مقالات

فرجام‌شناسی مسیحی (بخش چهارم): پیشا‌هزاره‌گراییِ تدبیری

hashie bala

   

نویسنده: مصطفی رستگار

   

وجه تسمیه تدبیری‌گرایی

«تدبیری‌گرایی» که اصطلاح دیگری برای «پیشا‌هزاره‌گراییِ تدبیری» به حساب می‌آید، ترجمه اصطلاح انگلیسی «Dispensationalism» است. خودِ کلمه «Dispensation» در این اصطلاح، ترجمه کلمه یونانی «οἰκονομία» است که به صورت «oikonomia» حَرف‌نگاری و به صورت «oy-kon-om-ee’-ah» آوانگاری می‌شود. این کلمه یونانی، در اصل به معنای «تدبیرِ منزل» و «سیاستِ مُلک» می‌باشد. جالب‌توجه اینکه کلمه انگلیسی «economy» هم که در فارسی به «اقتصاد» ترجمه می‌‌شود، در واقع همان کلمه یونانی «oikonomia» است که از طریق زبان لاتین به انگلیسی وارد شده است. کلمه «oikonomia» در چند جای عهد جدید با نقش‌های متفاوت دستوری آمده است.

در مکتب تدبیری‌گرایی، دنیا مملکت خداوند است و خداوند در طول تاریخ و در ادوار مختلفِ زندگی بشر بر کره زمین، شیوه‌های مختلفی برای مملکت‌داری یا به اصطلاح برای تدبیر و سیاست مُلک خویش داشته است؛ به بیان دیگر، خداوند در دوران‌های مختلفِ حیات بشر، به روش‌های متفاوتی به تعامل با بشر پرداخته و بشر و حیات او را تدبیر کرده است.

   

دوران‌های تدبیری هفتگانه

تدبیری‌گرایان، به طور کلاسیک، حیات بشر را بر کره زمین، از زمان آدم تا پایان تاریخ، به هفت دوره تقسیم می‌کنند. لوئیس چِیفِر که از تدبیری‌گرایان کلاسیک محسوب می‌شود، در کتاب «مضامین اصلی کتاب‌مقدس»، این هفت دوره و نوعِ سیاست و تدبیر خداوند در آن‌ها را به خوبی توضیح داده است. او در فصل هجدهمِ کتاب خود چنین می‌نویسد:

«محتوای کتاب‌مقدس را می‌توان به لحاظ زمانی، به چند دوره مشخص تقسیم‌ کرد. این دوره‌های زمانی، کاملاً از هم متمایزند و شناخت آن‌ها و فهم مقاصد الهی در هر یک از آن‌ها عامل مهمی در تفسیر صحیح کتاب‌مقدس به حساب می‌آید. این دوره‌های زمانی، «دوران‌های تدبیری»[۱] نام دارند….

شاید بتوان گفت که برای فهم درست کتاب‌مقدس، اهمیت بازشناسی این دوران‌های تدبیری، از سایر مطالعات مربوط به کتاب‌مقدس بیشتر است. غالباً اینگونه است که اگر شناخت اولیه درستی از این دوران‌های تدبیری پیدا کنیم و مقاصد آشکارشده خدا در هر یک از آن‌ها را در بیابیم، روند شناخت مفید کتاب‌مقدس برای ما آغاز خواهد شد و به علاوه، شخصاً به کتاب‌مقدس علاقه پیدا خواهیم کرد. به‌هر‌حال، باید متوجه باشیم که رابطه خدا با انسان در همه اعصار به یک شکل نیست. ولی به‌طور کلی، از دید خداوند، این ضرورت وجود داشته است که انسان هبوط کند و آزمایش شود؛ این بخشی از هدف خداوند در اعصار گوناگون است. و البته در همه اعصار، در نتیجه آزمایش الهی، ناتوانی و گناهکاری محضِ انسان کاملاً اثبات می‌شود. در سرانجام کار و پس از آنکه در طی قرن‌های متمادی، همه گونه فرصتی به انسان داده شد و به تجربه ثابت شد که انسان توان نجات خود را ندارد و معلوم گشت که همه پندارهای دل او باطل و شرورانه است، دهان همه بسته خواهد شد و کسی را یارای اعتراض به خداوند نخواهد بود.

در آغاز هر یک از دوران‌های تدبیری، خدا انسان را در موقعیتی خاص قرار می‌دهد که با موقعیت او در سایر دوران‌ها تفاوت دارد. در هر کدام از این موقعیت‌ها، انسان از یک سو از برخی امتیازات برخوردار است و از سوی دیگر، مسئولیت‌هایی بر عهده دارد که باید در قبال آن‌ها پاسخگو باشد؛ و این همان آزمایش الهی است. به‌هر‌حال، در همه دوران‌های تدبیری، انسان در آزمایش‌های الهی شکست می‌خورد و در نتیجه، هر دورانی با داوری و مجازات عادلانه خدا پایان می‌یابد. در هر کدام از این دوران‌ها، از یک سو حقایقی نظیر قدوسیت خداوند متعال وجود دارد که لزوماً ثابت و لایتغیر است؛ و از سوی دیگر، دستورالعمل‌ها و مسئولیت‌هایی هست که کاربرد آن‌ها محدود به همان دوران تدبیری خاص می‌باشد.

