تحقیق حاضر بحثى بسیار فشرده در خصوص شبهاتى است که فرقه وهابیتطرح کرده و در ضمن آن به سایر فرقه مسلمین، خصوصاً شیعیان حمله مىکند.لذا در ابتدا لازم است مطالب کوتاهى در خصوص تاریخچه پیدایش فرقه وهابیتو وابستگى فکرى آنان توضیح داده شود.
این فرقه توسط محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم هجرى قمرى پایهگذارى گردید و پایگاه آن عربستان بود. با سقوط امپراطورى عثمانى، سرزمین حجاز به تصرف خاندان سعود در آمد و با پیوند خانواده سعود و محمد بن عبدالوهاب فرقه وهابیتاز پایگاه و حمایت سیاسى قوى برخوردار گردید و به تدریج به نشر افکار و عقاید خویش در سرتاسر جهان اسلام پرداخت که در این میان امتیاز برخوردارى از تولیت حرمین شریفین موقیعت بسیار مناسبى براى این تفکر ایجاد نمود.فرقه وهابیتریشه در تفکر "سلفى" دارد که معتقد به بازگشت به شیوه علماى سلف و بازنگرى در اساس دین و پیراستن آن از بدعتها و مواردى است که بعدها به نام دین بر دین تحمیل شد، و نشان دادن توحید واقعى و اصیل و ناب، مىباشد.
تاریخ تفکر سلفى به چند برهه تقسیم مىشود که برهه اول از آن چهرههایی چون مالک بن انس و سفیان ثورى و برخى دیگر از محدثینى قرون اولیه مى باشد که در ادامه تجسم کامل آن را در شخصیت احمد بن حنبل مىتوان یافت که پیشواى تمام وهابیون فعلى مىباشد. ارکان اساسى این تفکر را موارد زیر تشکیل مىدهند:
1- عدم دخالت عقل در نقل و اتکاء به ظواهر آیات در روایت و طرد هر گونه مباحث عقلى و کلامى به عنوان بدعت از جمله نتایج این نحوه تفکر افتاده به دامن "تجسیم" و "تشبیه" بوده است که بر حسب ظاهر بعضى آیات براى خداوند صفات جسمانى قائل گردیدهاند.
2- اخبارگرى و حدیثگرایى افراطى بدین معنى که هرگونه حدیثى را معتبر دانسته و آن را ملاک عمل قرار مىدادند و توجهى به درجه اعتبار احادیث نداشتند.
3- متابعت کامل از شیوه سلف (حماسه و تابعین) حتى در امور جارى زندگى و ردّ هر گونه مغایرت با آن سیره تحت عنوان بدعت.
این شیوه از تفکر به تدریج با ورود اشاعره به آن و همزمان وارد کردن عناصر عقلانى و کلامى به آن کمى از مسیر اولیه خویش منحرف گردید تا مجدداً در قرن هشتم هجرى قمرى ابن تیمیّه دمشقى مجدداً به احیاء مکتب احمد بن حنبل قیام کرد و به تقویت اساسى آن پرداخت. پس از او شاگردش "ابن قیّم جوزى" ادامه دهنده راه او شد و از آنجا که عقاید ایشان توسط جمع کثیرى از مسلمین قابل تحمّل نبود مجدداً این تفکر در محاق قرار گرفت تا مجدداً محمد بن عبدالوهاب با تأسیس فرقه وهابى در قرن دوازدهم هجرى قمرى به احیاء آن همت گماشت. لذا تفکر فعلى وهابیتکه با پشتوانه سیاسى و نظامى قابلیت طرح مجدد یافته است بیش از همه متکى به آراء و نظرات "ابن تیمیّه" مىباشد. این فرقه به زعم خود به شناسایى بدعتهایى که در دین وارد شده و در اسلام ناب سابقه نداشته، پرداخت و کمر همت براى مبارزه با آنان بسته است. در ادامه بعضى از این موارد که در ابتدا توسط امثال ابن تیمیّه و سپس توسط وهابیون، تحت شبهات طرح گردیده عنوان شده و سپس با تکیه بر منابع اسلامى و آیات و روایات و سیره، پاسخ داده مىشود.
