نویسنده: اکبر اسد علیزاده
منبع: مجله سراج منیر، سال اول، شماره 7 و 8، پاییز و زمستان 1391
چکیده:
محمّد بن عبدالوهّاب با اعلام جهاد علیه مسلمانان و با نسبت دادن کفر، شرک و بدعت به آنان، اعراب بادیه نشین منطقه نجد را تحریک کرد و به کمک ابن سعود لشکری فراهم ساخت، این قبیله خشونت گرا در طول تاریخ سیاه خود از هیچ اقدام خشونت آمیزی علیه امت اسلام فروگذاری نکردند و به کمک استکبار جهانی و خشونت و افکار انحرافی خود فرقه وهابیت را تشکیل دهند.
کلمات کلیدی: سلفیه، وهابیت، محمد بن عبد الوهاب، آل سعود، جنایات هجوم به حجاز، هجوم به عراق، کفر، شرک، بدعت، عبدالعزیز، حمله به مکه، ناکثین
مقدمه
محمّد بنعبدالوهّاب که به کمک استکبار جهانی توانست فرقة انحرافی وهابیت را در اواخر قرن یازدهم بنیان نهد، با اعلام جهاد علیه مسلمانان و با نسبت دادن کفر، شرک و بدعت به آنان، اعراب بادیهنشین منطقه نجد را تحریک کرد و به کمک ابنسعود لشکرى فراهم ساخت، آنان با حمله به شهرها و روستاهاى مسلماننشین، مردم را کشتند و اموال آنان را بهعنوان غنایم جنگى غارت کردند[1] و با اشغال مکه و مدینه، منطقه نجد و ریاض را که اکثر مردم این شهرها سنیمذهب بودند، با خشونت تمام به خاک و خون کشیدند و با خونریزی و غارت، حاکمیت خویش را تثبیت کردند.
این قبیله خشونتگرا در طول تاریخ بسیار روشن خود (!) برای رسیدن به اهداف توحیدی خویش (!) از هیچ اقدام خشونتآمیزی علیه امت اسلام فروگذاری نکردند. اگر کسی اطلاعات اندکی از تاریخ تشکیل این قبیله مسلمانستیز و فتنهگر داشته باشد، به آسانی به عملکرد وحشتناک آنان علیه مسلمین اذعان میکند.
برخی از خشونتهای وهابیت در بلاد اسلامی
در این نوشته به بخشی ازخشونتها و فتنهانگیزیهای این فرقه انحرافی در کشورهای اسلامی بهطور خلاصه میپردازیم:
1.حمله به نجد و اطراف ریاض
اولین مناطق مورد حمله ابنعبدالوهاب و لشکر محمد بنسعود، شهرهای منطقه نجد و اطراف شهر ریاض است که تقریباً تمام مردم این شهرها اهلسنت بودند. ابنبشر عثمان بنعبداللّه، مورخ مورد تأیید وهابیان، درباره آغاز دعوت وهّابیّت در منطقه نجد و کشت و کشتار مردم بىگناه به اتهام کفر، شرک و بدعت آنان مىنویسد:
عبدالعزیز همراه عدّهاى به قصد جهاد به سمت شهر «ثادق» حرکت کرد و آنان را به محاصره درآورد و بخشى از نخلستانهاى آنان را قطع کرد و تعدادى از مردم مسلمان این شهر را به قتل رساند و سپس به سمت «خُرج» حرکت کرد. آنان در منطقه «دُلَم» هشت نفر از مردان آنجا را به قتل رساندند و مغازههای پر از اموال را غارت کردند و آنگاه به سرزمین «نَعْجان»، «ثَرْمَدا»، «دُلَم» و «خُرْج» رفتند و عدّهاى را کشتند و شتران بسیارى را از شهرها به غنیمت گرفتند.
