بسیار دیده میشود که زرتشتیان و باستانگرایان افراطی، موضوع سنگسار در اسلام را به عنوان یک نقطه ضعف مطرح میکنند. در حالی که سنگسار در اسلام، فقط مربوط به حالتی استثنایی است، یعنی زنای زن محصنه یا مرد محصن (متأهل) و البته شرایط و مفاد آن به قدری پیچیده و شگفتانگیز طرحریزی شده که کمتر زناکنندهای به آن صورت مجازات شود. به هر روی هر منصف خردمندی اگر از شرایط و جوانب قانون سنگسار در فقه اسلامی آگاه باشد، ایرادی بر آن نمیگیرد.[1] گفتنی است، سنگسار در جامعه و آیین زرتشتی نیز به وفور وجود داشته است. هرچند امروزه جامعهی زرتشتیان به دلیل نداشتن اهرم سیاسی و حکومتی، از اجرای قوانین خود مهجورند، لیکن اصل وجود سنگسار به عنوان یک مجازات رایج را میتوان در متون تاریخی به روشنی مشاهده نمود. در ادامه به مواردی اشاره میکنیم:
در باب چهل و ششم از رسالهی «صد در نثر» که یکی از مهمترین متون حقوقی و فقهی زرتشتی است، چنین نوشته شده: «اینکه چون مردم، چهارده ساله باشند کُشتی [کمربند مقدس و نشانهی دین زرتشتی] برباید بستن. چه دستوران گفتهاند که آن نه ماه که در شکم مادر بودهاند هم اندر حساب باید گرفتن! چه در دین ما کاری بهتر از کُشتی داشتن نیست. بر مرد و زن فریزوانست، و به روزگار پیشین اگر کسی پانزده ساله تمام شدی و کشتی نداشتی او را به سنگسار کردندی که نان و آب بر وی حرام است».[2]
همین گفتار در ترجمهی دانشمند اوستاشناس، وِست (E. W. West)که چنین آمده:
The forty-sixth subject is this, that, when people become fourteen years of age, it is necessary to tie on the sacred thread-girdle [kusti], because the high-priests have said that it is likewise necessary to take into account those nine months that they have been in the womb of the mother.
For in our religion there is no duty better than wearing the sacred thread-girdle , and it is incumbent on man and woman. And, in former days, if any one should have become completely fifteen years of age, and should not have worn the sacred thread-girdle, they would have done for him by stoning, as bread and water are forbidden (‘haram) for him.[3]
سنگسار زنان زناکار، در زمان فرمانروایی کورش کبیر بر بابل، امری رایج بود که اسناد و الواح حقوقی دربار هخامنشیان این مسئله را تأیید میکنند.[4] هرچند باید توجه داشت که سنگسار زنان در بابل، امری نبود که کورشکبیر آن را به وجود آورده باشد، بلکه وی اجازه داد تا در قلمرو حکومتش قانون سنگسار اجرا شود. ویل دورانت نیز تأیید میکند که در عصر هخامنشیان مجازات سنگسار رایج بود. گناهانی مانند خیانت به شاه، سوزاندن یا دفن كردن مردگان، تجاوز به حریم كاخ شاهی، نزدیك شدن به كنیزكان شاه، بیادبی به خاندان سلطنتی و… كیفر مرگ داشت. در این گونه حالات، گناهكار را ناچار میكردند كه زهر بنوشد یا او را به چهار میخ میكشیدند یا به دار میآویختند، یا سنگسارش میكردند یا جز سر، تمام بدن او را در خاك میكردند یا سرش را میان دو سنگ بزرگ میكوفتند و مجازاتیهایی دیگر.[5]
منابع بسیاری وجود دارد که نشان میدهد در عصر ساسانیان نیز مجازات سنگسار علیه مجرمین (؟!) به اجرا در میآمد. از جمله مواردی متعدد از سنگسار مسیحیان (به جرم ارتداد از دین زرتشتی و تبلیغ برای مسیحیت) رخ داد. برای نمونه در زمان یزدگرد دوم، دو راهبهی مسیحى را مصلوب كرده، سپس سنگسار نمودند.[6] همچنین خسروپرویز در زمان پادشاهیاش، دستور داد تا یک ایرانی به نام بندویه را به جرم ناسزا گفتن به پادشاه، سنگسار کردند[7]. بنابر اسناد تاریخی، شاهزادگانی که یاغی میشدند و علیه حکومت ساسانی، اقدام میکردند مصلوب یا سنگسار میشدند و بعضاً اعضای بدنش بریده میشد.[8] گذشته از این بنابر قوانین حکومتی عصر ساسانی (که برگرفته از فقه زرتشتی بود)، مجازات نگاه کردن به زنان مردم نیز بسیار خشونت بار بود. بدینصورت که مجرمین را تیرباران و یا زنده به گور (در چاه) میکردند. چنانکه در شاهنامه آمده است که انوشیروان گفت:
کسی کو کند بر زن کس نگاه چو خصمش بیاید بدرگاه شــاه
نیابــد به جز چـاه و دار بلنــد که با دار تیرسـت و با چــاه بند[9]
در تراژدی مهبود نیز شاهد هستیم که انوشیروان دستور داد تا خائنین و فتنهگران را سنگسار نمودند. ماجرا از این قرار بود که انوشیروان، وزیری به نام مهبود داشت. یکی دیگر از درباریان انوشیروان شخصی به نام آذرونداد بود، که به جایگاه و مقام مهبود حسادت میورزید. لذا به همراهی یک یهودی تصمیم گرفت تا توطئه کرده، مهبود را از مقامش به زیر کشند. از همین روی انوشیروان را نسبت به مهبود بدگمان کرده؛ پادشاه نیز دستور داد تا مهبود را به همراه تمامی اعضای خانوادهاش قتلعام نمودند. ایام گذشت، تا اینکه انوشیروان دریافت که مهبود بیگناه بود، بدین سبب از رفتار ستمگرانهی خود پشیمان شد، پس دستور داد تا آذرونداد و مرد یهودی را به دار آویختند و آنگاه آن دو را سنگسار نمودند.[10] بر پژوهشگران روشن است که انوشیروان، دادگرترین پادشاه ساسانی، کسی بود که به گواهی خود و موبدان، جز به رضایت و خواستهی اهورامزدا کاری نمیکرد و هر آنچه در زندگانی به انجام رساند، کردار نیک بود.[11]
نکتهی شگفتانگیز در مسئله سنگسار این است که مردم ایران از تماشای سنگسار مجرمین بسی لذت میبردند. آن چنان که وقتی اسکندر، دو نفر از قاتلین «دارا» را سنگسار نمود، ایرانیان از این رفتار خرسند و دلشاد گشته؛ اسکندر را تشویق کردند! در شاهنامه میخوانیم:
دو بد خواه را زنده بر دار كرد سر شاه كش مرد بیــــــدار كـرد
ز لشكـــر برفتنــــد مردان جنـگ گرفته یكى سنگ هر یك بچنگ
بكردند بر دارشــــان سنگســار مبادا كسى كو كشد شــهریار
چو دیدند ایرانیـان كو چه كرد بــــزارى بران شـــاه آزاد مـــرد
گرفتـــند یك ســـر برو آفـــرین بدان سرور شهریار زمین[12]
منبع: پایگاه تخصصی فرق و ادیان
[1]بنگرید به مقاله «سنگسار در اسلام و چند نکته»
[2]بنگرید به رسالهی «صد در نثر، صد در بندهش»، باب ۴۶ :
Saddar Nasr & Saddar Bundehesh, Edited by Ervad Bamanji Nasarvanji Dhabhar, The Trustees of theParsee Punchayet Funds & Properties, Bombay 1909, p.35-36.
Saddar Nasr, Translated by E. W. West, from Sacred Books of the East, volume 24, Clarendon Press, 1885, CHAPTER 46 : 1-3
[4]ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش، دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم، لایپزیک، ۱۸۹۷
Beitrage zur Assyriologie und Semitischen Sprachwissenschaft, Dritter band, heft 3, Leipzig, 1897
[5]ويل دورانت، تاریخ تمدن جلد اول (مشرق زمين گاهوارهی تمدن)، مترجمان: احمد آرام، ع.پاشايی، اميرحسين آريانپور، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ص ۴۱۹
[6]آرتور كرستين سن، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه: رشيد ياسمى، ناشر: دنياى كتاب، تهران ۱۳۶۸، ص ۴۱۵
[7]ابو حنيفه دينورى، اخبار الطوال، ترجمه: محمود مهدوى دامغانى، نشر نى، تهران ۱۳۸۳، ص ۱۳۲-۱۳۱
[8]حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ناشر: دنیاى کتاب، تهران، چاپ اول، ج۴ ، ص ۲۸۶۰
[9]شاهنامه فردوسی، بر اساس نسخه چاپ مسکو، ناشر : مؤسسه نور، تهران، در فهرست: "اندر آرام يافتن جهانيان از آيين نوشين روان" ، ص ۱۱۰۱ ، بیت ۳۹۹۲۰-۳۹۹۲۱
[10]بنگرید به مقاله «تراژدی مهبود»
[11]بنگرید به مقاله «منشأ جنایات انوشیروان»
[12]شاهنامه فردوسی، بر اساس نسخه چاپ مسکو، ناشر : مؤسسه نور، تهران، ص ۷۹۷ ، بيت ۲۸۹۶۰-۲۸۹۵۶