۲- شفاعت:
طلب شفاعت از غیر خداوند به این نحو که گفته شود اى اولیاء خدا در روز قیامت شفیع من در نزد خدا باشید تا از عذاب الهى در امان باشم، صحیح نیست و فقط باید طلب شفاعت از خود خداوند صورت گیرد و خصوصاً اگر طلب شفاعت از روح مردهاى که به برزخ منتقل شده، صورت پذیرد این عین شرک محسوب خواهد گردید.
پاسخ:
اولا- طلب شفاعت همان "طلب دعا" مىباشد یعنى ما از افراد موجه یا ارواح مقدّسه و یا ملائکه الهى مىخواهیم که براى ما طلب آمرزش و دعا بنماید، و طلب دعا و آمرزش از پیامبر یا صالحان امرى پسندیده است که وهابیون نیز در هنگام زنده بودن فرد آن را جائز مىشمرند.
* نیشابورى در تفسیر خویش در ذیل آیه شریفه "و من یشفع شفاعه حسنه یکن له نصیب منها…" مىگوید: شفاعت به درگاه خداوند همان دعا کردن شخصى مسلمان مىباشد.
* فخررازى در تفسیر آیه شریفه "و یستغفرون للذین آمنوا ربّنا وسعت کل شى رحمهً" مىگوید: این آیه نشان مىدهد که ملائکه انسانهاى گناهکار را شفاعت مىکنند. (تفسیر مفاتیح الجنان) پس اگر ما از فرشتگان چنین تقاضایى بکنیم مرتکب خلافى نگردیدهایم.
* همچنین خداوند به پیامبر مىفرماید: "واستغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات".
* بخارى در صحیح بابى دارد بنام "اذ استشفعوا الى الامام لیستسقى لهم لم یردّهم".
ثانیاً- اینکه وهابیون عنوان مىکنند طلب دعا از فرد پس از مرگ او جایز نیست و لذا نمىتوان از پیامبر یا ائمه یا سایرین پس از مرگ طلب دعا نمود، نیز نادرست است چرا که براساس آیات و روایات پیامبر و ائمه و شهدا و نظایر آنان با مرگ نمىمیرند و بلکه زنده مىباشند.
* "و لاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل اللّه اموات بل هم احیاء عند ربهم یرزقون".
* على (ع) پس از تغسیل پیامبر (ص) خطاب به ایشان فرمود:
"بابى انت و امّى اذکرنا عند ربک واجعلنا من بالک" (نهج البلاغه- خطبه ۲۳۵)
* ابوبکر نیز پس از وفات پیامبر، خطاب به جسد مطهر ایشان گفت:
"بابى انت و امّى طبت حیّاً و میّتاً و اذکرنا عند ربکً" (السیره الجبیه- ۳/۳۹۲)
ثالثاً- آنچه شرک محسوب مىشود و توجیه عبادى و توحید افعالى را مخدوش مىسازد آن است که ما وقتى طلب شفاعت از غیر خدا مىکنیم او را قادر بالاستقلال بدانیم و به جاى خداوند او را قرار دهیم و حال آنکه چنین نیست و ما تنها آنان را به واسطه آبرویى که در نظر خداوند دارند واسطه بین خود و معبود قرار مىدهیم.
* "والذین لایدعون مع الله الهاً آخر…" (سوره شریفه فرقان- آیه ۶۸)
آیه اشاره دارد که اگر با خدا و هم عرض او دیگرى را بخوانید مشرک گشتهاید.
* "و یعبدون من دون الله ما لایضرّهم و لاینفعهم و یقولون هولاء شفعاءنا عندالله" (سوره شریفه یونس- آیه ۱۸)
باز ملاحظه مىگردد که بحث "عبادت غیر خدا" مطرح مى باشد و ملاک شرک عبادت غیر او مىباشد.
* "و اذ تخلق من الطین کهیئه الطیر باذنى فتنفخ فیها فتکون طیراً باذنى…" (سوره شریفه مائده- آیه ۱۱۰)
در این آیه شریفه نیز دیده مىشود که اگر حضرت عیسى (ع) و یا سایر اولیاء الهى قدرتى دارند همه "باذن اللّه" مىباشد و هیچ کس از خود مستقلاً قدرتى ندارد، لذا اگر ما با این دیدگاه از اولیاء الهى طلب دعا و شفاعت نمائیم مشکلى ایجاد نخواهد گردید.