عبدالعزیز به قصد جهاد وارد «منفوحه» شد و محصولات زراعى آنان را به آتش کشید و بخش عظیمى از جواهرات، گوسفندان و شتران را به غنیمت گرفت و ده نفر را نیز به قتل رساند.[2]
ابنبشر در ادامه درباره حمله وهّابیان به منطقه حرمه و ریاض مىنویسد:
لشکر عبدالعزیز شبانگاه هنگام برگشت (از غارت این شهرها و به خاک و خون کشیدن مردم آنها) وارد منطقه حَرْمه شدند و پس از طلوع فجر به دستور عبداللّه، پسر عبدالعزیز، تیراندازان بهصورت دستهجمعى به شهر تیراندازى کردند و صداى مهیب تیرها، شهر را به لرزه درآورد؛ بهگونهاى که بعضى از زنان حامله سقط کردند و مردم به وحشت افتادند و شهر به محاصره درآمد و مردم شهر، نه توان مقاومت و نه امکان فرار از شهر را داشتند.
اهل ریاض، همه مردان و زنان و کودکان، با شنیدن حمله لشکر وهابی از ترس و وحشت، پا به فرار گذاشتند. از آنجا که این حمله در فصل تابستان بود، جمعیت زیادى بر اثر گرسنگى و تشنگى جان سپردند. وقتى عبدالعزیز وارد ریاض شد، دید جز اندکى از مردم، کسى در شهر نمانده، فراریان را دنبال کرد و عدّهاى را کشت و اموالى را که با خود داشتند، به غنیمت گرفت. به شرطه ها دستور داد که از خانههاى خالى از صاحبانشان محافظت کنند و آنگاه تمام اموال، سلاحها، مواد غذایى و وسایل خانهها را به غنیمت گرفتند و غالب خانهها و نخلستانها را به تصرّف خود درآوردند.[3]
2. یورش به مناطق حجاز
2ـ1. حمله به طائف
سپاه وهابیان در ذیقعده سال 1217 به دستور عبدالعزیز به فرماندهی عثمان مضایفی به شهر طائف در دوازده فرسنگی مکه حمله کردند و به قتلعام مردم پرداختند. جمیل صدقی زهاوی و احمد بنزینی دحلان در مورد فتح طائف چنین مینویسند:
از زشتترین کارهای وهابیان، قتلعام مردم بود که به کوچک و بزرگ رحم نکردند. طفل شیرخواره را روی سینه مادرش سر بریدند. جمعی را که مشغول فراگرفتن قرآن بودند، کشتند و چون در خانهها کسی باقی نماند، به مغازهها و مسجدها حمله کردند و هر کس را یافتند، حتی گروهی را که در حال رکوع و سجود بودند، کشتند؛ بهحدی که تمام مردم این شهر را به خاک و خون کشیدند و شمار اندکی از پیرمردان و زنان باقیمانده را از شهر طائف اخراج کردند و به وادی وج بردند و در سرمای شدید، بدون غذا و لباس رها کردند. همچنین کتابها را که در میان آنها تعدادی قرآن و نسخههایی از صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتابهای فقه و حدیث بود، در کوچه و بازار افکندند و آنها را پایمال کردند. این واقعه در سال 1217ق رخ داد.[4]
2ـ2. حمله به مکه
سپاه وهابیان به فرماندهی امیر سعود، در هشتم محرم 1218 وارد مکه شد و آنجا را اشغال کرد. مردم مکه که پیشتر خبر جنایت وهابیها را در طائف شنیده بودند، از تکرار آن فاجعه ترسیدند و سلطه او را پذیرفتند. آنگاه امیر سعود از آنان خواست که قبهها و بارگاههایی را که بر قبور ساختهاند، با دست خود ویران کنند. ازاینرو وهابیها همراه جمع زیادی از مردم، با بیل و کلنگ به سمت گورستان جنّةالمعلّی رفتند و گنبدهای زیادی از جمله قبور ابوطالب، عبدالمطلب، خدیجه، فرزندان پیامبر و نیز گنبدِ زادگان پیامبر، علی و خدیجه علیهم السلام را ویران کردند.[5]
