داستان هایی از آسمان

قسمت ششم: درس زندگی؛ ویژه‌ی 13 تا 15 سال

shab

بسم الله الرحمن الرحیم

   

نویسنده: زهرا انتظارخیر؛ زهرا مرادی

   

آنچه دانش آموزان در این درس می‌آموزند:

-    داستان‌هایی که خداوند متعال در قرآن کریم از انبیاء پیشین و مردم زمان‌شان نقل فرموده، بدین جهت بوده تا با تفکر و تدبّر در آن وقایع، از سرگذشت ایشان عبرت بگیریم و بهترین راه را انتخاب نماییم.

-   سنت خداوند حکیم این است که اگر کسی شکر نعمتی را به جای آوَرَد، خداوند مهربان نعمتش را بر او می‌افزاید؛ اما چنانچه از آن نعمت در مسیری نادرست استفاده کرد یا قدرش را ندانست، از او گرفته می‌شود.

-   غیبت امام زمان علیه السلام، نتیجه‌ی کفران نعمتِ وجودِ اهل بیت علیهم السلام و غضب خدا بر بندگان است.

-   می توانیم مانند قوم بنی اسراییل از اشتباه‌مان عذرخواهی کنیم و همدلانه و یکصدا ظهور منجی‌مان را از خدا طلب نماییم.

-   اگر نسبت به ظهور امام زمان بی تفاوت باشیم و پیش خود بگوییم زندگی‌مان خیلی هم لنگ نیست و اوضاع‌مان رو به راه است، خداوند ظهور ایشان را به دورترین زمان ممکن می‌اندازد و مانند بنی اسراییل به فلاکت و بدبختی‌ای می‌افتیم که آه از نهادمان بلند می‌شود.

   

آیات مورد بررسی در درس:

-   سوره ابراهیم، آیه 7.

-   سوره انبیاء، آیه 107.

   

درس زندگی

جلسه‌ی قبل درباره‌ی داستان قوم بنی اسراییل و نجات‌شان توسط حضرت موسی صحبت کردیم. یادتان است چرا و چگونه قوم بنی اسراییل از جایگاه ویژه‌ای که در مصر داشتند، به بدبختی و فلاکت افتادند؟ ...

بله. همانطور که گفتید، بنی اسراییل کم کم از همراهی و پیروی از پیامبران‌شان دست کشیدند. آنها که به موقعیت خودشان مغرور شده بودند، با خود می‌گفتند «ما که داریم راحت زندگی می‌کنیم؛ دیگر چه نیازی به پیامبر و راهنمایی‌های او داریم؟ پیامبران مُدام به ما توصیه می‌کنند مراقب باشیم حق کسی ضایع نشود، به کسی ظلم نکنیم، خدا را ناراضی نکنیم، ... هر کاری که بخواهیم در جهت رفاه خودمان و زن و بچه‌مان انجام دهیم، مجبوریم اول ببینیم خدا راضی هست یا نه؟ حق کسی پایمال می‌شود یا نه؟ اینطوری که نمی‌شود. اصلا ما خودمان بلد هستیم چطور زندگی کنیم. احتیاج به راهنما و هدایتگر آسمانی نداریم!»

وقتی بنی اسراییل نعمت وجود پیامبران و فرستاده‌های الهی را کُفران کردند – یعنی از این نعمت‌ها استفاده نکردند و به یاری و پیروی آنها نپرداختند – خداوند بزرگ هم این نعمت را از ایشان گرفت.

بچه ها؛ سنّت خدا – یعنی روش خدا – این است که اگر بنده‌هایش قدر نعمتی را بدانند و شکرش را به جا بیاورند، آن را بیشتر می‌کند؛ اما اگر به نعمتش بی توجهی کنند یا در راهی غیر از رضایت خدا، از آن نعمت استفاده کنند، آن نعمت را از ایشان می‌گیرد. به همین دلیل هم هست که می‌گویند:

«شُکر نعمت، نعمتت افزون کند                 کُفر، نعمت از کَفَت بیرون کند»

اصلا این شعر، ترجمه‌ی یک آیه از قرآن است. خداوند می‌فرماید:

لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزیدَنَّكُمْ:                  اگر شکر نعمت‌ها را به جا آورید، نعمتم را بر شما زیادتر می‌کنم.

وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی‏ لَشَدیدٌ:[1]    اما اگر کُفران نعمت کنید و قدر نعمت‌هایم را ندانید، بدانید که مجازات سختی در انتظارتان خواهد بود.

بنی اسراییل هم وقتی نعمت وجود فرستاده‌های الهی را کُفران کردند، خدا به آنها گفت بروید ببینید بدون هدایتگر، زندگی‌تان چه شکلی می‌شود. تا 400 سال برای‌تان منجی نمی‌فرستم تا بفهمید نتیجه‌ی فاصله گرفتن از فرستاده‌های من که برای هدایت و خوشبختیِ شما آمده بودند، چیست.

شبیه همین اتفاق برای ما هم افتاده بچه‌ها. خدای مهربان، مهربان‌ترین و دلسوزترین و بهترین بنده‌اش یعنی حضرت محمد (ص) را برای سعادت و هدایت مردم فرستاد. حضرت محمد (ص)، کسی بود که هر وقت پیامبران بزرگ خدا در مشکلی گیر می‌کردند، خدا را به عزّت و مقام حضرت محمد (ص) و فرزندانش قسم می‌دادند تا دعای‌شان مستجاب شود. حالا چنین شخصی که خداوند مهربان در قرآن درباره‌اش می‌فرماید «رَحْمَةً لِلْعالَمين»[2] یعنی «رحمت برای همه‌ی عالمیان» پای بر زمین می‌گذارد. اما مردم چه رفتاری با او می‌کنند؟

نه تنها قدرش را نمی‌دانند و از راهنمایی‌های دلسوزانه‌اش استفاده نمی‌کنند، بلکه حتی نقشه‌ی کشتنش را می‌کشند. بعد از رحلت پیامبر هم با اینکه ایشان وصیت کرده بودند و به شدت تاکید داشتند مردم از امامانی که خداوند مهربان به عنوان جانشین‌شان تعیین کرده بود، پیروی کنند، اما یکی یکی امام‌ها را به شهادت رساندند.

البته همه می‌دانیم تمام مردم، مستقیما در شهادت امام‌های عزیزمان دست نداشتند؛ اما نکته اینجاست که اگر مردم حرف پیامبر را گوش داده بودند و از یاری و اطاعت از امام زمان خودشان دست بر نمی‌داشتند، کار به آنجا نمی‌رسید که عده ای از تنهایی و غربت اهل بیت سوء استفاده کنند و به راحتی ایشان را به شهادت برسانند. پس در این اتفاق، آنهایی که ساکت و بی تفاوت نشستند و به دفاع و یاری از اهل بیت بلند نشدند هم مقصر بودند.

به همین دلیل همانطور که خدا بر بنی اسراییل غضب کرد، بر امت پیامبر خاتم هم غضب کرد و آخرین فرستاده و جانشین خود را از دسترس مردم خارج نمود. یعنی امام دوازدهم – حضرت مهدی علیه السلام – از جانب خدا مامور شدند به صورت مخفیانه و ناشناس در میان مردم زندگی کنند. به این صورت که ایشان مردم را می‌بینند، بین‌شان رفت و آمد می‌کنند اما مردم اگر هم ایشان را ببینند، نمی‌شناسند. [3] مثل حضرت موسی که در بین مردم رفت و آمد می‌کرد، در بازارها و خیابان‌های‌شان قدم می‌زد، در مسایل مختلف کمک‌شان می‌کرد، ... اما مردم نمی‌دانستند این شخص، همان نجات بخش آسمانی‌شان است. یا مثل حضرت یوسف که برادرهایش او را دیدند، با او صحبت کردند، سر سفره‌اش نشستند، اما نفهمیدند او همان برادرشان و حجت خداست.[4]

بله بچه‌ها؛ غیبت امام زمان آغاز شد و مردم ماندند و ظلم و بدبختی که روز به روز بیشتر از دیروز گریبان‌شان را می‌گرفت. خدا با این تنبیه می‌خواست به مردم گوشزد کند که: مگر نه اینکه فکر می‌کردید برای خوشبختی به فرستاده‌ی آسمانی نیازی ندارید و می‌خواستید هرجور که دل‌تان می‌خواهد زندگی کنید؟ خب این شما و این هم دنیایی که می‌خواستید. ببینم کِی متوجه اشتباه‌تان می‌شوید و می‌فهمید بدون منجی آسمانی، از ظلم و فسادی که خودتان با دست خودتان به وجود آورده‌اید، نمی‌توانید نجات پیدا کنید.

