بسم الله الرحمن الرحیم
نویسنده: زهرا مرادی
آنچه دانش آموزان در این داستان میآموزند
- دلیل سجدهی فرشتهها به حضرت آدم علیه السلام (به سبب اینکه برترین بندگان خدا (14 معصوم) قرار بود از نسل او پای بر زمین بگذارند)
- تمرّد شیطان از دستور الهی به دلیل خودخواهی و حسادت
- آشنایی با ماهیت شیطان که فرشته نبوده، بلکه از جنّیان بوده.
- عبادت خدا آنگونه است که او میخواهد نه آنطور که ما دلمان بخواهد.
- چگونگيِ آغاز دشمنی شیطان با آدمیان
- مجهز شدن انسان در تقابل با شیطان توسط نعمت عقل و وجود هدایتگران آسمانی
- شیطان، زمان ظهور حضرت مهدی و توسط ایشان کشته میشود.
- ما در کم یا زیاد کردن عمر شیطان نقش داریم.
آیات مورد بررسی در داستان:
سوره بقره، آیه 30.
سوره کهف، آیه 50.
سوره حجر، آیه 32، 33 و 36 تا 38
سوره اسراء، آیه 61.
سوره ص، آیه 76، 82 و 83.
شیشهی عمر شیطان!
بچّه که بودم، مادرم قصههای قشنگی برایم تعریف میکرد. قصههایی که خیلی از آنها را هنوز به یاد دارم. قصههایی که به من کمک کردند آدم بهتری بشوم و بهتر زندگی کنم. قصه اگر خوب و آموزنده باشد، خیلی چیزها به آدم یاد میدهد. مطمئنم شما هم قصههای قشنگی در کودکیتان شنیدهاید که حتی بدون آنکه متوجه شده باشید روی شخصیتتان، نگاهتان به زندگی، تصمیم گیریها و انتخابهاتان تاثیر گذاشتهاند.
از امروز من هم میخواهم برایتان قصه بگویم. قصههایی قشنگ که هم از شنیدنش لذت ببرید و هم کلی مطالب جالب و آموزنده که به درد زندگیتان میخورد، یاد بگیرید. درست است که ماشاءالله دیگر خانومی شدهاید برای خودتان (مردی شدهاید برای خودتان) اما قصه که بزرگ و کوچک ندارد. در هر سنی میشود از خواندن و شنیدن یک داستان خوب لذت برد.
اسم قصهی امروز هست: شیشهی عمر شیطان!
یکی بود یکی نبود ...
سالها پیش یا بهتر است بگویم هزاران سال پیش، خدای مهربان و توانا تصمیم گرفت موجود جدیدی به نام آدم خلق کند و محل زندگی او را زمین قرار دهد. خب تا آن زمان موجودات مختلفی خلق شده بودند. مثل فرشته ها، مثل جن ها، یا حتی موجوداتی که سالها پیشتر از آدم روی زمین زندگی میکردند و مثل ما دارای عقل و شعور و اراده بودند، اما نسلشان منقرض شد. همهی این موجودات، مخلوق خدا بودند ولی قیافهشان، قابلیتهاشان و حتی جنسشان با یکدیگر فرق میکرد.
وقتی خدا آدم را آفرید، فرشتهها با کنجکاوی آمدند ببینند این مخلوق جدید چه شکلی است، چه کارهایی میتواند انجام دهد و اصلا هدف خدا از اینکه آن را خلق کرده، چیست. وقتی که خوب آدم را برانداز کردند دیدند شبیه موجوداتی است که خیلی سال پیش روی زمین زندگی میکردند ولی آنقدر نافرمانيِ خدا را کردند و آنقدر کارهای بد انجام دادند که خدا هم نابودشان کرد. فرشتهها با خود میگفتند چرا خدا دوباره موجودی را شبیه آنهایی که قبلا روی زمین فساد و خونریزی میکردند آفریده؟[1]
خدا که کنجکاوی فرشتهها را دید فرمود: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً»[2] یعنی: میخواهم جانشینی برای خودم روی زمین قرار دهم.
فرشتهها که از این حرف جا خورده بودند ناباورانه اول یک نگاهی به همدیگر انداختند و بعد دوباره به آدم زُل زدند.