۳- توسل:
در زمینه توسل به ارواح طیّبه و طلب دعا از آنان به درگاه الهى نیز مشابه مسئله شفاعت وهابیون معتقد به شرک و بدعت مىباشند.
پاسخ:
اولا- پاسخى که در جواب شبهه قبلى بیان شد در اینجا صادق است که به چند مصداق دیگر اشاره مىشود:
* "و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا اللّه واستغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توابا رحیماً"،
(سوره شریفه نساء- آیه ۶۴)
* مرویست عثمان بن حنیف از پیامبر (ص) که به مرد نابینا که طلب دعا از ایشان نموده بود فرمود:
وضو گرفته دو رکعت نماز بخوان و سپس بگو: "اللهم انى اسالک و اتوجه الیک بنبیک نبى الرحمه. یا محمد انى اتوجه بک الى ربى فى حاجتى لتقضى. اللهم شفّعه فيّ ".
این حدیث که در سنن ابن ماجه، صحیح ترمذى، مسند احمد، مستدرک حاکم و مسانید دیگر ذکر گردیده است، نشان مىدهد که وقتى ما از پیامبر سؤالى مىکنیم به خاطر نزدیکتر بودن او به خداوند است و همچنین دیده مىشود که مستقیماً مىتوان خطاب به پیامبر نیز از او طلب دعا نمود.
ثانیاً- مشروعیت توسل نه تنها در نزد علماى شیعه، بلکه در نظر علماى اهل سنت نیز معتبر مىباشد.
* قاضى عیاض روایت کرده که ابوجعفرمنصور در مسجد پیامبر (ص) با مالک بن انس روبرو شد و از او پرسید آیا رو به قبله نموده و دعا کنیم یا رو به سوى پیامبر گردانم مالک جواب داد: چرا رخسار خود را از پیامبر برمىگردانى در حالى که او وسیله تو و پدرت آدم تا روز قیامت است، رو به جانب قبر نموده و او را شفیع خود قرار ده تا نزد خداوند شفاعتت کند. (الغدیر ۵/۱۳۵)
* این اشعار منسوب است به محمّدبن ادریس شافعى:
آل النبى ذریعتى***و هم الیه وسیلتى
ارجوا بهم اعطى غداً***بیهدى الیمنى صحیفتى
(کشف الارتیاب ۳۱۸)
* عمر به عباس عموى پیامبر متوسل مىشد تا او را استسقاء نماید. (الغدیر ۵/۱۴۴)
ثالثاً- سیره عملى علماى اهل سنّت نیز مطلب فوق را تأکید مى کند:
* خطیب بغدادى در تاریخ خود مىگوید: در سمت غرب بالاى شهر، مقابر قریش است که در آن موسى بن جعفر (ع) و جمعى دیگر مدفون مىباشند. پس با واسطه از ابوعلى خلال شیخ حنابله نقل مىکند:
"ما همّنى امر فقصدت قبر موسى بن جعفر فتوسلت به الّا سهل الله تعالى لى ما احب" (تاریخ بغداد ۱/۱۲۰)
ملاحظه مىشود که شیخ حنابله از قبر امام هفتم شیعیان تقاضا کرده و به ایشان متوسل مىشده است.
* همچنین خطیب در تاریخ خود از شافعى نقل مىکند: "من به مزار ابوضیفه تبرّک جسته و همه روزه آن را زیارت مىکنم و چون مرا حاجتى رسد دو رکعت نماز گزارده و در کنار قبر او آمده و از خداوند حاجتم را مىخواهم که هنوز دور نشده روا مىشود. (تاریخ بغداد ۱/۱۲۳)
۴- تبرّک:
وهابیون مىگویند: تبرّک جستن به آثار و یا وسایل پیامبر و یا اولیاء الهى حرام و بدعت مىباشد و لذا مجاز نمىباشد، اگرچه در مورد پیامبر حالت حیات ایشان را استثنا نمودهاند، زیرا که ادله بسیارى وجود دارد که در هنگام حیات ایشان به زیادى آب وضو، تار مو، آب دهان و موارد دیگر تبرّک جسته و به عنوان شفا آنها را استفاده مىکردهاند.