وقتی حضرت یوسف و پیامبران بعدی همین هشدارها را به بنی اسراییل می‌دادند، آنها بی تفاوت شانه‌هاشان را بالا می‌انداختند و پیش خود فکر می‌کردند زندگی‌شان آنقدرها هم بد نیست. هیچ وقت روزی را نمی‌دیدند که آنقدر بدبخت شوند که فرعون آنها را زنده زنده لای جرز دیوار بگذارد، نوزادان و مادران‌شان را بکشد، کوچک و بزرگ‌شان را شکنجه دهد، ... خیلی از ما هم وقتی این حرف‌ها را می‌شنویم پیش خود می‌گوییم ما که داریم زندگی‌مان را می‌کنیم، در حد خودمان خانه و ماشین و غذای گرم و لباس خوب و امنیت و سلامت و ... داریم. حالا یک چیزهایی هم کم داریم اما نه آنقدر که احتیاج به منجی داشته باشیم! یعنی احساس ترس و بدبختی و اضطرار نمی‌کنیم که آمدن منجی آخرالزمان برای‌مان موضوعیت داشته باشد. حواس‌مان نیست همین الان که اینجا نشسته‌ایم، عده‌ای هم سن و سال خودمان در بدترین شرایط جسمی و روحی به سر می‌برند. جلوی چشم‌شان پدر و مادر و خواهر و برادرشان را سر بریده‌اند، خانه و کاشانه‌شان را خراب کرده‌اند، به اینکه شب را به صبح برسانند، امیدی ندارند، ... آنها هم هیچ وقت فکرش را نمی‌کردند روزی به چنین حال و اوضاعی دچار شوند.

این داستان‌هایی که برای‌تان تعریف کردم، همه درس زندگی بود. این داستان‌ها را خداوند بزرگ در کتابش بیان کرده تا مردم با خواندن آن، عبرت بگیرند و اشتباهات گذشتگان را تکرار نکنند؛ بدانند اگر همین طور نسبت به بود و نبود هدایتگر زمان، بی تفاوت بمانند و شانه‌هاشان را بالا بیندازند، روز به روز اوضاع‌شان بدتر می‌شود و آمدن منجی هم به تعویق می‌افتد. به همین دلیل است که امام صادق علیه السلام بعد از تعریف کردن داستان قوم بنی اسراییل و زجری که در غیبت منجی‌شان کشیدند، به مردم می‌گویند حواس‌تان باشد، اوضاع شما هم مانند همان قوم بنی اسراییل است. [ببینید چه بر سر بنی اسراییل آمد و از پادشاهی و حکومت بر مصر کارشان به کجا رسید؟ اما] وقتی متوجه اشتباه‌شان شدند و همه با هم از خداوند بزرگ عذرخواهی کردند و همدلانه ظهور منجی‌شان را خواستند، با اینکه هنوز صد و خورده‌ای سال از مدت زمان تنبیهی که خدا برای‌شان در نظر گرفته بود، باقی مانده بود، خداوند مهربان اذن ظهور داد. حالا اگر شما هم همدل و یکصدا با همه‌ی وجود آمدن منجی‌تان را بخواهید، خداوند اذن ظهورش را می‌دهد؛ اما اگر نسبت به بود و نبودش بی تفاوت شدید، ظهور امام زمان را به دورترین زمان ممکن خواهد انداخت.[5]

بچه‌ها یادتان است در داستان «شیشه‌ی عمر شیطان» گفتیم شیطان، قسم خورده همه‌ی تلاش خود را بکند تا ما از صراط مستقیم الهی و پیروی و دوستی با فرستاده‌های الهی فاصله بگیریم؟ یادتان است گفتیم مهلت شیطان با ظهور امام زمان به پایان می‌رسد؟ پس او از هیچ کدام از پیامبران و امامان به اندازه‌ی حضرت مهدی ترس ندارد. او هر کاری می‌کند تا ظهور حضرت مهدی و در واقع مرگ خودش به دورترین زمان ممکن بیفتد. نگذارید پیروز بشود. ظهور امام زمان را از خدا بخواهید. برای تمام شدن غیبت و آمدن نجات بخش همگان دعا کنید.