هرچه براندازش کردند، نفهمیدند چه چیزی در او هست که خدایی که آسمانها و زمین را آفریده، میخواهد چنین مخلوقی را جانشین خود روی زمین قرار دهد. آخر، جانشین خدا بودن که شوخی نیست. کسی که کسی را جانشین خود میکند، معنیاش این است که هر حرف و رفتاری که از جانشین سر بزند، مورد تایید اوست. حرف جانشین، عین حرف خود اوست؛ نظر جانشین، مورد تایید اوست؛ تصمیم جانشین، تصمیم اوست؛ ... حالا خدا کجا و این مخلوق ضعیف و ناتوان کجا؟
صدای اعتراض فرشتهها کم کم بلند شد:
- این؟! این قرار است جانشین خالق قادر متعال شود؟ قد و قوارهی این مخلوق، کجا به این حرفها میخورد؟
- خدایا؛ مگر قبلا، موجوداتی شبیه این، خلق نکرده بودی؟ مگر ندیدی چطور روی زمین فساد و خونریزی راه انداختند؟[3]
- لااقل از میان ما فرشتهها جانشینت را انتخاب میکردی. ما همیشه تسبیح تو را گفتیم، حمدت را به جا آوردیم، عبادتت کردیم، سرکشی و نافرمانی نکردیم،[4] ...
خداوند به فرشتهها فرمود «من چیزی میدانم که شما نمیدانید. (إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ)[5] من میخواهم بهترین مخلوقاتم را که در بندگی و اطاعت از من، هیچ کدامتان به پای آنها نمیرسید، از نسل همین مخلوقی که تازه خلقش کردهام، روی زمین بیاورم. در واقع جانشینانی که میخواهم از طرف خودم بر روی زمین بگذارم، پیامبران و امامانی هستند[6] که جز رضایت من کاری انجام نمیدهند و جز بندگی من به چیزی فکر نمیکنند. آنها برای هدایت و خوشبختی بقیه تمام تلاش خود را میکنند. در بین این بندگان خوبم، 14 نفر هستند که گل سر سبد خلقتم محسوب میشوند. اصلا اگر آن 14 نفر نبودند نه آسمان، نه زمین، نه شما، نه این آدم و نه هیچ یک از مخلوقات دیگر را نمیآفریدم.[7] حالا به احترام اینکه قرار است آن 14 وجود شریف از نسل این مخلوق جدید پای به زمین بگذارند، به او (یعنی به آدم) سجده کنید.[8]
فرشتهها همه سجده کردند. اما یک نفر لا به لای فرشتهها ایستاده بود و با نفرت به آدم علیه السلام نگاه میکرد. یک نفر که هم جنس فرشتهها نبود ولی همیشه با آنها میگشت. او جنّی[9] بود که سالیان سال در کنار فرشتهها به عبادت خدا مشغول بود.
خدا به او گفت «تو چرا سجده نمیکنی؟»[10] جواب داد «من؟ به این سجده کنم؟ من خیلی بهتر و برتر از او هستم. چرا باید به چنین موجودی سجده کنم؟»[11]
خدا فرمود چون دستور من است.
آن جنّ دوباره گفت: «این همه سال زحمت کشیدم و نماز خواندم و سجدهات را کردم. حتی از فرشتهها هم بیشتر تسبیح تو را گفتم. همیشه بینِ فرشتهها میچرخیدم و عبادت میکردم که من را ببینی. حالا یک چیزی از گل خلق کردهای و به من میگویی سجدهاش کنم؟ انگار نه انگار که من این همه سال نماز خواندم و تو را عبادت کردم. به جای اینکه من را جانشین خودت بر روی زمین بگذاری میگویی قرار است جانشینانی از نسل این موجود تازه خلق شده تعیین کنی؟»
فکر میکنم دیگر همهتان متوجه شدید آن جنّ که بود؟ بله. او همان شیطان بود که از تصمیم خدا به شدت عصبانی و ناراحت شده بود.
او به خدا گفت «هر کاری که بگویی و هر عبادتی که بخواهی برایت انجام میدهم اما این یک کار را از من نخواه.»[12]
خدا گفت «مگر من به عبادت تو محتاجم؟ عبادت من، انجام فرمانی است که دادهام. الان هم فرمان من این است که به آدم سجده کنی.»[13]
شیطان دوباره شروع کرد به چانه زدن: «به جایش برایت نماز میخوانم، در برابرت سجدههای طولانی به جا میآورم ...»