پاسخ:
اولا- تلقى وهابیتاز "بدعت"، تلقى غلطى است چرا که از نظر آنان هر آنچه که در گذشته سابقه نداشته است قابل ارتکاب در حال نمىباشد و لذا طبق همین اعتقاد بوده که مظاهر تمدن جدید نظیر تلگراف و غیره از طرف سران مذهبى این فرقه بدعت محسوب مىگردید. امّا معنى صحیح بدعت "ادخال ما لیس من الدین فى الدین" مىباشد، یعنى چیزى را که دین در مورد آن اظهارنظر کرده و مردود شمرده آن را به دین اضافه بنماییم امّا در مورد امور مباح که دین در آن مورد نظر خاصى ندارد چنانچه مورد ارتکاب قرار گیرد از مصادیق بدعت نمىتواند شمرده شود.
ثانیاً- در مورد تبرّک دلایل بسیارى وجود دارد که این کار از امور مستحب مىباشد و قطعاً جایز است به شرط اینکه نیت در تبرّک، استمداد از روح بزرگ اولیاء الهى باشد نه اینکه بالاستقلال براى آنها قدرتى قائل شویم و به شرط اینکه با تبرّک به اشیاء مختلف خود آن اشیاء چنانچه بت پرستان مىکنند مدّنظر نباشد.
حال به مواردى که حاکى از جواز تبرّک از نظر شرعى و اسلامى مىباشد اشاره مىکنیم:
* "اذهبوا بقمیصى هذا فالقوه على وجه ابى یأت بصیراً" (سوره شریفه یوسف- آیه ۹۱)
مىبینید که پیراهن یوسف (ع) مىتواند چشم یعقوب (ع) را شفا بخشد و تبرّک به آن مجاز مىباشد.
* عبداللّه بن احمد بن حنبل مىگوید: از پدرم درباره مردى که منبر پیامبر خدا را لمس نموده و بوسیده و به آن تبرّک مىجوید و همین کار را با قبر ایشان هم مىکند پرسیدم، وى گفت: اشکالى ندارد. (وفاءالوفاء ۲/۴۳۳)
* ابراهیم بن عبدالرحمن بن عبدالقارى روایت مىکند که دیدم عبداللّه بن عمر دست خود را بر منبر پیامبر مىکشد و سپس بر روى خود مىمالد. (طبقات ابن سعد ۲/۱۳)
* از داوود بن ابى صالح روایت شده که روزى مروان بن حکم مردى را یافت که جبین خود را بر قبر پیامبر(ص) نهاده بود. مروان گریبان او را گرفته و پرسید: مىدانى چه مىکنى آن مرد که ابوایوب انصارى بود روى خود را برگردانده پاسخ داد: آرى، ولى من کنار سنگ نیامده بلکه نزد پیامبر خدا آمدهام و شنیدم که آن حضرت مىگفت: بر دین من مگریید آنگاه که شایستگان آن را رهبرى نمایند، بلکه آنگاه بگریید که نااهلان آن را رهبرى مىکنند. (الغدیر ۵/۱۴۹)
ثالثاً- اینکه استدلال گردیده که در حیات پیامبر تبرّک جایز، امّا در ممات ایشان جایز نیست. چه وجهى مىتواند داشته باشد، مگر اینکه العیاذ باللّه پس از مرگ پیامبر ما ایشان را فوت شده تلقى کنیم، حال آنکه چنین نیست و حتى پس از موت ایشان نیز بنابر آیات قرآن ایشان زنده مىباشند و مانند زمان حیات منشأ برکات خواهند بود.
رابعاً- خود وهابیون عامل به گفتههاى خویش نیستند از جمله اینکه به نقل از حضرت آیت اللّه جعفرالهادى در مجلس نهارى که بن باز (از رهبران مذهبى وهابیت) نیز حضور داشت، پس از صرف ناهار حاضرین به تبرّک غذاى باقى مانده بن باز پرداختند و مورد نهى و نکوهشى نیز قرار نگرفتند.