داستان دوم‌مان «میخ‌هایی از بهشت» بود. یادتان است جبرییل پنج میخ با نام‌های پنج تن برای حضرت نوح آورد و گفت آنها را به اطراف کشتی بزند تا در آن طوفان عظیم سرنشین‌هایش به سلامت بمانند؟ یادتان است گفتم هر کس سوار کشتی نوح شد، نجات پیدا کرد و هر کس سوار نشد و گفت خودم خودم را نجات می‌دهم، غرق شد؟ بعدش چه گفتیم؟ گفتیم اهل بیت در بین ما، مانند همان کشتی نوح هستند. هرکس که سراغ‌شان برود و به راهنمایی‌هاشان گوش دهد، نجات پیدا‌ می‌کند؛ وگرنه آنها که از اهل بیت جدا می‌شوند، به هلاکت می‌رسند. بعد گفتیم آخرین باقیمانده از اهل بیت که اکنون زنده است، امام مهربان‌مان، حضرت مهدی علیه السلام است. به یادش باشیم، دوستش بداریم، از او کمک و راهنمایی بخواهیم و برای آمدنش دعا کنیم.

داستان سوم‌ چه بود؟ ماجرای حضرت ابراهیم و نجات‌شان از آتش نمرود با توسل به حضرت محمد و اهل بیت‌شان. گفتیم بعد از آن ماجراها، نمرود، حضرت ابراهیم را غریبانه از شهر و دیارش بیرون کرد. مردم هم نه تنها با تبعید و طرد شدن حضرت ابراهیم مشکلی نداشتند، بلکه خوشحال هم بودند که دیگر کسی نیست به آنها بگوید بت نپرستید، همدیگر را اذیت نکنید، ... گفتیم شبیه همین اتفاق برای امام زمان ما هم افتاده. مردم او را از دل‌هاشان طرد کرده‌اند. یاد و خاطرش را از زندگی‌شان پاک کرده‌اند. او را غریب و «طرید» در غیبت رها کرده‌اند. قرار شد لااقل به اندازه‌ی سهم خودمان، کمی از این غربت کم کنیم. هر روزمان را با توجه و سلام به این امام مهربان که ناظر بر رفتارمان است، آغاز کنیم و به دیگران هم یادآوری کنیم امام زمان‌مان زنده هستند، ما را می‌بینند، صدای‌مان را می‌شنوند، برای‌مان دعا می‌کنند، ...

داستان چهارم «از قعر چاه تا قصر شاه» بود. ماجرای حضرت یوسف. این داستان چه درسی برای زندگی امروزمان داشت؟                            آفرین. یادتان هست این را هم گفتیم که حضرت یوسف (ع)، برادری را در حق برادرانش تمام کرد؟ برادرانی که قصد جانش را داشتند و باعث آوارگی و بردگی و زندانی شدن یوسف شدند. اما یوسف علیه السلام با آغوشی باز عذرخواهی برادرانش را پذیرفت و به آنها محبت کرد. یادتان است گفتم امام زمان برای مردم، «الاخ الشقیق» یعنی برادر تنی هستند؟ یادتان است گفتم ببینیم با برادری که صدها مرتبه از یوسف مهربان‌تر است، چگونه رفتار می‌کنیم؟ آیا جواب محبت‌هایش را با نامردی و بی توجهی و بی حرمتی می‌دهیم؟ یا دل‌مان به یادش می‌تپد، یاد و نامش در زندگی‌مان جاری است و برای آمدنش لحظه شماری می‌کنیم؟

داستان پنجم هم که درباره‌اش مفصل صحبت کردیم. ماجرای قوم بنی اسراییل و شباهت ما به اوضاع ایشان در نبود منجی‌مان.

پس بیاییم بعد از مروری که به این داستان‌ها داشتیم، همه با هم برای سلامتی و ظهور امام مهربان‌مان دعا کنیم. یک دعای از ته قلب.

خدایا؛ ما یاد گرفته‌ایم همه‌ی پیامبران و فرستاده‌هایت در مواقع سختی و مشکل، تو را به مقام و جایگاهی که اهل بیت علیهم السلام نزدت دارند، قسم می‌دادند و تو دعای‌شان را مستجاب می‌کردی. پس ما هم از تو می‌خواهیم به حُرمت پیامبر مهربان‌مان، حضرت محمد و اهل بیت پاک‌شان، ظهور منجی‌مان را نزدیک و نزدیک‌تر کنی. آمین یا رب العالمین.

