نویسنده: مصطفی رستگار
قبل از تبیین اختلاف میان مسیحیت صهیونیست و غیرصهیونیست، لازم است با نظریهای در مسیحیت که میتوان پولس را مبدع آن دانست آشنا شویم. این نظریه، «تیپولوژی» نام دارد و میتوان آن را «نظریه سایه و حقیقت» نیز نامید؛ و توضیح آن بدین صورت است که طبق این نظریه، تاریخ به دو بخش تقسیم میشود: بخش اول، از زمان آدم تا زمان ظهور اول عیسی مسیح در حدود دوهزار سال پیش (عهد عتیق) ، و بخش دوم از زمان ظهور اول عیسی مسیح به بعد (عهد جدید). بر اساس این نظریه، دوران نخست را میتوان دوران «سایهها» (گونهها) نامید و دوران بعدی را دوران «حقایق» (بَرابَرگونهها)
تیپولوژی[۱] (نظریه سایه و حقیقت)
قبل از تبیین اختلاف میان مسیحیت صهیونیست و غیرصهیونیست، لازم است با نظریهای در مسیحیت که میتوان پولس را مبدع آن دانست آشنا شویم. این نظریه، «تیپولوژی» نام دارد و میتوان آن را «نظریه سایه و حقیقت» نیز نامید؛ و توضیح آن بدین صورت است که طبق این نظریه، تاریخ به دو بخش تقسیم میشود: بخش اول، از زمان آدم تا زمان ظهور اول عیسی مسیح در حدود دوهزار سال پیش (عهد عتیق) ، و بخش دوم از زمان ظهور اول عیسی مسیح به بعد (عهد جدید). بر اساس این نظریه، دوران نخست را میتوان دوران «سایهها» (گونهها)[۲] نامید و دوران بعدی را دوران «حقایق» (بَرابَرگونهها)[۳].
خوب است در اینجا تمثیلی بیاوریم تا مطلب کاملا روشن شود؛ شما میتوانید پرندهای را تصور کنید که در روزی آفتابی به نرمی از اوج آسمان به زمین فرود میآید. مسلّماً قبل از آنکه خودِ این پرنده به زمین بنشیند، سایهاش بر زمین نقش میبندد. این پرنده یک شیء واقعی یا به بیان دیگر، یک حقیقت است که سایهای دارد. البته این سایه، خود نیز حقیقتی دارد، ولی وقتی آن را با صاحب سایه یا همان پرنده میسنجیم، آن را امری غیرواقعی مییابیم. سایه هرگز پرنده نیست، بلکه صرفاً حاکی از پرنده است، گرچه از برخی جهات به پرنده شباهت دارد. به بیان دیگر، پرنده حقیقت است و سایه مَجاز، هرچند سایه فینفسه حقیقتی هم دارد. ابتدا سایه بر زمین مینشیند و سپس خودِ آن پرنده که حقیقت آن سایه است از راه میرسد. پس ابتدا مَجاز میآید و سپس حقیقت.
مسیحیان این تمثیل را درباره برخی از حوادثِ دورانهای پیش و پس از ظهور اول عیسی مسیح به کار میبرند. آنان دوران پیشین را دوران مَجازها و سایهها و دوران پسین را دوران واقعیتها و حقایق مینامند. در این باب، مثالهایی نیز میزنند که البته برخی تا حدودی معقول ولی برخی دیگر کاملاً ذوقی و بلکه دور از آبادی است. به عنوان نمونه، آیین قربانی حیوانات در معبد سلیمان که یهودیان قرنهای متمادی آن را انجام میدادند، طبق این نظریه امری مَجازی بود که اشاره به حقیقت قربانی عیسی مسیح بر صلیب داشت. قربانیشدن اسحاق به دست ابراهیم (که البته واقع نشد) را نیز سایه قربانیشدن عیسی مسیح به اراده خدای پدر میدانند. نمونه دیگر عبارتست از کوچ یا فرار بنیاسراییل از أرض مصر که سرزمین محنت و بردگی آنان بود، و عبور آنان از دریای سرخ و رسیدنشان به صحرای سینا و سپس به أرض موعود؛ این واقعه را سایهای میدانند که حقیقتش غسل تعمید مسیحی است؛ با غسل تعمید که آیین تشرف به مسیحیت است، فرد از اسارتِ گناه و تاریکیِ گمراهی به سوی روشناییِ رستگاری رهسپار میشود؛ مؤمن، از آبِ غسل میگذرد و نجات مییابد. سایر شرایع و مناسک موسوی را نیز سایه برکاتی میدانند که عیسی مسیح با خود به جهان آورد.
