بسم الله الرحمن الرحیم
دست دسی
با اهتمام: زهرا و سارا انتظارخیر؛ زهرا مرادی
دورهی «دست دسی» با هدف ارتقای مهارت های دست ورزی در کنار رشد مهارتهای تربیتی در کودکان 5 و 6 ساله توسط کارشناسان و مربیان خانهی کودک و نوجوانانِ بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص) تدوین گردیده است.
جلسه سوم: دست بزنم یا نزنم؟
موضوع:اجازه گرفتن برای استفاده از وسایل دیگران
نکات تربیتی و مهارتهای مورد توجه:
- تقویت ماهیچههای ظریف انگشتان دست
- تقویت مهارت حسی
- افزایش هماهنگی چشم و دست
- افزایش تمرکز و حوصله
- تقویت هوش دیداری و جستجو در شکلها و رنگها
- همکاری و کمک به دیگران
- بی اجازه دست نزدن به وسایلی که مال ما نیست!
فعالیت هنری: کلاژ با دانههای ذرت، برنج یا حبوبات
لوازم مورد نیاز: ذرت و برنج رنگی یا چند نوع حبوبات با رنگها و اندازههای متمایز مثل لپه و لوبیا قرمز و ماش، چسب چوب، قلم مو، مقوا برای صفحهی کار
(دانههای ذرت و برنج را میتوان با رنگهای خوراکی رنگ آمیزی کرد تا تنوع رنگی بیشتری داشت)
محتوا:
بچهها تقریبا از چهار سالگی با مفهوم مالکیت آشنا میشوند و در سن پنج و شش سالگی به وضوح نادرست بودن رفتار «بی اجازه برداشتن وسایل دیگران» را درک میکنند. در این جلسه تلاش میشود به کودکان بعضی دلایل اینکه نباید بی اجازه به وسایلی که مال خودشان نیست، دست بزنند یادآوری گردد. مربی پس از آنکه کاربرگ دست ورزی خطوط مایل را که شکل آن را در مقابل میبینید در اختیار نوآموزان قرار داد و آنها این تمرین را انجام دادند، کلاس را با یک داستان در همین باره شروع میکند:
یکی بود، یکی نبود. یک آقا پسری بود به نام پارسا که مثل شما خیلی بچهی خوب و مؤدبی بود. تنها مشکلی که وجود داشت، این بود که پارسا خیلی وقتها یادش میرفت برای برداشتن وسایلی که مال خودش نبود، اجازه بگیرد و همین مسئله، دردسرهایی را درست کرده بود (یعنی برای خودش و بقیه مشکل هایی را درست کرده بود). مثلا یک بار پارسا بدون اینکه از پدرش اجازه بگیرد، سوییچ ماشین بابا را برداشته بود تا در اتاقش ماشین بازی کند و ادای رانندگی در بیاورد. شما هم بلدید ادای رانندگی را در بیاورید؟ {مربی به بچهها اجازه میدهد همانطور که نشسته اند، کمی ادای رانندگی در بیاورند و مثلا دست شان را به نشانهی حرکت فرمان ماشین تکان دهند یا بوق بزنند}
آفرین. پارسا هم میخواست در اتاقش مثلا ماشین سواری و رانندگی کند. به همین دلیل به نظرش آمد اشکالی ندارد که سوییچ ماشین بابا را بردارد تا بازی اش قشنگتر شود. او با خودش گفت من که سوار ماشین راستکی نیستم که دست زدن به سوییچ خطرناک باشد. پس اشکالی ندارد آن را برای بازی بردارم. او نیم ساعتی بازی کرد و بعد که خسته شد رفت سراغ تماشای کارتون مورد علاقه اش. کمی بعد بابا که رفته بود نان بخرد، به خانه آمد. قیافهی بابا ناراحت و در هم بود. مامان از او پرسید اتفاقی افتاده؟ بابا گفت معلوم نیست چه کسی در پارکینگ ساختمان را باز گذاشته و یک کسی آمده دوچرخهی پارسا و پسر آقای محمدی (همسایهی پارسا اینا) را از زیرزمین برده است! پارسا که اسم دوچرخه اش را شنید بدو بدو پیش بابا آمد و گفت دوچرخه ام چه شده؟ بابا گفت «دزد آن را برده. از بیرون که آمدم دیدم در پارکینگ باز است ولی کسی هم آن دور و بر نیست. رفتم زیرزمین را نگاه کردم و دیدم نه دوچرخهی تو آنجاست و نه دوچرخهی سپهر. با بابای سپهر هم صحبت کردم؛ او هم نمیدانست چرا در پارکینگ باز است».
بابا کمی ساکت ماند و بعد گفت شماها که به ریموت پارکینگ دست نزده اید؟ (ریموت یا دربازکن میدانید چیست؟ وسیله ای است که با زدن دکمه اش در پارکینگ باز و بسته میشود و دیگر لازم نیست کسی از ماشین پیاده شود و با دست در را باز و بسته کند. مثل کنترل تلویزیون که با آن مثلا از آن سر اتاق تلویزیون را روشن و خاموش میکنیم) بابا همین که پرسید شماها که به ریموت پارکینگ دست نزده اید، چشم گرداند تا ببیند سوییچ ماشینش که ریموت هم به آن وصل بود، سر جایش است یا نه. اما سر جایش نبود. کجا بود؟ اگر گفتید؟!