در اینجاست که مسیحی مؤمنی که در کتاب‌مقدس کنکاش می‌کند، باید بتواند بین دو استفاده اولیه و ثانویه از کلام خدا فرق بگذارد. به بیان واضح‌تر، با توجه به اینکه او در برهه زمانی کنونی در دوران تدبیری ششم، یعنی در دوران فیض الهی به سر می‌برد، باید بتواند تشخیص بدهد که کدامین بخش‌های کتاب‌مقدس برای او استفاده اولیه یا شخصی دارد؛ یعنی باید بتواند دریابد کدامین بخش‌های کتاب‌مقدس در خطاب مستقیم به اوست و برای او وظایف و مسئولیت‌هایی را معین می‌کند یا احیاناً به او وعده‌هایی می‌دهد. به تعبیر دیگر، او باید بتواند بخش‌هایی را از کتاب‌مقدس که مستقیماً با فرزندان خدا در دوران فیض الهی سخن می‌گوید، بیابد و به تمامی دستورالعمل‌های چنان بخش‌هایی مو‌به‌مو جامه عمل بپوشاند. از سوی دیگر، درباره استفاده ثانویه از کلام خدا نیز باید متوجه باشیم که گرچه ما وظیفه داریم که از همه بخش‌های کتاب‌مقدس درس‌های معنوی بیاموزیم، ولی این بدین معنا نیست که خداوند از یک مسیحی- که در دوران تدبیری کنونی که دوران فیض است به سر می‌برد- انتظار دارد از اصولی پیروی کند که در واقع اراده خداوند برای مردم سایر دوران‌های تدبیری بوده است. باید دانست که فرزند خدا که تحت فیض است، در موقعیت آدم یا ابراهیم یا بنی‌اسرائیل که در دوران تدبیری شریعت به سر می‌بُردند و تحت شریعت بودند، قرار ندارد؛ بنابراین، خداوند از او انتظار ندارد که به وظایفی که به طور خاص برای آنان معین شده بود عمل کند. به‌علاوه، فرزند خدا در دوران کنونیِ فیض، باید بداند که خداوند از او نمی‌خواهد که به روشی‌ زندگی کند که خداوند در متن مقدس، برای نسلی که در دوران تدبیری آینده زندگی خواهند کرد معین نموده است؛ یعنی خداوند از او نمی‌خواهد که به وظایف و مسئولیت‌هایی عمل کند که مختص مؤمنانی است که دوران بازگشت عیسی مسیح و برپایی پادشاهی او را بر زمین، درک خواهند کرد.

بی‌تردید، فرزند خدا برای تعیین نوع سلوک خود در زندگی، ناگزیر است به دستورات موجود در کتاب‌مقدس رجوع کند؛ و بی‌شک، با رجوع به این دستورات معلوم می‌شود که اصول حاکم بر دوران‌های تدبیریِ مختلف، بسیار متنوع و حتی در برخی موارد متعارض‌اند. بنابراین، اگر فرزند خدا می‌خواهد که اراده خداوند را محقق سازد و خداوند را جلال دهد، مهم است که بتواند بخش‌هایی را از متن مقدس که مستقیماً به خود او مربوط می‌شود، تشخیص دهد. در هنگام بررسی همه شهادت کتاب‌مقدس نیز این مهم است که ایمانداری که می‌خواهد اراده خداوند را به انجام برساند متوجه باشد که کدام قسمت‌های کتاب‌مقدس مستقیماً به خود او مربوط می‌شود؛ و تقریباً به همان اندازه هم مهم است که تشخیص دهد کدام قسمت‌ها ربطی به او ندارد. روشن است که بدون شناخت حقیقتِ دوران‌های تدبیری، مؤمن نخواهد توانست سلوک خود را در زندگی، به شکلی خردمندانه، با هدف و اراده کنونیِ خداوند در دنیا منطبق سازد. صِرفِ چنین شناختی او را از دو اشتباه نجات خواهد داد: اولاً از پذیرش شریعتمداریِ بی‌فایده‌ای که مختص دوران تدبیری گذشته بود، و ثانیاً از متعهد‌شدن به برنامه خداوند برای دوران تدبیری آینده، برنامه‌ای که جهانی دیگر خواهد ساخت و در دوران تدبیری کنونی، ناممکن است.

به دلیل نقص ترجمه‌های کتاب‌مقدس، برخی از حقایق مهم کتاب‌مقدس بر کسی که فقط متن انگلیسی آن را می‌خواند پوشیده می‌ماند. نمونه بارز نقص در ترجمه کتاب‌مقدس، کلمه یونانی aion است که در حقیقت به معنای “دوران” یا “تدبیر” است، ولی در ترجمه انگلیسی کتاب‌مقدس، چهل بار به صورت کلمه انگلیسی world به معنای “عالَم” ترجمه شده است. بنابراین، هنگامی که متَّی۱۳: ۴۹ می‌گوید: “بدین‌طور در آخر این عالَم خواهد شد،” منظور متّی، پایان زمین که باید در موعد مقرر خود اتفاق بیافتد نیست، بلکه مراد او پایان این عصر (دوران تدبیری) است. پس آنچه نزدیک می‌شود نه پایان این عالم، بلکه پایان این عصر است. بر اساس کتاب‌مقدس، روی‌هم‌رفته هفت دوران تدبیریِ اصلی وجود دارد؛ و روشن است که ما اکنون کاملاً نزدیک به نقطه پایانی دوران تدبیری کنونی، یعنی دوران ششم که دوران فیض است، زندگی می‌کنیم. دوران تدبیری هفتم که دوران پادشاهی هزارساله عیسی مسیح بر زمین است هنوز آغاز نگشته است.

هر دوران تدبیری با قرارها و مسئولیت‌های جدیدی که خداوند تعیین می‌کند آغاز می‌شود و با داوری و مجازات‌های الهی پایان می‌یابد؛ و بدین صورت، کمابیش از سایر دوران‌های تدبیری متمایز می‌گردد. دوران‌های تدبیری هفتگانه عبارتند از:

   

دوران معصومیت: عصر آزادی

این دوران تدبیری با آفرینش آدم شروع می‌شود و تا پیدایش۳: ۶، یعنی تا هنگامی که آدم و حوّا از درخت ممنوعه دانش نیک‌و‌بد تناول می‌کنند، ادامه می‌یابد. مسئولیت‌هایی که در این دوران بر دوش انسان نهاده شد عبارت بود از: تکثیر نسل انسان، تسخیر زمین، تسلط بر حیوانات، استفاده از گیاهان برای تغذیه و همچنین مراقبت از باغ عَدَن.