این نظریه در سخنان پولس کاملاً مشهود است؛ او در فصل دومِ رساله به کولسیان، چنین میگوید:
۱۶ پس مگذارید کسی در خصوص آنچه میخورید و میآشامید، یا در خصوص نگاه داشتن اعیاد و ماه نو و روز شَبّات، محکومتان کند. ۱۷ اینها تنها سایۀ امور آینده بود، امّا اصل آنها در مسیح یافت میشود.
در فصل دهمِ رساله به عبرانیان نیز چنین میگوید:
۱ شریعت فقط سایۀ چیزهای نیکوی آینده است، نه صورت واقعی آنها…. ۹ سپس [عیسی مسیح] میفرماید: «اینک من خود میآیم تا ارادۀ تو [که خدای پدر هستی] را بهجای آورم.» پس [عیسی مسیح] اوّلی [یعنی قربانی حیوانات] را باطل میکند تا دوّمی [یعنی قربانیشدن خودش که اراده خداست] را برقرار سازد. ۱۰ به واسطۀ همین اراده، ما یک بار برای همیشه، از طریق قربانیِ بدن عیسی مسیح تقدیس شدهایم.
اسراییل به عنوان سایه کلیسا
حال که مراد از نظریه سایه و حقیقت روشن شد، به اصل بحث برمیگردیم. سؤال این است: امروز، قوم برگزیده خدا و درخت زیتون نیکوی خدا کدام است؟ امروز فرزندان محبوب خدا کیانند؟ امروز اسراییل خدا کیست؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که اکثریت مسیحیان از همان ابتدای این دین معتقد بودهاند که اسراییلِ عهد عتیق، یا همان دوازده سبطی که از نسل یعقوباند، همانان که واقعاً خون ابراهیم در رگ دارند، سایهای بیش نبودند. بر اساس این اندیشه، قوم بنیاسراییل در عهد عتیق، سایه اُمتِ مؤمن به عیسی مسیح در عهد جدید بود. واژهای که گاهی برای کل جمعیت مؤمنان مسیحی که پیکری واحد را تشکیل میدهند استعمال میشود کلمه «کلیسا» است. بر اساس اندیشه مزبور، اسراییل در عهد عتیق، سایه کلیسا در عهد جدید بود. اسراییل سایه بود و کلیسا حقیقت است. بنابراین، امروز قوم برگزیده خدا کلیساست؛ امروز فرزندان محبوب خدا مسیحیاناند؛ امروز درخت زیتون نیکوی خدا جماعت مؤمنان مسیحی است؛ امروز اسراییلِ خدا کلیساست.
این نوع الهیاتِ تأویلگرایانه را که الهیات اکثریت مسیحیان است «الهیات جایگزینی»[۴] مینامند. در این تفکر، کلیسا به عنوان قوم برگزیده، جایگزین قوم بنیإسراییل شده است. این الهیات تأثیر شگرفی بر فرجامشناسی دارد. بر اساس این اندیشه، همه وعدههایی که خدا در عهد عتیق به ابراهیم و بنیإسراییل داد در حقیقت، وعدههایی بود که به کلیسا داد.
– وعده نسل کثیر
نخستین وعدهای که خدا به ابراهیم داد این بود که نسل او را بسیار پرشمار گرداند. در تفکر تأویلگرایانه الهیات جایگزینی، مراد از نسل ابراهیم صرفاً فرزندان خونی او نیست بلکه نسل ابراهیم در حقیقت، فرزندان معنوی اویند. صاحبان این اندیشه، مسیحیان را فرزندان معنوی ابراهیم میدانند و معتقدند که جمعیت کثیر مسیحیان در دنیای امروز به واقع تحقق آن وعده الهی به آن بزرگپدرِ عهد عتیق است.