 


[1] اگر شکرگزار باشید بر نعمت‌های شما می‌افزایم و اگر کفران کنید [بدانید که] قطعا عذاب من شدید است: قرآن کریم، سوره ابراهیم، آیه 7.

[2] "وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين"‏ یعنی: و ما تو را [ای محمد] جز رحمتی برای عالمیان نفرستادیم: قرآن کریم، سوره انبیاء، آیه 107.

[3] امام صادق علیه السلام در معنای غیبت هدایتگر آخر زمان می‌فرمایند: "یَرَونَه و لا یَعرِفونَه": بحارالانوار، ج 51، ص 224.

[4] امام صادق علیه السلام درباره‌ی شباهت حضرت مهدی با حضرت یوسف می‌فرمایند: "إِنَّ فِي الْقَائِمِ شَبَهٌ مِنْ يُوسُفَ ع ... إِنَّ إِخْوَةَ يُوسُفَ كَانُوا أَسْبَاطاً أَوْلَادَ أَنْبِيَاءَ تَاجَرُوا يُوسُفَ وَ بَايَعُوهُ وَ هُمْ إِخْوَتُهُ وَ هُوَ أَخُوهُمْ فَلَمْ يَعْرِفُوهُ حَتَّى قَالَ لَهُمْ أَنَا يُوسُفُ ... فَمَا تُنْكِرُ هَذِهِ الْأُمَّةُ أَنْ يَكُونَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَفْعَلُ بِحُجَّتِهِ مَا فَعَلَ بِيُوسُفَ أَنْ يَكُونَ يَسِيرُ فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأُ بُسُطَهُمْ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَهُ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُعَرِّفَهُمْ بِنَفْسِهِ كَمَا أَذِنَ لِيُوسُف" یعنی:‏قائم عجّل ‌الله ‌فرجه‌ الشریف شباهتی با یوسف دارد ... برادران یوسف با این که پیغمبر زاده و برادر یوسف بودند و او نیز برادرشان بود، با او تجارت و خرید و فروش کردند و او را نشناختند، تا این که یوسف، خودش را معرفی کرد و گفت: من یوسفم ... با این حال چرا آنان منکرند که خداوند عزوجل با حجت خود، همان کاری را بکند که با یوسف کرد؟ او در بازارهایشان راه می‌رود و بر فرش‌های آنان گام بر می‌نهد، ولی مردم او را نمی‌شناسند، تا هنگامی‌که خداوند به او اجازه دهد که خودش را معرفی کند. همان گونه که به یوسف اجازه داد: کمال الدین، ج 2، ص 341.

[5] امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "فَلَمَّا طَالَ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ الْعَذَابُ ضَجُّوا وَ بَكَوْا إِلَى اللَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى وَ هَارُونَ عَلَیهِمَا السَّلَامُ یخَلِّصُهُمْ مِنْ فِرْعَوْنَ فَحَطَّ عَنْهُمْ سَبْعِینَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلَامُ هَكَذَا أَنْتُمْ لَوْ فَعَلْتُمْ لَفَرَّجَ اللَّهُ عَنَّا فَأَمَّا إِذْ لَمْ تَكُونُوا فَإِنَّ الْأَمْرَ ینْتَهِی‏ إِلَى‏ مُنْتَهَاه‏‏" یعنی: وقتی عذاب بر بنی اسراییل طولانی گردید، چهل روز به درگاه خداوند گریه و ناله کردند. پس خداوند به موسی و هارون وحی فرمود که آنها را از دست فرعون خلاص کند. این در حالی بود که از چهارصد سال، یکصد و هفتاد سال باقی مانده بود (خداوند به دعای بنی اسراییل از آن یکصد و هفتاد سال صرف نظر فرمود) ... اگر شما شیعیان نیز چنین تضرّع و زاری نمایید، خداوند فرج ما را می‌رساند ولی اگر دست روی دست بگذارید، امر ظهور به انتهای زمان خود می‌رسد: بحارالانوار، ج 13، ص 140.

   

 

بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص)

 

 

logo-samandehi

جستجو