در این دوران، یک ممنوعیت نیز وجود داشت؛ بدین معنا که خداوند انسان را از اینکه از درخت دانش نیک‌و‌بد تناول کند منع کرده بود. با اینکه خداوند انسان را در وضعیتی مبارک قرار داده بود و او صاحب بدن، ذهن و طبیعتی بی‌نقص بود و هر آن چیزی را که برای لذت‌بردن از زندگی لازم بود در اختیار داشت، اما حوّا تسلیم وسوسه شد و از میوه ممنوعه خورد و آدم نیز در معصیتِ حوّا به او پیوست. در نتیجه، مجازات الهی بر آن‌ها نازل شد و مرگِ روحانی، علم به گناه و ترس از خدا گریبانشان را گرفت و آن‌ها دوستی با خدا را از دست دادند.

ولی حتی در چنین شرایطی، خداوند بر اساس قاعده کلّیِ فیاض‌بودنش، وعده آمدنِ مُنجی را به آدم و حوّا داد[۲] و پوشش‌هایی از پوست در اختیارشان گذاشت، که این نیز خود نمادی بود از اینکه در آینده آنان را نجات خواهد داد. آن‌ها از باغ عَدَن اخراج شدند، ولی اجازه یافتند که به زندگی طبیعی خود ادامه دهند. اینچنین بود که با نزول کیفر الهی بر آنان، دوران تدبیری جدیدی آغاز شد. در دوران معصومیت، خداوند چند کار انجام داد: او ناتوانی انسان را برملا ساخت، وعده مُنجی آینده را داد، حاکمیت و اقتدار خود را در داوری و مجازات آفریدگانش نمایان ساخت و قاعده کلّی  فیض را نیز بنا نهاد.

   

دوران وجدان: عصر تشخیص انسان

این دوران از پیدایش۳: ۷، یعنی از هنگام آگاهی آدم و حوّا از عریان‌بودنشان و احساس شرمشان از آن، آغاز شد و تا پیدایش۹: ۸، یعنی تا زمان استوار‌شدن عهد خدا با نوح و پسرانش پس از طوفانِ عالم‌گیر، تداوم یافت. در دوران تدبیریِ وجدان، خداوند مسئولیت‌های جدیدی بر دوش انسان نهاد، مسئولیت‌هایی که در آنچه به اصطلاح، “عهد با آدم وحوّا” می‌نامند بیان شده است. در این دوران، خداوند شیطان را لعن کرد؛ خداوند آدم و حوّا را نیز لعن کرد. معلوم نیست که خداوند در این دوران، رهنمودهای اخلاقی خاصی برای انسان داشت یا نه، زیرا کتاب‌مقدس در این باره ساکت است؛ ولی به‌هر‌حال، خداوند از انسان خواست که بر اساس حکم وجدان خویش و مطابق با شناختی که از خداوند دارد زیست کند.

و اما انسان، درست همان‌گونه که از دوران تدبیری پیشین (دوران معصومیت)، روسپید بیرون نیامده بود، در دوران تدبیری وجدان نیز شکست خورد. در این دوران، وجدان و تشخیصِ انسان گناهکاربودن او را به او می‌فهماند، ولی این توان را نداشت که پیروزی بر گناه را برای او به ارمغان بیاورد.

طبیعت گناه‌آلود آدم در فرزندان او نمایان شده بود و به همین سبب هم بود که قابیل از آوردن قربانی خونی برای خداوند امتناع کرد و سپس هابیل را به قتل رساند. تمدنی هم که از نسل قابیل به وجود آمد معصیت‌کار بود و مرگ جسمانی در میان آن‌ها فراگیر شد. سرانجام، شرارتِ دل انسان به چنان درجه‌ای رسید که باز هم مجازات الهی ضرورت یافت. پیش از آن، داوری خداوند بر قابیل و همچنین بر عموم بشر بواسطه مرگ نمایان گشته بود؛ و سرانجام خداوند ناگزیر شد که همه زمین را با سیل غرق کند.

با این حال، فیض الهی در این دورانِ تدبیری نیز مشهود بود، چراکه در این دوران، افرادی نظیر خَنوخ نجات یافتند؛ خانواده نوح نیز بوسیله کشتی نجات یافت. این دوران تدبیری با سیلی عالَم‌گیر به آخِر رسید، سیلی که فقط خاندان نوح از آن رهیدند.

در این دوران تدبیری، هدف خداوند این بود که ناتوانیِ انسان را در موقعیت جدید نیز نشان دهد، موقعیتی که در آن انسان بر اساس وجدان خویش عمل می‌کرد. به‌هر‌حال، خداوند در این دوران، خاندانی را که قرار بود مُنجی آینده از او متولد شود محافظت نمود. خداوند با مجازات جهانیان بوسیله سیل، حاکمیت خود را به اثبات رساند و فیض خود را نیز برای نوح و خاندانش نمایان ساخت.

   

دوران حکومت انسان: عهد با نوح

این دوران تدبیری، از پیدایش۸: ۲۰ آغاز می‌شود، یعنی از زمانی که نوح پس از فروکش‌کردن سیل، قربانی‌هایی به خداوند تقدیم کرد؛ پایان این دوران نیز در پیدایش۱۱: ۹ است، یعنی در زمانی که خداوند به مجازات ساختن برج بابل، زبان انسان‌ها را مشوّش گرداند و آن‌ها را متفرق ساخت. در این دوران تدبیری جدید، خداوند با نوح عهدی نامشروط بست و در آن عهد وعده داد که دیگر هرگز با سیل، ویرانی به بار نیاورد. خداوند وعده داد که آمد‌و‌شدِ فصولِ سال در طبیعت موقوف نشود؛ خداوند دوباره به انسان دستور تکثیر نسل داد و از او خواست که سلطه خود را بر حیوانات تداوم دهد. در همین دوران بود که تناول گوشت جانوران مجاز شد، هرچند خوردن خون حرام بود. مهم‌تر از هر چیز دیگر در این دوران، پایه‌گذاری اصلِ حکومت بود که بواسطه آن انسان این حق را یافت که قاتلان را بکشد.

