نویسنده: مصطفی رستگار
ظهور مسیح در پایان هزاره
دومین مکتب اصلی فرجامشناختی مسیحی، پَساهزارهگرایی یا فَراهزارهگرایی[۱] نام دارد. طرفداران این اندیشه معتقدند که عیسی مسیح نه در آغاز، بلکه در پایان هزاره بازخواهد گشت. این بدین معناست که مسیح نه برای برپایی حکومتی هزارساله، بلکه در حقیقت پس از سپریشدن آن دوران طلایی ظاهر خواهد شد. او نخواهد آمد تا حکومت کند، بلکه خواهد آمد تا قیامت را بر پا نماید و داوری نهایی را به انجام برساند.
حیات طیبه در آخرالزمان
تفاوت اصلی و کلیدیِ مکتب پساهزارهگرایی با سایر مکاتب فرجامشناختی مسیحی در این است که سایرین اتفاق نظر دارند که هرچه ما به زمان ظهور عیسی مسیح نزدیکتر میشویم، اوضاع دنیا خرابتر و شرایط زندگی و دین و ایمان مردم وخیمتر خواهد شد؛ و این تنها پساهزارهایها هستند که تصریح میکنند که با گذر زمان و با نزدیکترشدن به هنگامه ظهور موعود، دنیا بهتر و مسیحیتر خواهد گشت.
آنان بر این باورند که هرچه ما به زمان ظهور عیسی نزدیکتر میشویم، ویژگیهای ملکوت خدا، یعنی ایمان و صلح و عدالت، پیوسته پررنگتر و فراگیرتر خواهد شد؛ و در روزگار منتهی به آن زمان، شیطان به بند کشیده خواهد شد و قدرتِ عمل تا اندازه زیادی از او سلب خواهد گشت. با اسارت شیطان، انجیلِ عیسی مسیح به اقصینقاط عالم رسانده خواهد شد و جامعه و فرهنگ بشری را متحول خواهد ساخت و اکثریت مردم به مسیح ایمان خواهند آورد. با مسیحیشدن اُمتها، صلح و درستکاری دنیا را فرا خواهد گرفت و جنگها پایان خواهد یافت و بشر صلح و امنیت و رشد و رونق و شکوفایی و در یک کلام، حیات طیبه را تجربه خواهد کرد.
هزاره موعود که در این اندیشه کنایه از زمانی بسیار طولانی است، دوران صلح و راستی در کل جهان خواهد بود. سیر تحول زندگی بشر بر کره زمین، سرانجام او را به کمال فرهیختگی عقلانی، فکری، احساسی و عاطفی خواهد رساند؛ انسان به سطح بالایی از ایمان، حکمت، شعور و رفاه خواهد رسید و پس از قرنهای متمادی جهل و جنگ و خشونت و افراط و تفریط، سرانجام به دوران طلایی زندگی دنیایی خویش پای خواهد نهاد. این دورانِ زرّینِ شکوفاییِ مادی، معنوی و روحانی ممکن است قرنها یا حتی هزاران سال تداوم یابد؛ و در پایان این هزاره، عیسی مسیح برای داوری به زمین باز خواهد آمد.
پساهزارهگرایی مکتبی خوشبین است که به آیندهای روشن امید بسته است، آیندهای که در آن فیض الهی بر شر ظفر خواهد یافت و سلطنت عیسی مسیح بر هر سلطنت دیگری غالب خواهد شد. توماس بروکس[۳] در کتاب پادشاهی و شکوه مسیحیت[۴] چنین مینویسد:
سرانجام، پارسایی آنچنان فراگیر و چشمگیر خواهد شد که از زمان لغزش آدم در فردوس، جهان به خود ندیده است.
استناد به کتاب مقدس
این خوشبینی و امیدواری، ناشی از نوع نگاه پساهزارهگرایانه به پیشگوییهای بشارتدهنده در کتاب مقدس و علیالخصوص در کتاب مزامیر داوود نبی است. بسیاری از این مزمورها از آیندهای روشن خبر میدهند، آیندهای که در آن، خوف از خدا بر دلهای مردمان خواهد افتاد و همه امتها راه نجات را خواهند یافت و اقصینقاط جهان از خدا خواهند ترسید. برای نمونه، چنین پیشگوییهایی را میتوان در مزامیر ۲۲: ۲۶-۳۱ و ۱۰۲: ۱۵-۲۲ یافت:
مزامیر ۲۲: ۲۶-۳۱:
۲۶ مسکینان غذا خورده سیر خواهند شد؛ و جویندگان خداوند او را خواهند ستود. دلهای شما تا ابد زنده بماند! ۲۷ همۀ کرانهای زمین به یاد آورده، نزد خداوند بازگشت خواهند کرد. همۀ طوایف قومها در حضور او پرستش خواهند نمود. ۲۸ زیرا که پادشاهی از آن خداوند است؛ اوست که بر قومها فرمان میراند. ۲۹ همۀ قویبُنیِگانِ زمین غذا خورده، سَجده خواهند کرد؛ و آنان که به خاک فرو میروند، جملگی در حضورش زانو خواهند زد، حتی آن که نمیتواند خویشتن را زنده نگاه دارد. ۳۰ آیندگان در خدمت او خواهند بود؛ و به نسلهای بعدی دربارۀ خداوندگار خبر خواهند داد. ۳۱ و آنان به قومی که در آستانۀ تولدند عدالت او را اعلام خواهند کرد، و خواهند گفت که او این را کرده است.