بچهها میدانید این رفتار شیطان، من را یاد چه میاندازد؟ بعضی وقتها ما آدمها هم شبیه کار شیطان را انجام میدهیم. مثلا خدا گفته برای نماز خواندن وضو داشته باشید. اما یکی میگوید من سختم است لاکهایم را پاک کنم؛ پس بدون وضو نماز میخواند! یا یکی دیگر در مسافرتها که باید به حکم خدا نماز را شکسته بخواند، کامل میخواند و میگوید شکسته به دلم نمینشیند! یکی نیست به اینها بگوید این که نشد بندگی و عبودیت خدا. اگر میخواهی برای عبودیت و رضای خدا کاری را انجام بدهی، باید ببینی رضایت و خواست خدا چیست. اما اگر برای دل خودت انجام میدهی پس منّتش را سر خدا نگذار؛ چون اسم این کار، عبادت نیست.
خدا هم به شیطان همین را گفت. گفت عبادت من آنگونه است که من میخواهم نه آن طور که تو دلت بخواهد.[14]
اما شیطان به خاطر خودخواهی و حسادت زیر بار نرفت. او میدانست این نافرمانی، مجازات سختی برای او به همراه میآورد. با این حال، دل به دریا زد و از خدا مهلت خواست. ابلیس گفت «به من تا روز قیامت مهلت بده[15] تا انتقام خودم را از آدم و فرزندانش بگیرم و آنها را با وسوسههایم از تو و جانشینانت دور کنم.»
خدا چون میخواست بندگان خوب از آنهایی که به جای پیروی از خالقشان، از شیطان تبعیت میکنند، مشخص شوند، به شیطان مهلت داد. اما نه تا روز قیامت؛ بلکه تا روزی که آخرین نفر از جانشینان خدا، قدرت و حکومت زمین را به دست بگیرد. در آن روز به امر خدا و به دست آخرین جانشین خدا یعنی حضرت مهدی علیه السلام زمین از هر چه بدی هست پاک میشود. پس شیطان هم در همان روز به دست حضرت مهدی کشته میشود تا دیگر با وسوسههایش مردم را به بدی و بی خدایی نکشاند.[16]
اما شیطان قسم خورد تا آن روز از هیچ کاری برای گمراه کردن بنی آدم دریغ نکند.[17] البته این را هم بگویم که خداوند مهریان هم، آدمیان را برای مقابله با چنین دشمنی مجهز کرد. چگونه؟! خدای خوب و مهربان، به انسان ها نعمت «عقل» که وسیله ی تشخیص خوبی از بدی است، عطا کرد و در هر دورهای برای آنها هدایتگری آسمانی فرستاد. بدین ترتیب مردم می توانستند با کمک عقل و مراجعه به پیامبران و امامان، از وسوسه های شیطان در امان بمانند.
به هر حال، جنگ شیطان با آدمیان، از همان روز اول خلقت آدم شروع شد و تا روز ظهور حضرت مهدی هم ادامه خواهد داشت. پس مراقب باشید.
از آنجا که شیطان میداند با آمدن امام زمان علیه السلام مهلت او هم به پایان میرسد، هر کاری میکند تا آن روز عقب و عقبتر بیفتد. چراکه او میداند ظهور امام زمان با بعضی کارهای انسانها جلو و با بعضی کارهایشان عقب میافتد. یعنی خداوند مهربان این امکان را به ما داده که با انجام یک کارهایی ظهور امام زمان را نزدیک کنیم. مهم ترین این کارها این است که از ته دل و با همهی وجود، آمدن امام زمان که منجی همهی انسانها هستند را از خدا بخواهیم. اگر بیشترِ مردم از صمیم قلب برای ظهور امام زمان دعا کنند خداوند هم ظهور را جلو میاندازد. اما اگر نسبت به بود و نبود امام زمان بی تفاوت شوند و برایشان اصلا ظهور منجی مهم نباشد، خداوند ظهور حضرت مهدی را به دورترین زمان ممکن میاندازد.[18]
حالا به نظرتان شیطان از چه راهی میتواند روز مرگ خودش را عقب بیندازد؟!
آفرین. اینطور که ما را با چیزهای مختلف مشغول نگاه دارد تا حواسمان از امام زمان پرت شود.
حالا ما چطور میتوانیم عمر شیطان را کم و کمتر کنیم و از دستش نجات پیدا کنیم؟
آفرین! باید کاری کنیم تا ظهور جلو بیفتد. مثلا از ته دل از خدا بخواهیم حضرت مهدی را زودتر به نجات ما بفرستد.
