد و پادشاهان بسيار از نسل تو پديد خواهند آمد. سرزميني را كه به ابراهيم و اسحاق دادم، به تو و به نسل تو نيز خواهم داد.» سپس خدا از نزد او به آسمان صعود كرد.": عهد عتیق، تورات، سِفر پیدایش، باب 35، بندهای 9 تا 13. همان طور که در این جملات نیز مشخص است، بحثِ ظهور خدای قادر مطلق (و نه یک فرشته) و سپس صعود او می باشد.
[2] احتمالا خدا از این می ترسیده که صبح بشود و مردم او را در این شرایط اسفناک مشاهده کنند!
[3] البته مسلمانان معنای حقیقی اسراییل را، «بنده خدا» می دانند؛ نه کسی که بر خدا پیروز شده است!
[4] در کتاب مقدس چاپ 1987، مجاهده ی یعقوب با خدا، با وضوح بیشتری آمده: "زیرا که با خدا و انسان مجاهده کردی و نصرت یافتی": عهد عتیق، تورات، سِفر پیدایش، باب 32، بند 28.
[5] عهد عتیق، تورات، سِفر پیدایش، باب 32، بندهای 22 تا 32.