مزامیر۱۰۲: ۱۵-۲۲:
۱۵ قومها از نام خداوند خواهند ترسید، و همۀ پادشاهان زمین از جلال تو. ۱۶ زیرا خداوند، صَهیون را بنا خواهد کرد و در جلال خویش نمایان خواهد شد. ۱۷ او به دعای بیچارگان التفات خواهد کرد، و استدعای ایشان را خوار نخواهد شمرد. ۱۸ باشد که این برای نسل آینده نوشته شود، تا قومی که آفریده خواهند شد خداوند را ستایش کرده، گویند: ۱۹ او از عرش مقدس خود فرو نگریست؛ خداوند از آسمان بر زمین نظر افکند، ۲۰ تا نالۀ اسیران را بشنود و محکومین به مرگ را آزاد سازد. ۲۱ تا نام خداوند را در صَهیون بر زبان رانند و ستایش او را در اورشلیم، ۲۲ آن هنگام که ملتها گرد هم آیند و ممالک نیز، تا خداوند را بپرستند.
متنی دیگر که به این نوع خوشبینی قوت میبخشد اشعیا ۲: ۲-۴ است:
۲ در ایام آخر واقع خواهد شدکه کوه خانۀ خداوند بالاتر از تمامی کوهها استوار خواهد گردید، و فراتر از تپهها برافراشته خواهد شد، و تمامی قومها به سوی آن روان خواهند گشت. ۳ قومهای بسیار آمده، خواهند گفت: «بیایید به کوه خداوند برویم، و به خانۀ خدای یعقوب برآییم، تا راههای خود را به ما تعلیم دهد، و در طریقهای وی گام برداریم.» زیرا شریعت از صَهیون صادر خواهد شد، و کلام خداوند از اورشلیم. ۴ او در میان ملل داوری خواهد کرد و منازعات قومهای بسیار را فیصل خواهد داد. ایشان شمشیرهای خود را برای ساختن گاوآهن خواهند شکست، و نیزههای خویش را برای تهیۀ ابزار باغبانی. دیگر قومی بر قومی شمشیر نخواهد کشید و جنگاوری را دیگر نخواهند آموخت.
فراز و فرود پساهزارهگرایی
پساهزارهگرایی در خلال قرنهای شانزده تا بیست میلادی و تا قبل از جنگهای جهانی اول و دوم طرفداران فراوانی داشت و اوج رونق و رواج آن در اواسط قرن نوزده بود. این نوع تفکر در دوران رشد و شکوفایی بیسابقه فناوری در طی سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۹۱۵، در میان تبشیریهای آمریکا نیز قوت گرفت. البته پس از وقایع فاجعهبار جنگهای جهانی، جمعیت پساهزارهگرایان به شدت اُفت کرد و امروزه صرفاً قلیلی از اندیشمندان مسیحی چنان مکتبی را میپذیرند.
گویا تا قبل از آن جنگهای خونبار، اندیشمندان مسیحی، بهویژه در غرب، تحت تأثیر انقلاب صنعتی و رشد علم و فناوری و انباشت ثروت و افزایش رفاه قرار گرفته، به آینده امیدها بسته بودند. آنان بشر را روبهرشد میدیدند و از فردایی روشن خبر میدادند؛ ظاهراً، این خوشبینی به دیدگاه فرجامشناسانه آنان نیز سرایت کرد و عده زیادی از آنان دیدگاه پساهزارهای را مقبول یافتند و بدان دلخوش شدند.
ولی پس از جنگهای دهشتناک اول (با حدود هفده میلیون کشته) و دوم (با حدود شصت میلیون کشته) و پس از مشاهده کشتارهای میلیونی ابنای بشر در آن دوران به مدد همان ثروت، علم، دانش و فناوری، امیدها از دست رفت و جلگههای پُرآبِ فردا، سراب از آب در آمد؛ و اینچنین بود که پساهزارهگرایی به مُحاق رفت و امروزه پیروان زیادی ندارد.