آنان در این زمینه به تمثیل درخت زیتون نیکوی خدا در کلام پولس نیز استدلال میکنند. پولس در این تمثیل، ابراهیم و فرزندان خونی او، شامل همه بنیاسراییل، را به مثابه ریشه و تنه و شاخههای زیتون نیکوی خدا میداند و معتقد است که با ظهور عیسی مسیح، شاخ و برگهای جوانِ این درخت که همان یهودیانِ معاصر عیسی مسیحاند باید به عیسی ایمان بیاورند تا صلاحیت بیابند که بر شجره طیبه خدا باقی بمانند، چراکه اگر به او ایمان نیاورند از آن درختِ نیکو بریده شده، دور افکنده خواهند شد.
مراد پولس این است که تا قبل از ظهور اولِ عیسی مسیح، همه یهودیان برگزیده بودند و صِرفِ یهودیبودن برای برگزیدهبودنشان کافی بود، اما پس از آنکه عیسی مسیح ظهور کرد و پیمش را به بشریت ابلاغ نمود، شرطِ برگزیدهماندنشان این شد که به عیسی مسیح ایمان بیاورند. از سوی دیگر، با ظهور عیسی مسیح، سایر اقوام و اُمتهای بشری نیز این امکان را یافتند که به قوم برگزیده ملحق شوند و به اصطلاح، به شجره طیبه خدا پیوند بخورند؛ یعنی غیراسراییلیان نیز قابلیت پیدا کردند که با ایمان به عیسی مسیح به مثابه شاخههای جدیدی بر زیتون نیکوی خدا باشند و به آن درختِ خوشثمرِ باغی پیوند بخورند و از شیره مقوی آن بهرهمند گردند و خود را در معرض تربیت ویژه خداوند قرار دهند.
به بیان دیگر، در اندیشه اکثریتِ دانشمندان مسیحی، از زمان ظهور اول ِعیسی مسیح به بعد، اسراییلیبودن به این نیست که انسان خونِ ابراهیم در رگ داشته باشد، بلکه به این است که انسان به عیسی مسیح ایمان بیاورد. حتی یک یهودی که واقعاً از نسل ابراهیم است و حقیقتاً خون ابراهیم در رگ دارد اگر به عیسی مسیح ایمان نیاورد، دیگر اسراییلیِ واقعی و فرزند واقعی ابراهیم محسوب نخواهد شد و تکویناً از قوم برگزیده خدا بیرون رانده خواهد شد. از سوی دیگر، یک غیراسراییلی که هیچ خون ابراهیم در رگ ندارد، اگر به عیسی مسیح ایمان بیاورد، اسراییلیِ واقعی و فرزند واقعی ابراهیم محسوب خواهد شد و به قوم برگزیده خدا خواهد پیوست.
عبارات پولس در فصل یازدهمِ رساله به رومیان چنین است:
۱۷ و اگر برخی از شاخهها بریده شدند و تو که شاخۀ زیتون وحشی بودی در میان شاخههای دیگر به درخت زیتون پیوند شدی و اکنون از شیرۀ مقوّی ریشۀ آن تغذیه میکنی، ۱۸ بر آن شاخهها فَخر مفروش. اگر چنین میکنی، به یاد داشته باش که تو حاملِ ریشه نیستی، بلکه ریشه حاملِ توست. ۱۹ شاید بگویی: «شاخهها بریده شدند تا من پیوند شوم.» ۲۰ راست میگویی. امّا آنها بهعلت بیایمانی بریده شدند و تو تنها به ایمانْ استواری. پس مغرور مباش بلکه بترس. ۲۱ زیرا اگر خدا بر شاخههای طبیعی شَفَقَت نکرد، بر تو نیز شَفَقَت نخواهد کرد. ۲۲ پس مهربانی و سختگیری خدا را در نظر داشته باش؛ سختگیری به کسانی که سقوط کردهاند، امّا مهربانی به تو، البته به این شرط که در مهربانی او ثابت بمانی؛ وگرنه تو نیز بریده خواهی شد. ۲۳ و اگر آنها نیز در بیایمانی لجاجت نورزند، باز پیوند خواهند شد، زیرا خدا قادر است آنها را بار دیگر پیوند بزند. ۲۴ زیرا اگر تو از درختِ زیتونِ وحشی بریده شدی و برخلاف طبیعتت به درختِ زیتونِ نیکو پیوند گشتی، پس چقدر بیشتر شاخههای اصلی میتوانند به درخت زیتونی که از آن بریده شدند، پیوند شوند.