پس اگر میخواهیم از شرّ این دشمن قسم خورده نجات پیدا کنیم اولا باید مراقب باشیم با کمک عقل و راهنمایی های هدایتگران آسمانی گول وسوسههای شیطان را نخوریم و کاری را که عقل و خدا نمیپسندد، انجام ندهیم. ثانیا دعا کنیم تا حضرت مهدی زودتر ظهور کند. چون آن روز، روز مرگ شیطان خواهد بود. در واقع، شیشهی عمر شیطان در دستان ماست!
[1] برای اطلاعات بیشتر دربارهی ماجرای خلقت آدم علیه السلام و اتفاقات پس از آن میتوانید به بخش علمی فرهنگی سایت بنیاد محمد (ص)، قسمت درسنامهها مراجعه فرمایید. دردرسنامه ی عهد معهود (خصوصا دروس اول تا پنجم) این موضوع به تفصیل بیان شده و اسناد مربوطه ارائه گردیده است.
[2] قرآن کریم، سوره بقره، آیه 30.
[3] "أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِكُ الدِّماءَ" یعنی: آیا میخواهی کسی را در زمین خلیفه کنی که فساد کند و خونریزی به راه بیاندازد؟: همان.
[4] "وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ "یعنی: در حالی که ما تسبیح گوی تو هستیم و تو را تقدیس مى كنیم: همان. امیر مومنان میفرمایند فرشتگان پس از آنکه از خدا سوال کردند «آیا میخواهی کسی را در زمین خلیفه کنی که فساد و خونریزی میکند؟» (بقره، آیه 30) گفتند: "فَاجْعَلْهُ مِنَّا فَإِنَّا لَا نُفْسِدُ فِی الْأَرْضِ وَ لَا نَسْفِكُ الدِّمَاء": بحارالانوار، ج 60، ص 83.
[5] قرآن کریم، سوره بقره، آیه 30.
[6] بنگرید به درس دوم از درسنامه ی عهد معهود در بخش علمی فرهنگی سایت بنیاد محمد (ص)، قسمت درسنامهها.
[7] امام رضا علیه السلام فرمودند خداوند دربارهی مقام و منزلت اهل بیت علیهم السلام خطاب به آدم فرمود: "... وَ هُمْ خَیرٌ مِنْكَ وَ مِنْ جَمِیعِ خَلْقِی وَ لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُكَ وَ لَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ" یعنی: ایشان از تو و از همهی مخلوقاتم برترند. اگر آنها نبودند تو را خلق نمیكردم و همچنین نه بهشت و جهنم و نه آسمان و زمین را نمیآفریدم ...": بحارالانوار، ج 26، ص 273.
[8] رسول خاتم در این باره می فرمایند: "إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ آدَمَ فَأَوْدَعَنَا صُلْبَهُ وَ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ بِالسُّجُودِ لَهُ تَعْظِیماً لَنَا وَ إِكْرَاماً وَ كَانَ سُجُودُهُمْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عُبُودِیةً وَ لِآدَمَ إِكْرَاماً وَ طَاعَةً لِكَوْنِنَا فِی صُلْبِهِ" یعنی: "خداوند آدم علیه السلام را خلق کرد و ما را در صُلب آدم مستقر نمود و به ملائک هم امر فرمود برای بزرگداشت و احترام به ما بر آدم [که ما در صُلب او بودیم] سجده کنند. پس سجدهی ملائک برای عبودیت خدا و برای اکرام و بزرگداشت ما بود که در صلب آدم بودیم: بحارالانوار، ج 11، ص 140.
[9] در قرآن کریم به اینکه شیطان از جنّیان بود تصریح شده است؛ به عنوان نمونه خداوند میفرماید: "وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ" یعنی: و [یاد كن] هنگامى را كه به فرشتگان گفتیم: «آدم را سجده كنید» پس [همه] جز ابلیس سجده كردند، كه از [گروه] جنّ بود: قرآن کریم، سوره کهف، آیه 50.
[10] "یا إِبْلِیسُ مَا لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ" یعنی: اى ابلیس تو را چه شده كه با سجدهكنندگان نیستى؟: قرآن کریم، سوره حجر، آیه 32.