آمار پیروان
پساهزارهگرایان ریشههای این مکتب را به برخی از آبای کلیسا نظیر آتاناسیوس (۲۹۶ تا ۳۷۲ میلادی) و یوسبیوس (۲۶۰ تا ۳۴۰ میلادی) میرسانند. به طور کلی، این مکتب همواره در اقلیت بوده است. اینان غالباً در کلیساهای متودیست، پیوریتن، اصلاحشده، پرزبیتری و باپتیست یافت میشوند. پیوریتنهایی که از اروپا به آمریکا مهاجرت کردند نیز فراهزارهگرا بودند و نیتشان این بود که سلطنت عیسی مسیح را در سرزمین آمریکا گسترش دهند.
در خصوص ایالات متحده آمریکا، در سال ۲۰۱۶ (از ۸ تا ۲۲ ژانویه) در درباره فرجامشناسی، یک نظرسنجی تلفنی انجام شد. در این نظرسنجی که مؤسسه تحقیقاتی لایفوِی[۵] آن را انجام داد، هزار نفر از شبانان ارشد کلیساهای پروتستان آمریکا دیدگاههای فرجامشناسانه خود را اعلام کردند. در این میان، حدود یازده درصد اعلام کردند که پساهزارهگرا هستند (شامل ۲۷ درصد از متودیستها).
الهیات سُلطه[۶]
از اواخر قرن بیستم، فراهزارهگرایی مجدداً رونقی یافت و از جمله در قالب سه الهیات «اِحیاگرایی»،[۷] «تِئونومی»[۸] و «پادشاهی کنونی»[۹] که آنها را به صورت کلی، «الهیات سُلطه» مینامند مطرح شد. معتقدان به این نوع الهیات بر این باورند که برای بازگشت عیسی مسیح به زمین و آغاز هزاره خوشبختی، باید جامعه بشری اصلاح شود؛ و این اصلاحشدن از طریق حاکمکردن قانون خدا بر جامعه امکانپذیر است. مراد آنان از قانون خدا همان شریعت موسوی و ازجمله قوانین بازدارنده و کیفری آن است. آنان معتقدند که کلیسا باید در همه امور جامعه، اعم از سیاسی، آموزشی، هنری، رسانهای و غیره دخالت کند و بر همه این امور نظارت داشته باشد و از همین راه، تحقق عصر طلایی و موعود هزارساله را رقم بزند.
در این اندیشه، کلیسا وظیفه دارد که با تأکید بر تداوم اعتبار قوانین کیفری عهد عتیق (دوران قبل از حماسه عیسی بر صلیب) در عهد جدید عتیق (دوران بعد از حماسه عیسی بر صلیب)، در مسیر تحقق و استقرار مجدد خداسالاری بر زمین تلاش کند. کلیسای پیروزمند، ابزار دست خدا برای سیطره هرچهبیشتر ملکوت الهی و برای به اسارت کشاندن شیطان و غلبه بر همه نیروهای شر در جهان است.
تأکید این مکتب بر این است که خداوند اراده کرده است که از طریق کلیسای خود، شریعت خود را بر زمین حاکم کند و بدینسان اعمال سلطنت نماید. در این دیدگاه، مسیحیان باید در عرصههای اجتماعی و سیاسی بسیار فعال باشند و به سیطره ملکوت خدا بر زمین کمک کنند و دنیا را به مکانی بهتر تبدیل کنند، چراکه تا چنین نکنند مسیح موعود برای داوری باز نخواهد گشت.
آنان معتقدند که بر اساس کتاب مقدس وظیفه دارند که دنیا را تحت حاکمیت قانون خدا درآورند، چراکه خدا درباره آدم و حوّا چنین میگوید:
خدا ایشان را برکت داد، و خدا بدیشان فرمود: «بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید و بر آن تسلط یابید. بر ماهیان دریا و بر پرندگان آسمان و بر هر جانداری که بر زمین حرکت میکند، فرمان برانید.»[۱۰]
آنان معتقدند که آدم نتوانست این تکلیف را به انجام برساند؛ او با گناه خود، دنیا را تسلیم شیطان کرد و خود نتوانست این شکست را جبران نماید؛ و اکنون وظیفه کلیساست که آنچه را آدم به شیطان تسلیم کرد از چنگ او درآورد. این وظیفه مسیحیان است که بر اساس شریعت موسوی، دولتی جهانی تشکیل دهند؛ و تا چنین دولتی تشکیل نشود عیسی مسیح به زمین باز نخواهد گشت.