۵- زیارت قبر پیامبر (ص) و سایر قبور اولیاء:
ابن تیمیه و وهابیون معتقدند سفر به قصد حتى زیارت مرقد پیامبر(ص) و کلّاً هر زیارتى حرام است و مجاز نمىباشد و احتمالا آن را نوعى تقرب به غیر خدا و از مقوله شرک به حساب مىآورند و ضمناً ابن تیمیه ادعا نموده است کلیه روایات وارده در این موضوع نیز بوده و در صحاح و سنن و مسانید ذکر نگردیده است.
پاسخ:
اولا- ظاهراً در ابتداى اسلام پیامبر از زیارت قبور نهى مىکرده، امّا بعداً آن را مجاز شمرده و به آن ترغیب نموده است. البته احتمالا دلیل نهى اولیه آن بوده که قبور آن زمان مربوط به مشرکین و بتپرستان بوده است. از جمله ایشان فرمودهاند:
* "زور القبور فانّها تذکرکم الاخره" (سنن ابن ماجه- ۱/۱۱۳)
* "...زوروها فانّها تزهد فى الدنیا…" (سنن ابن ماجه- ۱/۱۱۴)
* "…فانّه یرِّ القلب و یدمع القینى…” (سنن نسایى- ۴/۸۹)
که تمامى اینها حاکى از آن است که زیارت قبور موجب کاهش دلبستگى به دنیا و عبرت آموزى و توجه به آخرت مىشود.
* محمّد ابوزهره از معتقدان معاصر مصر در کتابى راجع به ابن تیمیّه در این مورد او را مورد استناد قرار مىدهد و مىگوید: ما مخالف ابن تیمیّه هستیم که تبرّک به زیارت قبر پیامبر را منع کرده، زیرا منظور ما از تبرّک عبادت و تقرّب به خدا به واسطه مکان مشخص نیست بلکه مقصود یادآورى و کسب عبرت و بصیرت است و کدامین مسلمان است که زندگى پیامبر و سیره هدایت و جنگ ما و جهاد آن بزرگوار را دانسته و سپس به مدینه رفته و احساس نکند که در همین مکان پیامبر آمد و شد کرده و مردم را به راه حق مى خواند و یا اینکه عبرت نگرفته و روحانیت اسلام و عظمت پیامبر را در نیابد. مگر آنکه چنین انسانى از یاد خدا اعراض نموده و کوردل شده باشد. (الملل والنحل ۴/۵۸)
* "لایشد الرحال الّا الى ثلاثه مساجد، المسجدالحرام و المسجدالاقصى و مسجدى هذا"
(صحیح مسلم کتاب الحج ۲/۱۰۱۴)
ثانیاً- علامه امینى این احادیث خصوصى را جمع آورى نموده که به بعضى آنها اشاره مىگردد:
* "من زار قبرى وجبت له شفاعتى" (به روایت عبداللّه بن عمر)
این حدیث را ۴۱ تن از حفاظ حدیث اهل سنت از جمله ابن خزیم، دارقطنى، سیوطى و ابن عساکر نقل نمودهاند.
* "من جاءنى زائراً لاتحمله الّا زیارتى کان حقّاً على ان اکون له شفیعاً یوم القیامه" (به روایت عبدالله بن عمر)
این حدیث را ۱۶ تن از جمله ابوحامد غزالى، سبکى، سیوطى و سمهودى نقل کردهاند.
* "من حج البیت و لم یزرنى فقد جفانى" (به روایت عبدالله بن عمر)
این حدیث را ۱۹ تن از جمله سبکى و سمهودى نقل کردهاند.
* "من زار قبرى کنت له شفیعاً و من مات فى احد الحرمینى بعث الله عزّوجّل من الآمنین یوم القیامه"
(به روایت عمر)
این حدیث را یازده تن از جمله بیهقى، ابن عساکر، سبکى و سمهودى نقل نمودهاند.