انسان، همچنان که در سایر عهدها ناموفق ظاهر شده بود، در این عهدِ جدید نیز در آزمایش الهی شکست خورد. این شکست در مواردی نظیر مستی نوح و بی‌حرمتی پسرش حام نمایان گشت. این دوران، دوران تباهیِ اخلاقی و دینی محسوب می‌شود. حکومت انسان نیز همچون وجدان انسان، نتوانست گناه انسان را مهار کند و حاصل آن، اجتماع بشر بر ساختن برج بابِل بود؛ که در نتیجه آن، تمدن بشری از هم گسیخت.

البته در این دوران نیز فیض خداوند نمایان بود؛ چراکه خداوند، بازماندگانِ خداپرست را محافظت نمود و ابراهیم را برگزید.

به علاوه، ذُرّیّت زن نیز که قرار بود سر شیطان را بکوبد،[۳] محافظت شد و بدینسان اقتدار و حاکمیت خداوند آشکار گردید. دورانِ تدبیری حکومت انسان، با داوری برج بابِل و همچنین انجام تمهیداتی برای دوران تدبیری آینده، به پایان رسید.

در اینجا این نکته مهم را نیز باید گوشزد کرد که تعامل خداوند با انسان بر اساس وجدان و حکومت انسان، در دوران‌های تدبیری بعدی نیز ادامه می‌یابد. از سوی دیگر، این فقط ابراهیم و ذُرّیّت برگزیده او هستند که مشمول دوران تدبیری بعدی، یعنی دوران تدبیری وعده، می‌شوند. روی‌هم‌رفته، دوران تدبیری حکومت انسان، ناتوانی انسان را تحت این قاعده جدید زندگانی آشکار ساخت، گزینش‌گری خداوند را در امر داوری و مجازات انسان‌ها نشان داد و به نمایان‌کردنِ فیض الهی نیز تداوم بخشید.

farjam4 1    

   

دوران تدبیری وعده: عهد با ابراهیم

این عهد با پیدایش۱۱: ۱۰، که در آن خداوند به شمارش اجداد ابراهیم از نسل سام می‌پردازد، آغاز می‌شود و تا خروج۱۹: ۲، که زمان رسیدن بنی‌اسرائیل به صحرای سینا پس از گریز از مصر است، تداوم می‌یابد. در این عهد، مسئولیت انسان این بود که به وعده‌هایی که بر ابراهیم آشکار گشت اعتماد کند. این وعده‌های الهی عبارت بودند از وعده به خود ابراهیم، وعده به اسرائیل که ذرّیّت ابراهیم بود، مبنی بر اینکه آن‌ها به اُمّتی بزرگ تبدیل خواهند شد و مجرای تحقق وعده‌های الهی خواهند بود و همچنین وعده برکت‌یافتنِ همه زمین از طریق ابراهیم. در دوران تدبیری وعده، این ضابطه کلّی نیز تعیین شد که هر کس ابراهیم را برکت دهد خدا او را برکت خواهد داد و هر کس ذرّیّت ابراهیم را لعن کند خدا او را لعن خواهد کرد.

عهد ابراهیمی یکی از عهدهای مهم در کتاب‌مقدس است و از جمله مواد آن این است که اسرائیل اُمّتی جاودانه باشد، نسبت به سرزمین موعود حق مالکیت ابدی داشته باشد، در امور روحانی برکت داده شود، مورد حفاظت الهی باشد و همچنین اینکه دارای علامت  ویژه ختنه باشد. این عهد دو ویژگی داشت: یکی اینکه اصولاً بر فیض الهی مبتنی بود، و دیگر اینکه نامشروط بود، چراکه نه بر اساس پایبندی انسان بلکه بر اساس پایبندی خداوند استوار گشت. در دوران زندگی ابراهیم، تنها بخشی از محتوای این عهد محقق شد؛ و مشیت خداوند چنین است که برکت‌ها و وعده‌های موجود در این عهد، تا پایان تاریخ بشری به مرور محقق شود. البته برخی از برکات فوری این عهد برای هر کدام از نسل‌ها مشروط بود، مشروط به اینکه آنان مطیع خداوند باشند؛ ولی اصلِ این عهد، عهدی جاودانه اعلام شد. درباره مسأله مسئولیتِ تدبیری، یعنی مسئولیت انسان در دوران تدبیری وعده، نیز باید گفت که مخاطب اصلی عهد ابراهیمی، ابراهیم و نوادگان او بودند. از سوی دیگر، مسئولیت‌های مورد نظر خداوند در دوران‌های تدبیری حکومت انسان و وجدان نیز به عنوان مسئولیت‌های اصلی همه مردم دنیا، تداوم یافت.

به‌هر‌حال، در عهد ابراهیمی نیز الگوی شکستِ انسان پیوسته تکرار شد و در برخی از رویدادها نمایان گشت: در رویداد تأخیرِ بنی‌اسرائیل در رفتن به اَرض موعود، در اینکه ابراهیم پدر اسماعیل شد، و در رفتن ابراهیم به مصر بر اثر قحطی. با این حال، روشن است که ابراهیم در ایمان و فیض رشد یافت و نهایتاً حتی حاضر شد پسرش اسحاق[۴] را در فرمان‌برداری از خداوند قربانی کند.

پس از ابراهیم، اسحاق نیز ناموفق بود؛ او بدون اینکه از فرمان خداوند سرپیچی کند، در نزدیک‌ترین مکان ممکن به مصر زندگی کرد. یعقوب نیز شکست خورد، چراکه وعده‌هایی را که خداوند در هنگام تولد او به مادرش داده بود، باور نکرد و مرتکب گناهان دروغ‌گویی، فریب‌کاری و معامله‌گری شد و سرانجام برای آنکه دچار قحطی نشود، از سرزمین وعده خارج شد و به مصر رفت.