بیست روز پس از تصرف مکه، امیر سعود به قصد تصرف جدّه و دستگیری شریف غالب، امیر مکه که آن زمان در جدّه به سر میبرد، بهسوی جدّه حرکت کرد. او شهر را به مدت هشت روز به محاصره درآورد، ولی زیر فشار توپخانههایی که از شهر محافظت میکرد، از اشغال جدّه منصرف شد و با شنیدن خبری مبنی بر اینکه ایرانیها به دستور فتحعلی شاه قاجار قصد تصرف نجد را دارند، به نجد بازگشت. با بازگشت امیر سعود به نجد، شریف غالب با توپخانهای که به او هدیه شده بود، به قصد تصرف مکه حرکت کرد و در درگیری سختی با وهابیان، مکه را به تصرف درآورد، ولی در سال 1219ق مکه دوباره به محاصره لشکر امیر سعود درآمد. در این شرایط، زندگی بر مردم مکه آنقدر سخت شد که هر آنچه در دسترسشان قرار میگرفت، برای رفع گرسنگی میخوردند، تا اینکه شریف غالب در سال 1220ق عقاید وهابیها را مبنای حکومت خود قرار داد و پیرو امیر سعود گردید.[6] بدینوسیله بر اساس توافق بهعملآمده میان شریف غالب و امیر سعود، تا سال 1227ق حکومت مکه به شریف غالب سپرده شد.[7] به دنبال تسلیم شدن شریف غالب و تصرف مکه بهدست وهابیها، شماری از علمای وهابی از جمله رئیس آنها، حمید بنناصر تبشیری، برای تبلیغ اندیشه های وهابیت وارد مکه شدند و بدین ترتیب سلطنت وهابیها در مکه تثبیت گشت و تا شمال مکه گسترش یافت.[8]
2ـ3. حمله به مدینه
وهابیان به دستور ابنسعود در سال 1220ق به مدینه حمله کردند و پس از یک سال و نیم محاصره، شهر را به اشغال درآوردند. قاضی شهر را که از سوی دولت عثمانی منصوب بود، از شهر بیرون کردند و مردم را از زیارت مرقد مطهر پیامبر و بزرگان مدفون در بقیع بازداشتند.[9] آنگاه امیر سعود به وهابیان دستور داد تا آثار و قبور بقیع را ویران کنند. ازاینرو همراه مردم به قبرستان بقیع یورش بردند و آنچه از قبه ها و آثار بر روی قبور بود، با خاک یکسان کردند؛ از جمله قبر چهار امام معصوم (امام حسن مجتبی، امام زین العابدین، امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام) و همچنین قبر عبدالله، پدر پیامبر اسلام، را خراب کردند و هر آنچه از اشیای قیمتی و گرانبها یافت میشد، به غارت بردند.[10]
بسیاری از مردم مدینه را ناکثین خواندند و آنها را به خاک و خون کشیدند. پس از ده روز، از خدّام حرم نبوی که یک نفر از اهل سودان بود، خواستند محل جواهرات و خزائن حرم را به آنان نشان دهند. آنان نپذیرفتند. امیر سعود دستور داد آنها را شکنجه کنند و آنان به اجبار محل خزائن حرم را نشان دادند. وهابیان نیز تمام آن را به تاراج بردند. پول نقد و جواهرات بسیاری در آنجا بود.[11]
3. هجوم به مناطق عراق
3ـ 1. حمله به کربلا
براساس نقل صلاحالدین مختاری، از نویسندگان وهابی، وهابیها به فرماندهی امیرسعود در سال 1216ق با لشکری عظیمی از مردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و تهام، بهسوی عراق حرکت کردند. آنان در ماه ذیقعده به شهر کربلا رسیدند و آنجا را محاصره کردند.[12] سپس به صورت غافلگیرانه وارد کربلا شدند و بسیاری از اهل آنجا را در کوچه و بازار و خانه ها کشتند. آنان گنبد حرم امام حسین(ع) را خراب کردند و جواهرهای حرم را به چپاول بردند و سنگ روی قبر را که با دانههای زمرد و یاقوت و جواهرات دیگر آراسته شده بود، کندند. آنچه از اموال، اسلحه، لباسها، فرشها، طلاها و قرآنهای نفیس در شهر یافتند، ربودند[13] و نزدیک ظهر از شهر بیرون رفتند؛ در حالی که نزدیک به دو هزار تن از اهل کربلا را کشته بودند.