* "من زارنى بعد موتى فکانمّا زارنى فى حیاتى…" (روایت حاطب بن ابى بلتعه)
این حدیث را ۱۳تن از جمله دارقطنى، بیهقى و ابن عساکر و دیگران بیان نمودهاند.
* "من زارنى بالمدینه محتسباً کنت له شفیعاً" (روایت انس بن مالک)
این حدیث را ۲۱ تن از جمله حاکم نیشابورى، ابن عساکر، سبکى و دیگران نقل نمودهاند.
ثالثاً- بسیارى از فقهاء اهل سنت نیز نظر ابن تیمیّه در این خصوص را رد نمودهاند از جمله:
* "تقى الدین شافعى" که کتابى بنام "شفاء السقام فى زیاده خیر الانام" در ردّ این نظر نگاشته است.
همچنین در باب استحباب زیارت پیامبر، مسئله را اجتماعى دانسته است.
* "عبداللّه بن احمد بن قدامه" از فقهاى مشهور حنبلى در کتاب خود المغنى زیارت قبر پیامبر را مستحب دانسته است.
* "نورالدین سمهودى" در وفاء الوفاء نه تنها زیارت قبر نبى بلکه قصد انجام آن را نیز قرب دانسته است.
* "ابن حجرهیتمى شافعى" کتابى در رد نظر ابن تیمیّه بنام "الجوهر المنظم فى زیاره قبر المکرم" نوشته است.
* "محمّد بن على شوکانى" در نیل الاوطار معتقد است که تمام علماء زیارت قبر نبى(ص) را مستحب مىدانند و حتى بعضى از مالکیه و ظاهریه آن را واجب شمردهاند.
* "فقهاى مذاهب اربعه نیز به استحباب زیارت قبر نبى(ص) فتوا دادهاند. (الفقه على المذهب الاربعه ۱/۵۰۵)
۶- گریه بر اموات و اقامه مجلس عزا:
وهابى ها معتقدند گریه بر اموات و اقامه مجلس عزا، بدعت بوده و لذا حرام مىباشد.
پاسخ:
اولّاً- شواهد بسیارى وجود دارد که اولیاء الهى به این کار اقدام نمودهاند از جمله:
* پیامبر(ص) هنگام زیارت قبر مادر خود گریست. (سنن بیهقى ۴/۷۰)
* پیامبر(ص) پس از فوت پسرش ابراهیم بشدت گریست. عبدالرحمان بن عوف پرسید: تو نیز مىگریى اى رسول خدا حضرت پاسخ داد: "انّ العین تدمع و القلب یحزن و لانقول الا ما یرضى ربّنا و انّا بفراقک یا ابراهیم لمحزونون" (الفصول المهّم)
* پیامبر(ص) بر مرگ یکى از نوادگان خود گریست. سعد به ایشان گفت: این چه حالى است ایشان جواب فرمود: "هذه رحمه جعلها الله فى قلوب عباده و انّما یرحم اللّه فى عباده الرحماًء" (الفصول المهّم)
* احمد بن حنبل مىگوید: وقتى پیامبر از جنگ احد برگشت و دید که زنان در فقدان شوهران مقتول خویش گریه مىکنند فرمود: "لکن حمزه لا بواکى له" که زنان چون این سخن شنیدند بر حمزه گریستند. (الفصول المهّم)
* وقتى خبر شهادت جعفر(ع) به پیامبر(ص) رسید، همسرش اسماء بنت عمیس پیش ایشان آمد و پیامبر به او تسلیت گفت. بار دیگر فاطمه در حالى که مىگریست وارد شد و فریاد یا عمو جان سر داد و پیامبر(ص) فرمود: بر همچون جعفرى سزاوار است همه بگریند. (الفصول المهّم)
* پس از مرگ پیامبر(ص) حضرت زهرا(س) بر سر قبر پدر مىگریست. (النص و الاجتهاد)
* على (ع) نیز در مرگ فاطمه(س) گریست. (النص و الاجتهاد)
* وقتى رقیه دختر پیامبر فوت کرد زنان بر او گریستند و عمر کوشید تا با تازیانه آنان را نهى کند.