در مصر، خود اسرائیل نیز که قوم برگزیده خداوند به شمار می‌رفت، در برابر خداوند کوتاهی کرد، چراکه شِکوه‌گر و بی‌ایمان بود، اشتیاق داشت که به مصر بازگردد و پیوسته غُر‌و‌لُند می‌کرد. شکست بنی‌اسرائیل در دو موقعیت نمایان است: در زمان اعطای شریعت موسوی و همچنین پس از آن در قادِش‌بَرنیع، در آنجا که بنی‌اسرائیل نتوانستند به وعده‌های خدا اعتماد کنند. در زمانی که مسئولیت بنی‌اسرائیل به‌ویژه این بود که به وعده ابراهیمی اعتماد کنند، آن‌ها شکست خوردند و نتیجه شکستشان این شد که ارض موعود را موقتاً از کف دادند، در مصر به بردگی گرفته شدند و پیش از آنکه وارد ارض موعود شوند، در بیابان سرگردان بودند. عدم توفیق آن‌ها، زمینه را برای ارائه شریعت موسوی آماده ساخت.

در دوران تدبیری وعده، فیض الهی جلوه زیادی داشت و در مراقبت پیوسته خدا از قوم برگزیده‌اش، در نجات آن‌ها از بردگی در مصر و در پایه‌گذاری عید فِصَح نمایان شد. دوران تدبیری وعده، در زمان اعطای شریعت موسوی پایان یافت؛ البته این دوران فقط از لحاظ مسئولیتِ اصلیِ مقرر در آن و به بیان دیگر، فقط از لحاظ مهم‌ترین آزمونِ مسئولیت موجود در آن [که اعتماد به وعده ابراهیمی بود] پایان یافت. بقیه جنبه‌های این دوران تدبیری ادامه یافت و تا پایان تاریخ نیز ادامه خواهد یافت و بسیاری از وعده‌های موجود در آن به عنوان اموری که باید نسبت به آن‌ها مؤمن و امیدوار بود، هنوز به قوت خود باقیست. وعده‌هایی که به ابراهیم داده شد مبنای دوران‌های تدبیری بعدی، یعنی دوران‌های فیض و پادشاهی، است. به‌واقع شاید بتوان گفت که این وعده‌ها هیچ پایانی ندارند و تحقق کامل آن‌ها در ابدیتِ پس از تاریخ خواهد بود.

در دوران تدبیری وعده، اصلِ حاکمیت الهی به روشنی به اثبات رسید، مجرایی برای مکاشفه خاص الهی برای بنی‌اسرائیل فراهم شد، نجات‌ و برکت الهی تداوم یافت، فیض الهی آشکار گشت و وعده شهادت بر عالَم نیز داد شد.[۵] ولی به‌هر‌حال، تا آنجا که به مسأله تبعیت از اراده خداوند مربوط می‌شود، این دوران نیز همانند سایر دوران‌های تدبیری به شکست انجامید؛ به علاوه، این دوران زمینه را برای عرضه شریعت موسوی مهیا ساخت، شریعتی که قرار بود آموزگار مؤمنان باشد و دست آنان را بگیرد و به مسیح برساند.

   

دوران تدبیری شریعت

دوران تدبیری شریعت از خروج۱۹: ۳ در عهد عتیق، یعنی از زمان ملاقات موسی با خداوند در صحرای سینا، آغاز شد و تا اعمال۲ در عهد جدید، یعنی تا زمان نزول روح‌القدس بر رسولان در روز عید پنجاهه، ادامه یافت؛ هرچند می‌توان گفت که شریعت به اعتباری در همان واقعه صلیب پایان پیدا پیدا کرد. البته پیش‌بینیِ دوران تدبیریِ بعد از دوران شریعت، یعنی پیش‌بینی عصر کنونیِ فیض، در برخی از بخش‌های کتاب‌مقدس نظیر انجیل یوحنا و همچنین در برخی از بندهای سایر اناجیل وجود دارد. به‌هر‌حال، مخاطبِ شریعت موسوی فقط اسرائیل بود و گوییم‌ها (غیراسرائیلی‌ها) بر اساس معیارهای آن داوری نشدند. شریعت موسوی شامل مجموعه‌ای مفصل از اعمال بود و سه بخش اصلی داشت: فرمان‌ها، که اراده صریح خداوند را نمایان می‌ساخت؛ داوری‌ها و مجازات‌ها، که حیات اجتماعی و مدنی اسرائیل را تأمین می‌نمود؛ و احکام، که چگونگی حیات دینی اسرائیل را مشخص می‌کرد. نظام قربانی و کهانت در شریعت موسوی، هم نمایان‌گر فیض الهی بود و هم اینکه عمل به آن ضرورت داشت. در این دوران تدبیری، حکومت در بنی‌اسرائیل از نوع خداسالاری بود، یعنی خداوند از طریق پیامبران، کاهنان و (بعدها) پادشاهانِ بنی‌اسرائیل، بر بنی‌اسرائیل حکومت می‌کرد. عهد موسوی نیز عهدی موقتی بود و تنها تا زمان ظهور مسیح، یعنی تا زمان آغاز دوران تدبیری فیض، معتبر باقی ماند. ماهیتِ این دوران تدبیری، ماهیتی مشروط بود؛ یعنی در این دوران، برکت‌یافتن از خدا‌وند مشروط به اطاعت از خداوند بود.

در این دوران تدبیری، برای نخستین بار در تاریخ بشر، خداوند با الهام یک متن مقدس به بشر، نظام دینی کامل و مفصلی را بر محور شریعت برای بشر آشکار ساخت، زمینه‌ای را برای طهارت، بخشش، عبادت و دعا فراهم نمود و امید به آینده را ایجاد کرد.