[11] "قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا" یعنی: آیا كسى را سجده كنم كه از گِل آفریدى؟!: قرآن کریم، سوره اسراء، آیه 61. ؛
"أَنَا خَیرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ" یعنی: من از او بهترم. مرا از آتش آفریدهاى و او را از گِل خلق کردهای: قرآن کریم، سوره ص، آیه 76. ؛
"لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ" یعنی: من به بشرى كه او را از گلى خشک برآمده از لجنی بویناک خلق کردهای سجده نمیكنم: قرآن کریم، سوره حجر، آیه 33.
[12] امام صادق علیه السلام فرمودند: "فَقَالَ إِبْلِیسُ یا رَبِّ أَعْفِنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ وَ أَنَا أَعْبُدُكَ عِبَادَةً لَمْ یعْبُدْكَهَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِی مُرْسَلٌ فَقَالَ اللَّهُ لَا حَاجَةَ لِی إِلَى عِبَادَتِكَ إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیثُ تُرِیدُ فَأَبَى أَنْ یسْجُدَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیكَ لَعْنَتِی إِلى یوْمِ الدِّین": بحارالانوار، ج 11، ص 141.
[13] همان.
[14] همان.
[15] "قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یوْمِ یبْعَثُون": قرآن کریم، سوره حجر، آیه 36.
[16] "قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلى یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم" یعنی: [خداوند] گفت تو از مهلت داده شدگانی [اما نه تا روز قیامت؛ بلکه] تا روز «وقت معلوم»: قرآن کریم، سوره حجر، آیه 37 و 38. امام رضا علیه السلام در تبیین «وقت معلوم» فرمودهاند: "یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ وَ هُوَ یوْمُ خُرُوجِ قَائِمِنَا": کمال الدین، ج 2، ص 371. امام صادق علیه السلام نیز به فردی که از زمان «وقت معلوم» سوال کرده بود، فرمودند: "أَ تَحْسَبُ أَنَّهُ یوْمُ یبْعَثُ اللَّهُ النَّاسَ لَا وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْظَرَهُ إِلَى یوْمِ یبْعَثُ اللَّهُ قَائِمَنَا فَیأْخُذُ بِنَاصِیتِهِ فَیضْرِبُ عُنُقَهُ فَذَلِكَ الْیوْمُ هُوَ الْوَقْتُ الْمَعْلُوم" یعنی: آیا گمان میکنی [روز وقت معلوم] قیامت است که خداوند مردم را برمی انگیزد؟ نه چنین نیست. خداوند به او (ابلیس) تا روزی که قائم ما برانگیخته شود مهلت داده. در آن روز [مهدی] موی پیشانی شیطان را میگیرد و گردنش را میزند و همان روز است که «وقت معلوم» نامیده شده است: بحارالانوار، ج 60، ص 221.
[17] "فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ" یعنی: به عزّتت سوگند که همه را اغوا خواهم کرد مگر بندگانی از آنها را که خالصشان گردانیدهای: قرآن کریم، سوره ص، آیات 82 و 83.
[18] امام صادق علیه السلام ضمن تعریف داستان بنی اسراییل و غیبت منجیشان، به همین نکته اشاره میفرمایند: "فَلَمَّا طَالَ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ الْعَذَابُ ضَجُّوا وَ بَكَوْا إِلَى اللَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى وَ هَارُونَ عَلَیهِمَا السَّلَامُ یخَلِّصُهُمْ مِنْ فِرْعَوْنَ فَحَطَّ عَنْهُمْ سَبْعِینَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلَامُ هَكَذَا أَنْتُمْ لَوْ فَعَلْتُمْ لَفَرَّجَ اللَّهُ عَنَّا فَأَمَّا إِذْ لَمْ تَكُونُوا فَإِنَّ الْأَمْرَ ینْتَهِی إِلَى مُنْتَهَاه" یعنی: وقتی عذاب بر بنی اسراییل طولانی گردید، چهل روز به درگاه خداوند گریه و ناله کردند. پس خداوند به موسی و هارون وحی فرمود که آنها را از دست فرعون خلاص کند. این در حالی بود که از چهارصد سال، یکصد و هفتاد سال باقی مانده بود (خداوند به دعای بنی اسراییل از آن یکصد و هفتاد سال صرف نظر فرمود) ... اگر شما شیعیان نیز چنین تضرّع و زاری نمایید، خداوند فرج ما را میرساند ولی اگر دست روی دست بگذارید، امر ظهور به انتهای زمان خود میرسد: بحارالانوار، ج 13، ص 140.