بر اساس این دیدگاه، عیسی مسیح در کتاب مقدس مأموریتی بزرگ به پیروانش میدهد و آنان را موظف میسازد که همه امتها را شاگرد سازند:
۱۹ پس بروید و همۀ قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر و پسر و روحالقدس تعمید دهید؛ ۲۰ و به آنان تعلیم دهید که هرآنچه به شما فرمان دادهام به جا آورند. اینک من هر روزه تا پایان این عصر با شما هستم![۱۱]
معتقدان به خداسالاری مسیحی، این «شاگردشدن» را چیزی بیش از صِرفِ نجات، تطهیر و تقدُّس فردی میدانند و معتقدند «شاگردسازیِ اُمتها» به معنای اصلاح و مسیحیسازی جوامع بشری است.
بنابراین، هدف اصلی الهیات سلطه، سلطه سیاسی و دینی بر جهان از طریق پیادهسازی شریعت موسوی و بهویژه اجرای احکام کیفری آن است، احکامی نظیر مجازات مرگ برای زناکاران، همجنسبازان، متجاوزان به عنف، قاتلان، جادوگران، بتپرستان، مرتدان، کفرگویان و فرزندان نافرمان.
آنان کلیسای عهد جدید را جایگزین اسراییل عهد عتیق میدانند و معتقدند که کلیسای عهد جدید باید با قانونِ اسراییلِ عهد عتیق اداره شود. البته آنان بر این باورند که قوانینِ مناسکی شریعت یهود، شامل آیینهای مربوط به معبد، قربانی، طهارت و نجاست و حلال و حرام در مأکولات و مشروبات و غیره به دلیل تصریح عهد جدید، دیگر لزوم پایبندی ندارد.
آنان آنچنان که خود اظهار میکنند، به دنبال حاکم کردن نهاد یا سازمان کلیسا، بدانسان که در گذشته در کلیسای کاتولیک وجود داشت، نیستند؛ بلکه خواهان اینند که دولت، قانون خدا را به رسمیت بشناسد و آن را در جامعه پیاده کند. آنان به دنبال ساختِ تدریجیِ تمدنی مسیحیاند و معتقدند که تا زمانی که درجاتی از سلطه کلیسا بر زمین محقق نشود، عیسی مسیح باز نخواهد گشت. آنان بر این باورند که به مرور زمان که سلطه کلیسا بر زمین افزایش پیدا میکند، لعنت ناشی از گناه آدم نیز کمکم از میان میرود؛ و حتی برخی چنین میپندارند که تا قبل از ظهور عیسی مسیح، بیماری و مرگ که حاصل گناه آدم است از زمین رخت برخواهد بست.
بیشتر طرفداران الهیات سلطه کالوَنیستاند. بارقههای نخستینِ این الهیات را در ابتدا یک اِلهیدان پرزبیتریِ[۱۲] کالونیستِ آمریکایی به نام مارسلوس کیک[۱۳] (۱۹۰۳- ۱۹۶۵) ایجاد کرد، و سپس یک پرزبیتریِ کالونیستِ آمریکایی دیگر به نام روزاس راشدونی (۱۹۱۶- ۲۰۰۱) [۱۴]که البته اصالتاً به خانوادهای اَرمنی تعلق داشت، آن را به صورت نظامی منسجم درآورد.
راشدونی در مهمترین اثر خود، کتاب «اصول و مبانی قانون کتاب مقدس»،[۱۵] میگوید:
بدعتِ دموکراسی از روزگار تشکیل دولت مستعمره نیوانگلند، کلیسا و دولت را به نابودی کشانده است … مسیحیت و دموکراسی به ناگزیر دشمن هماند.
او در جای دیگر میگوید:
مسیحیت کاملاً و اساساً ضد دموکراسی است و به نخبهسالاری روحانی متعهد است.
راشدونی دموکراسی را «محبوبِ بزرگِ شکستخوردگان و بُزدلان» میداند.
البته او همواره مخالفت خود را با هرگونه انقلاب خشونتآمیز به صراحت اعلام میکرد و مدافع اصلاح تدریجی امور بود. او در نوشتههای خود، چنین اصلاحی را «بازآفرینی جامعه از پایین به بالا» مینامد، تحولی که از فرد و خانواده شروع میشود و به مرور زمان سایر حوزههای نفوذ، شامل کلیسا و دولت را نیز اصلاح خواهد کرد.
منبع: موسسه مرام
[۱] منابع و مآخذ این نوشتار در نزد نگارنده محفوظ است.
[۲] Postmillenialism
[۳] Thomas Brooks
[۴] The Crown and Glory of Christianity (۱۶۶۲)
[۵] Nashville-based LifeWay Research, sponsored by Charisma House Book Group.
[۶] Dominion Theology
[۷] Reconstructionism
[۸] Theonomy
[۹] Kingdom Now
[۱۰] پیدایش ۱: ۲۸
[۱۱] متی ۲۸: ۱۹-۲۰
[۱۲] Presbyterian
[۱۳] J. Marcellus Kik
[۱۴] Rousas John Rushdoony
[۱۵] The Institutes of Biblical Law