بر اساس کتاب مقدس(متی ۳: ۷-۱۰)، حضرت یحیای مُعَمِّدان نیز در آغازِ دعوت خویش، یهودیان مغرور را به تندی خطاب میکند و چنین به آنان هشدار میدهد:
۷ امّا یحیی چون بسیاری از فَریسیان و صَدّوقیان را دید که به آنجا که او تعمید میداد میآمدند، به آنان گفت: «ای افعیزادگان! چه کسی به شما هشدار داد تا از غضبی که در پیش است، بگریزید؟ ۸ پس ثمری شایستۀ توبه بیاورید ۹ و با خود مگویید ”پدر ما ابراهیم است.“ زیرا به شما میگویم خدا قادر است از این سنگها فرزندان برای ابراهیم پدید آورد. ۱۰ هماکنون تیشه بر ریشۀ درختان نهاده شده است. هر درختی که میوۀ خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده خواهد شد.
در کتاب رومیان (۹: ۶-۸) نیز پولس چنین میگوید:
۶ … زیرا همۀ کسانی که از قوم اسرائیلاند، براستی اسرائیلی نیستند؛ ۷ و نیز همۀ کسانی که از نسل ابراهیماند، فرزندان او شمرده نمیشوند. … ۸ به دیگر سخن، فرزندان جسمانی نیستند که فرزند خدایند، بلکه فرزندانِ وعده، نسلِ ابراهیم شمرده میشوند.
در رساله به غلاطیان (۳: ۲۹) نیز چنین آمده است:
۲۶ زیرا در مسیحْ عیسی، شما همه به واسطۀ ایمان، پسران خدایید. ۲۷ چراکه همگی شما که در مسیح تعمید یافتید، مسیح را در بَرکردید. ۲۸ دیگر نه یهودی معنی دارد نه یونانی، نه غلام نه آزاد، نه مرد نه زن، زیرا شما همگی در مسیحْ عیسی یکی هستید. ۲۹ و حال اگر شما از آنِ مسیح هستید، پس نسل ابراهیماید و بنابر وعده، وارثان نیز هستید.
– وعده سرزمین
وعده دوم، وعده سرزمین است که بر اساس این اندیشه، مراد از آن، أرضی معنوی و روحانیست که به اعتبای در قلمرو دلهای مؤمنان جای دارد. عیسی خود گفت که حکومت او اینجهانی نیست؛ در یوحنا ۱۸: ۳۶ اینگونه میخوانیم:
عیسی پاسخ داد: «پادشاهی من از این جهان نیست. اگر پادشاهی من از این جهان بود، خادمانم میجنگیدند تا بهدست یهودیان گرفتار نیایم. امّا پادشاهی من از این جهان نیست.»
بنابراین، قلمرو حکومت عیسی مسیح قلمرویی معنوی و روحانیست نه قسمتی از کره خاکی؛ پس گستره نیل تا فرات نیز تمثیل یا سایهایست از آن أرضِِ موعودِ روحانی.
– وعده برکتیافتنِ اُمتها در سلطنتِ داوودی
وعده سوم نیز انتشار برکت و هدایت از طریق خاندان ابراهیم به سایر اُمتهاست؛ که البته همانطور که قبلا گفتیم، بر اساس کتاب مقدس، خداوند وعده داده است که این انتشار را به دست سُلطانی داوودینژاد محقق سازد. اکثر اندیشمندان مسیحی معتقدند که این پادشاهِ پورداوود کسی جز عیسای ناصری نیست؛ و هدایت و برکت از طریق تبشیر انجیل او به جهانیان به دستِ فرزندانِ معنوی ابراهیم، تا حدودی انجام شده و به تدریج در حال تحقق کامل است؛ و اوج سلطنت عیسی مسیح با بازگشت او به زمین و برپایی قیامت اتفاق خواهد افتاد.
(ادامه دارد.)
منبع: موسسه مرام
[۱] Typology
[۲] Types
[۳] Antitypes
[۴] Replacement Theology