تحت شریعت نیز بنی‌اسرائیل پیوسته شکست خوردند. این شکستِ مدام، به‌ویژه در دورانِ داوران کاملاً چشمگیر بود. این روند، پس از دورانِ داوران نیز ادامه یافت و در دوران بعد از مرگ سلیمان و تقسیم پادشاهی اسرائیل به دو پادشاهی مستقل، مشهود بود. در برخی از دوره‌ها، شریعت به‌کلّی فراموش و نادیده گرفته شد و بت‌پرستی رواج کامل یافت. عهد جدید، تداوم این شکست را ثبت کرده است، شکستی که نقطه اوج آن طرد و تصلیب عیسی است، عیسایی که خود در زندگانی‌اش شریعت را به طور کامل به جا آورد. در دوران تدبیری شریعت، خداوند بنی‌اسرائیل را در موارد زیادی داوری کرد و آنان را کیفر داد؛ شرح این مجازت‌های الهی در تثنیه۲۸: ۱ تا ۳۰: ۲۰ آمده است. بزرگ‌ترین کیفرهایی که خدا به اسرائیلیان داد اسارت‌های آشوری و بابلی بود، که البته اسرائیلیان در زمان‌های مقرر، از آن‌ اسارت‌ها خلاصی یافته، به سرزمین خود بازگشتند. اسرائیل پس از پایان دوران تدبیریِ شریعت نیز مجازات شد؛ بدین صورت که در سال ۷۰ میلادی، معبد اورشلیم تخریب گشت و پراکندگی اسرائیل در جهان اتفاق افتاد. و البته زمان دیگری نیز برای مصیبت یعقوب (مجازات اسرائیلیان) وجود دارد؛ و آن محنتی بزرگ است که در آینده اتفاق خواهد افتاد.

به‌هر‌حال، در دوران تدبیری شریعت، خداوند بر اساس فیض خود نیز با اسرائیل تعامل داشت؛ و بر همین اساس هم بود که نظامِ قربانی را به عنوان راهی برای بازگشت اُمّت  گناهکار اسرائیل، پیش روی آنان قرار داد و با تعیین انبیاء و داوران و پادشاهانی برای آنان، و همچنین با محافظت از آنان، بردباری خود را نسبت به اُمّت اسرائیل نمایان ساخت. در طی این دوران، هر وقت اسرائیل توبه راستین کرد، خداوند آن را پذیرفت؛ و نیز در طول همین دوران بود که عهد عتیق نگاشته شد. بزرگ‌ترین نعمتی هم که خدا در این دوران به اسرائیل داد، ظهور عیسی مسیح به عنوان مسیحای اسرائیل بود، که البته اُمّت  اسرائیل دست رد به سینه او زد.

دوران تدبیری شریعت، به اعتباری، در همان زمان تصلیب عیسی به پایان رسید؛ ولی به اعتباری دیگر، این دوران تا روز عید پنجاهه (پنطیکاست)، یعنی تا زمان شروع دوران تدبیری فیض، تداوم یافت. با آغاز دوران فیض، گرچه شریعت به عنوان قاعده‌ای خاص برای زندگانی پایان یافت، اما به عنوان چیزی که راستی و عدالت خداوند را نمایان می‌سازد، هنوز تداوم دارد و مسیحیان که در دوران فیض به سر می‌برند، می‌توانند برای شناخت ماهیت مقدس خداوند، از مطالعه آن بهره‌مند شوند. از آنجا که خداوند تغییر نمی‌کند، اصول اخلاقیِ زیربنایی شریعت نیز همچنان تداوم دارد، ولی امروزه دیگر ضرورتی نیست که مؤمنان به جزئیات شریعت پایبند باشند، چراکه اکنون مؤمنان در دوران تدبیری متفاوتی زیست می‌کنند و آن قاعده زندگانی که در دوران شریعت به اسرائیل داده شد، نمی‌تواند در دوران فیض، قاعده زندگانیِ کلیسا باشد. گرچه حتی امروزه نیز شریعت می‌تواند فایده‌های زیادی برای مؤمنان مسیحی داشته باشد، ولی حاصلِ تفسیر صحیح و دقیقِ کتاب‌مقدس این است که شریعت موسوی فقط به اسرائیل مربوط است.

هدف خداوند از اعطای شریعت به انسان این بود که روش عادلانه‌زیستن را به انسان بشناساند و گناه را محکوم نماید. تجربه اسرائیل در دوران شریعت، نشان داد که شریعتِ (قانونِ) اخلاقی، مدنی و دینی توان نجات‌بخشی یا مقدس‌سازیِ انسان را ندارد. هدف خداوند از شریعت هرگز این نبود که عمل به آن، نجات را برای انسان به ارمغان بیاورد. خداوند نه در آن زمان که شریعت دارای اعتبار قانونی بود چنین هدفی داشت و نه بعدها که شریعت منسوخ شد. شریعت طبیعتی ضعیف داشت، چراکه نمی‌توانست کسی را عادل بسازد؛ نمی‌توانست انسان را مقدس کند یا به کمال برساند؛ شریعت از نظر الزام‌آوری و طولِ مدتش، محدود بود؛ و نمی‌توانست حیات دوباره ببخشد؛ شریعت فقط می‌توانست گناه را نمایان سازد. شریعت این امکان را به خدا داد که به انسان‌ها نشان دهد که همه‌شان گناهکارند؛ و آنگاه که همه فهمیدند که گناهکارند و آنگاه که همه دهان‌ها بسته شد و دیگر مجالی برای اعتراض به خدا باقی نماند، نیاز به مسیحی که بتواند انسان را نجات دهد آشکار گشت.