در این هنگام پیامبر(ص) فرمود: آنان را به حال خود واگذار تا بگریند… (مسنداحمد ۱/۳۳۵)
* همچنین یعقوب پیامبر(ص) در فقدان یوسف(ع) چنان گریست که بینایى خود را از دست داد.
ثانیاً- گریستن و اقامه مراسم عزا و ماتم نه تنها نشانه رحمت و عاطفه مىباشد بلکه گرامیداشت فضائل و کمالات و تجلیل از عظمت و بزرگى است.
۷- بزرگداشت مواعید و اقامه جشن:
از نظر وهابیون بزرگداشت مواعید نیز مانند مراسم عزا و ماتم بدعت و غیرمجاز مىباشد.
پاسخ:
اولا- همانگونه که قبلا گفته شد نشانهاى از بدعت در این عمل مشاهده نمىشود و بلکه شواهدى بر آن نیز در تاریخ اسلام موجود مىباشد.
ثانیاً- باز همانطور که گفته شد، این مراسم در جهت تبلیغ فضائل انسانى و ترغیب سایرین به آن و براى تعظیم شعائر الهى است.
"و من یعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب” (سوره شریفه حج- آیه ۳۲)
۸- سوگند به غیر خدا:
وهابیون همچنین سوگند به غیر خدا را شرک و حرام مىشمرند.
پاسخ:
اوّلا- همانطور که گفته شد اگر سوگند به غیر خدا، با این نیت باشد که غیر خدا قادر بالاستقلال است شرک مىباشد و گرنه حرام نمىباشد.
ثانیاً- در مواضع مختلف در قرآن و روایات نمونههاى سوگند به غیر خدا مشاهده مىشود که بهترین نمونه آن آیات فراوانى است که به شمس، قمر، نجم و…توسط خود حضرت حق قسم خورده شده است.
نتیجه گیرى:
نتیجه نهایى این تحقیق آن است که وهابیون با درک نادرست از مفهوم بدعت و شرک سایر فرقه مسلمین را مطرود دانسته و اعمال آنها را تخطئه مىکنند و حال آنکه خود به اعمالى روى آوردهاند که مورد آن کامل بدعت محسوب شده و تخلف از سیره قطعى پیامبر(ص) و اولیاء الهى مىباشد و همانطور که در طول تاریخ نیز نشان داده شده، اگر نبود پشتوانه سیاسى این فرقه، این تفکرات در میان جوامع اسلامى هیچگونه جایگاهى نداشتند.
مراجع:
۱- قرآن کریم
۲- نهج البلاغه، تحقیق دکتر صبحی صالح، دارالحجر، قم
۳- بحوث فى الملل والنحل، جعفرسبحانى، مؤسسه نشر اسلامى، قم
۴- تاریخ بغداد، خطیب بغدادى، -، مصر
۵- سنن ابن ماجه، ابن ماجه، دارالکتب العلمیّه، بیروت
۶- سنن کبرى، بیهقى، دارالکتب العلمیّه ، بیروت
۷- سنن سنایى، سنائى، دارالکتب العلمیّه ، بیروت
۸- صحیح بخارى، بخارى، دارالکتب العلمیّه، مصر
۹- صحیح مسلم، مسلم، دارالکتب العلمیّه ، بیروت
۱۰- الغدیر، علامه امینى، دارالکتب الاسلامیه، تهران
۱۱- الفصول المهمّه فى تألیف الامّه، شرف الدین عاملى، مطبعه عرفان، صیدا
۱۲- مسند، احمد بن حنبل، مطبعه عرفان، صیدا
۱۳- النص و الاجتهاد، شرف الدین عاملى، سیدالشهدا، قم
۱۴- الطبقات، ابن سعد، -، –
۱۵- وفاء الوفا، سمهودى، -، –
۱۶- شهید پاسخ مىدهد، سیدرضا حسینى نیا، انتشارات سازمان حج، تهران
۱۷- پیام حکمت، محمّدتقى فخعلى، بعثه مقام معظم رهبرى، تهران
۱۸- کشف الارتیاب فى اتباع محمد بن عبدالوهاب، امین عاملى، -، –
۱۹- سنن، ترمذى،
منبع: پایگاه تخصصی فرق و ادیان