آفرین! در اتاق پارسا. یادتان است پارسا سوییچ ماشین بابا را برداشته بود تا ماشین بازی کند؟ همان موقع که داشته با سوییچ بازی میکرده، دستش به دکمهی ریموت خورده و بدون اینکه متوجه شود، درِ پارکینگ ساختمان باز شده. وقتی مامان و بابا ماجرا را فهمیدند خیلی ناراحت شدند. خود پارسا هم ناراحت شد. بابا پارسا را دعوا کرد و گفت «من چند دفعه به شما گفتم بی اجازه به وسایلی که مال شما نیست دست نزن؟ ببین الان چه دردسری درست کردی. حالا جریمه ات این است که دیگر برایت دوچرخه نمیخرم».
آن شب پارسا خیلی غصه خورد و یک تصمیمی گرفت. بچهها به نظرتان پارسا چه تصمیمی گرفت؟
{مربی به بچهها اجازه میدهد تا تصمیم پارسا را پیش بینی کنند}
بله. تصمیم گرفت دیگر بی اجازه به وسایلی که مال خودش نیست دست نزند.
حالا شما به من بگویید بببینم تا حالا شده بی اجازه به وسایلی که مال شما نیست، دست بزنید و بعد یک اتفاق بد بیفتد؟ ...
به نظرتان کار خوبی است که آدم بی اجازه به وسایل کسی دست بزند؟ ...
پس چرا وقتی میدانیم کار بدی است و مامان و بابا هم مدام به ما میگویند به این دست نزن، به آن دست نزن، بی اجازه وسایل کسی را برندار، ... باز هم یک وقتهایی این کار را میکنیم؟
مربی از بچهها میخواهد تا در این باره نظر و احساس شان را بگویند و برای هر کدام از دلایلی که میآورند یک راهکار پیشنهاد دهد. مثلا:
- چون دلمان میخواهد ما هم آن چیز را داشته باشیم ولی نداریم. مثل یک اسباب بازی خاص که دخترخاله ام دارد ولی من ندارم ...
راهکار: از دخترخالهمان اجازه بگیریم تا با اسباب بازی او بازی کنیم. اگر قبول نکرد، با بزرگترهایمان مطرح کنیم. شاید آنها راه بهتری پیدا کنند.
- دوست داریم با وسایلی که بزرگترها با آن کار میکنند، کار کنیم.
راهکار: به مامان و بابا بگویید؛ اگر صلاح دانستند شاید اجازه بدهند در کنار خودشان و با مراقبت خودشان کمی کار کنید. اما اگر اجازه ندادند هیچ وقت دست نزنید. چون ممکن است اتفاقهای خیلی بدی بیفتد. مثلا چرخ گوشت را دیده اید؟ دیده اید چطور گوشتها را خورده خورده و ریز میکند و بیرون میریزد؟ خب فکر کنید یک وقت خدای نکرده دست ما داخلش برود. چه بلایی سرمان میآید؟ چرخ گوشت که نمیفهمد دست ما داخلش است. فکر میکند گوشت است و آن را چرخ میکند. پس هیچ وقت سراغ وسایل برقی نروید. ممکن است یک وقتی اگر مامان صلاح بداند اجازه بدهد کنار دستش جوری که میگوید با این وسایل کار کنید. ولی مواظب باشید بدون حضور مامان هیچ وقت آن کار را تکرار نکنید. پسری را میشناسم که همین جوری انگشت هایش از بین رفتند.
خب پس همه موافقید که نباید بی اجازه به وسایلی که مال ما نیست دست بزنید؟ چه به نظرمان خطرناک باشند و چه نباشند. قبول؟ آفرین.
حالا که انقدر دختر خانمها و آقا پسرهای خوبی هستید میشود یک کمکی به من بدهید؟ ببینید یک بچه ای که خیلی کوچولو بوده و هنوز مثل شما انقدر بزرگ نشده بوده که بفهمد نباید بی اجازه به وسایلی که مال خودش نیست دست بزند، رفته سراغ کمد ما و همهی این دانههای رنگی را با هم قاطی پاطی کرده. الان میخواهم دوباره این دانهها را از هم جدا کنم و هر رنگی را داخل ظرف خودش بریزم. چه کسانی دوست دارند به من کمک کنند؟
وای چه خوب. چقدر کمک. خیلی ممنون.
مربی بچهها را تشویق میکند قبل از تفکیک، دست خود را تا مچ داخل ظرف محتوی دانهها فرو ببرند و آنها را لمس کنند.
پس از جداسازی دانه ها، به هر کودک، مقوایی داده میشود تا یک طرح روی آن بکشد و بعد با کمک دانهها به صورت کلاژ، آن را رنگ آمیزی نماید.
کودک میتواند منطقه ای را که میخواهد دانه بچسباند، با کمک قلممو آغشته به چسب کند. این کار باید مرحله به مرحله انجام شود؛ نه اینکه تمامی سطح را با چسب بپوشاند. چون چسب خشک میشود. بچهها از چسب کاری با مقوا لذت زیادی میبرند. این کار مهارت دست ورزی آنها را بالاتر میبرد.
برای بخشی از کار که با برنج یا دانههای ریز کلاژ میشود، باید به این صورت عمل شود که سطح مورد نظر را با چسب چوب بپوشانند و سپس برنج یا دانهی مورد نظر را با حجم زیاد روی آن بریزند. کمی زمان بدهند تا دانهها به خوبی به مقوا بچسبند و بعد صفحهی کار را برگردانند تا دانههای اضافی بریزد. اما برای دانههای درشتتر مثل ذرت یا لوبیا باید دانه دانه کار چسباندن انجام شود. در این حالت هم باز یک بخش با قلم مو به چسب چوب آغشته میشود و سپس کودک دانهها را دانه دانه روی چسب قرار میدهد.