   

دوران تدبیری فیض

دوران تدبیری فیض، درست از فصل دوم کتاب اعمال، یعنی از زمان نزول روح‌القدس بر رسولانِ عیسی مسیح در روز عید پنجاهه، آغاز می‌شود و در سرتاسر عهد جدید ادامه می‌یابد و سرانجام در آینده، در زمان بازگشت عیسی مسیح، با واقعه عروج یا همان ربوده‌شدنِ[۶] کلیسا (جماعت مؤمنان) به آسمان، به نقطه اوج خود خواهد رسید. برخی از تعالیم مربوط به دوران تدبیری فیض، در حقیقت پیش از آنکه این دوران آغاز شود، در کتاب مقدس بیان شد؛ این تعالیم در فصل‌های ۱۳ تا ۱۷ انجیل یوحنّا موجود است. سایر قسمت‌های کتاب‌مقدس که به این دوران مربوط می‌شود، از فصل اول کتاب اعمال آغاز می‌گردد» «و تا فصل سوم کتاب مکاشفه ادامه می‌یابد.

شرایط جدید زندگی انسان در دوران تدبیری فیض، فقط در تعامل خداوند با کلیسا (جماعت مؤمنان) معنا پیدا می‌کند. البته در این دوران، تعامل خداوند با همه جهان بر اساس شرائط دوران‌های تدبیری وجدان و حکومت انسان، تداوم می‌یابد. در این دوران، به روشنی مشخص است که نجاتِ انسان تنها با ایمان حاصل می‌شود؛ البته همواره چنین بوده است، ولی این مسأله در دوران فیض آشکارتر است. معیارهای متعالیِ تعامل خداوند با بشر در دوران تدبیری فیض، قواعد این دوران را در رتبه‌ای بالاتر از قواعد پیشین زندگانی قرار می‌دهد.

با این حال، تحت فیض نیز شکست بشر آشکار بود؛ چراکه فیض، نه پذیرشِ جهانی مسیح را به ارمغان آورد و نه پیروزی کلیسا را. در حقیقت، متن مقدس پیشگویی کرد که در درون خودِ کلیسا که اقرار به ایمان دارد، ارتداد روی خواهد داد. گرچه در این دوران، خداوند با فراخواندن اُمّتی شامل یهودیان و گوئیم‌ها به سوی نام خود، در حال تحقق‌بخشیدن به هدف خود می‌باشد، ولی آن عده از اعضای کلیسا که به ایمان اعتراف دارند اما نجات‌نایافته هستند،[۷] در واقعه عروج، بر زمین باقی خواهند ماند و در فاصله زمانی بین واقعه عروج و آمدن مسیح برای برپایی پادشاهی‌اش، مجازات خواهند شد. کلیسای واقعی[۸] نیز در آسمان و در نزد کرسی داوری مسیح، داوری خواهد شد.

در عصر حاضر، فیض الهی به ویژه در چند چیز آشکار است: در آمدن مسیح [یعنی در این واقعیت که به فیض الهی مسیح ظهور کرده و خدمت نجات‌بخش خود را انجام داده است]، در نجات مؤمنان [با ایمان‌آوردن به مسیح و عمل نجات‌بخش او]، در جایگاه ما نزد خدا [یعنی در عادل‌شمرده‌شدن ما در پیشگاه خدا بواسطه فیض الهی]، و همچنین در طبیعت فیض به عنوان قاعده زندگی در این دوران تدبیری [بدین معنا که خداوند مقدر فرموده است که در دوران فیض، انسان‌ها به صرف ایمان به خدا و عملِ نجاتبخشِ عیسی‌مسیح نجات بیابند].

سرانجام، دوران تدبیری فیض نیز با عروج یا همان ربوده‌شدنِ کلیسا به آسمان پایان خواهد یافت و پس از آن، کلیسای دروغین که بر زمین باقی خواهد ‌ماند، داوری و مجازات خواهد شد. عصر فیض، عصر تعاملِ خدا با کلیساست، کلیسایی که شامل یهودیان و گوئیم‌هاییست که به عیسی مسیح ایمان آورده‌اند؛ از این لحاظ، این عصر دوران تدبیری متفاوتی محسوب می‌شود. در مقام مقایسه، شریعتِ اسرائیل فقط برای اسرائیل بود، حکومت انسان برای همه جهان بود و وجدان نیز همه انسان‌ها را در بر می‌گیرد.

در دوران تدبیری کنونی، شریعت موسوی از لحاظ لزوم عمل به آن، به کلّی نسخ شده است، ولی همین شریعت که عملاً منسوخ است، از این نظر که به قدوسیت خداوند شهادت می‌دهد، همچنان تداوم دارد و با دقت و توجه به آن می‌توان درس‌های معنوی زیادی از آن فرا گرفت. گرچه همه دوران‌های تدبیری دربردارنده عنصر فیض‌اند، ولی دوران تدبیری فیض بالاترین درجه تجلی فیض الهی است. این تجلیِ عالیِ فیض در دو چیز نمایان است: در کمالِ نجاتی که مؤمنان دریافت می‌کنند و همچنین در قاعده زندگانی که در این دوران تدبیری بر اساس فیض است.

   

دوران تدبیری پادشاهی

دوران تدبیری پادشاهی با آمدنِ دومِ عیسی مسیح آغاز می‌شود؛ و البته پیش از آغاز این دوران، باید دوره زمانی دیگری طی شود که شامل دوران محنت هفت‌ساله است، دورانی که می‌توان گفت به نوعی یک دوره انتقالی به حساب می‌آید. فرازهای مربوط به این دورانِ تدبیری در کتاب‌مقدس، خواه در عهد عتیق یا جدید، از پادشاهی آینده سخن می‌گوید (مهم‌ترینِ این متون عبارتند از مزامیر۷۲؛ اشعیا۲: ۱-۵؛ ۹: ۶-۷؛ ۱۱؛ ارمیا۳۳: ۱۴-۱۷؛ دانیال۲: ۴۴-۴۵؛ ۷: ۹-۱۴، ۱۸، ۲۷؛ هوشع۳: ۴-۵؛ زکریا۱۴: ۹؛ لوقا۱: ۳۱-۳۳؛ مکاشفه۱۹-۲۰). در دوران پادشاهی، مسئولیت انسان اطاعت از پادشاه خواهد بود، پادشاهی که با گُرزی آهنین حمکرانی خواهد کرد. در آن پادشاهی، حکومت از نوع خداسالاری خواهد بود؛ یعنی در آن دوران، خود خداوند [که به اعتقاد مسیحیان همان عیسی مسیح است] حکومت خواهد کرد؛ در آن دوران، نظام قربانی و کهانت نیز احیاء خواهد شد. یکی از ویژگی‌های غیرعادی آن دوران این خواهد بود که شیطان به بند کشیده خواهد شد و دیوان بی‌جنب‌و‌جوش خواهند گشت. به‌هر‌حال، دوران پادشاهی عیسی مسیح نیز برای بشر، دوران شکست خواهد بود، و در پایانِ آن طغیانی صورت خواهد گرفت.

مجازات الهی که پس از آن طغیان اتفاق خواهد افتاد شامل نابودی شورشیان بوسیله آتش و همچنین نابودی زمین و آسمانِ کهنه با آتش خواهد بود.

در دوران پادشاهی هزارساله نیز فیض الهی در امور جهان آشکار خواهد بود؛ فیض الهی در تحقق عهد جدید، در نجات، در نیک‌بختی مادی و دنیوی، در فراوانی مکاشفه، در بخشش گناهان، و در گردآوری دوباره اسرائیل نمایان خواهد بود. سرانجام، پادشاهی هزارساله با نابودی زمین و آسمان با آتش پایان خواهد یافت و سپس ابدیت آغاز خواهد شد.

تفاوت دوران تدبیری پادشاهی با همه دوران‌های تدبیری گذشته در این است که شکل نهایی آزمایش اخلاقی انسان، در این دوران اتفاق خواهد افتاد. امتیازات این دورانِ تدبیری شامل این موارد است: برپایی حکومتی بی‌نقص، حضور شکوهمند و بی‌واسطه مسیح، معرفت همگانی نسبت به خداوند و شرائط نجات، و غیرفعال‌شدن شیطان. دوران تدبیری پادشاهی از خیلی جهات یک نقطه اوج محسوب می‌شود و تعامل خدا با بشر را به حالت غایی خود می‌رساند.

در دوران‌های تدبیری مختلف، خداوند همه راه‌های ممکن را برای تعامل با بشر به نمایش می‌گذارد. در هر کدام از دوران‌های تدبیری، انسان با شکست مواجه می‌شود و این تنها فیض خداست که به اندازه کافی وجود دارد. در این دوران‌های تدبیری، هدف خداوند که نمایاندن جلالش می‌باشد، هم در دنیای طبیعی و هم در تاریخ بشر محقق می‌شود. در نتیجه، در سراسر ابدیت دیگر کسی نخواهد توانست بپرسد: آیا خداوند نمی‌توانست فرصت دیگری به بشر بدهد تا او با توانمندی خود به نجات و تقدس دست بیابد؟ بنابراین، شناختنِ دوران‌های تدبیری کلید فهم هدف خداوند در طول تاریخ و روشن‌شدن معنای متن مقدس که تعامل خدا را با بشر ثبت کرده است و همچنین فهم آنچه خداوند درباره خود مکشوف ساخته است می‌باشد.»

   

وجه تمایز تاریخی‌گرایان و تدبیری‌گرایان

تاریخی‌گرایان به الهیات جایگزینی اعتقاد دارند و غیرصهیونیست‌اند. آنان کلیسا را تحقق اسرائیلِ عهد عتیق برمی‌شمرند؛ آنان کلیسا را اسرائیلِ روحانی و وارثِ وعده‌های خدا به بنی‌اسرائیلِ عهد عتیق و در واقع، میراث‌برِ واقعیِ ابراهیم می‌دانند. آنان معتقدند که اسرائیلِ عهد عتیق، سایه و «گونه» کلیسای عهد جدید بوده است. بنابراین، تاریخی‌گرایان توجه چندانی به نژاد و قوم بنی‌اسرائیل ندارند و در حوادث آخرالزمان نقش چندان خاصی برای آنان قائل نیستند و حتی برخی از نویسندگانِ این مکتب، تمایز میان یهودی و گوئیم را نسبتاً بی‌اهمیت تلقی می‌کنند. ولی تدبیری‌گرایان صهیونیست‌اند و به الهیاتِ دوعَهدی معتقدند و سلطنتِ هزارساله عیسی مسیح را سلطنتی عمدتاً یهودی می‌دانند و گوئیم‌های (غیریهودیانِ) مسیحی را در رتبه دومِ دستگاه سُلطانیِ عیسوی جای می‌دهند.

(ادامه دارد.)

   

منبع: موسسه مرام

        


[۱] Dispensations

[۲]  منظور از «وعده آمدنِ مُنجی»، همان چیزی است که در الهیات مسیحی به آن «Protoevangelium» می‌گویند که می‌توان آن را به «بشارت اولیه» ترجمه کرد. آن بشارت این است که تُخم زن که همان مسیح باشد، سر شیطان را خواهد کوبید، یعنی شیطان را مغلوب خواهد ساخت و انسان را از گناه نجات خواهد داد.

[۳]  اشاره دارد به بشارت نخستین (Protoevangelium).

[۴]  در دیدگاه مشهور اسلامی، قربانی حضرت اسماعیل علیه‌السلام است- نویسنده.

[۵]  احتمالاً مراد نویسنده وعده برکت‌یافتن آُمت‌ها از طریق ابراهیم است.

[۶] Rapture

[۷]  ظاهراً نویسنده به مؤمنانی اشاره می‌کند که به ایمان مسیحی معترفند ولی “تولد دوباره” (تحول عمیق روحانی تحت تأثیر روح‌القدس) پیدا نکرده‌اند- مترجم.

[۸]  مراد همان مؤمنان عروج‌یافته است- مترجم.

 

بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص)

 

 

logo-samandehi

جستجو