امیر سعود با سپاهی مرکب از بیست هزار مرد جنگی به شهر کربلا حملهور شد و جنایاتی در شهر کردند که در وصف نمیگنجد. حتی گفتهاند آنان در یک شب بیست هزار تن را به قتل رسانیدند.[14] نزدیک به پنجاه نفر را نزدیک ضریح و پانصد نفر را بیرون ضریح و در صحن کشتند و به هرکس میرسیدند، بیرحمانه او را از میان برمیداشتند و حتی به پیران و خردسالان نیز رحم نکردند.[15]
میرزا طالب اصفهانی مقیم هندوستان، در سفرنامه خود از هنگام بازگشت از لندن و عبور از کربلا و نجف چنین گزارش میدهد:
قریب 25هزار وهابی با اسبهای عربی و شترهای نجیب وارد نواحی کربلا شدند و صدای «اقتلوا المشرکین» و «اذبحوا الکافرین» (مشرکان را بکشید، کافران را سر ببرید) سر دادند. بیش از پنج هزار نفر را کشتند و زخمیهای بیشماری به جا گذاشتند. در صحن مقدس، خون از بدنهای سربریده، روان [و] گنبد و حجرههای صحن از لاشه مقتولان پر بود. شدت آن حادثه بهحدی دلخراش و سنگین بود که وقتی من بعد از یازده ماه مجدداً وارد شهر کربلا شدم، هنوز این حادثه آنقدر تازگی داشت که به جز نقل آن حادثه چیز دیگری نبود و راویان این حادثه بزرگ، در اثنای حکایت میگریستند و از شنیدن آن موها بر اندام راست میشد.[16]
سنت جون فیلبی میگوید: «شمشیر بر گردنهای اهل کربلا نهادند و مردم را بیرحمانه کشتند و همه اشیای قیمتی را غارت کردند».[17]
دکتر محمد عوض الخطیب میگوید:
لشکری نزدیک به بیست هزار نفر از اعراب نجد، کربلا را محاصره کردند و ناگهان وارد آن شدند اهل آنجا را بهسرعت کشتند و حتی برای کودکان نیز راه نجاتی نبود. خزینه ها و جواهرهای نفیس را بردند و ضریح را از جای خود کندند ... موقعیت بسیار وحشتناک و قربانگاه بس بزرگی بود که خون به سیلاب تبدیل شده بود.[18]
3ـ2. حمله به نجف اشرف
وهابیان پس از کشتار بیرحمانه اهل کربلا و هتک حرم حسینی راهی نجف شدند. چون اهل نجف، جریان کربلا و غارت مدینه را شنیده بودند، کمی آمادگی داشتند. و برای دفاع برخاستند، حتی زنها نیز از خانه ها بیرون آمده بودند و مردان خود را بر میانگیختند تا اسیر قتل و غارت وهابیها نشوند. در نهایت این کار باعث شکست مهاجمان و عقبنشینی آنان گردید.[19]
آنان در سال 1221ق بار دیگر به نجف حمله کردند و نزدیک بود شهر را تسخیر کنند، ولی باز شکست خوردند و شماری از آنها کشته شدند و لشکریان برگشتند. آنان در جمادی الثانی سال بعد (1222ق) دگر بار به نجف هجوم آوردند، ولی اهل نجف که آمادگی کامل داشتند، از شهر دفاع کردند. وهابیان در سال 1225ق نیز به نجف و کربلا حمله کردند و راه زوار را بستند و شمار زیادی (نزدیک به یکصد و پنجاه نفر از زائران) را میان کوفه و نجف کشتند. خلاصه اینکه حملات پیدرپی آنها به شهر نجف با ناامیدی تمام به شکست و خواری انجامید[20] و در مدت نزدیک به ده سال، چندین بار به شدت این دو شهر را مورد هجوم قرار دادند.[21]
... و در دوران معاصر نیز آنان هزاران تن از حجاج بیتاللّه الحرام را در چهارم ذیالحجه سال 1407ق (9 مرداد 1366) به جرم سر دادن فریاد برائت از مشرکین در مکه، حرم امن الهی، به خاک و خون کشیدند و مردم بیدفاع کشورهایی چون بحرین، اردن، مصر، الجزایر، تونس، لبنان، سوریه، بحرین، ایران، افغانستان، پاکستان و ...را به قتل رساندند و نمونههای دیگر جنایات و خشونتهای این فرقه را در برخی از کشور های منطقه مانند عراق، بحرین، سوریه، یمن و ... شاهد هستیم. اینها تنها نمونههایی از عملکرد خشونتبار این قبیله خشونتطلب است که به اختصار بازگو کردیم.
***********************
بار خدایا؛
به حقِّ همهی مظلومان عالم و به حقِّ همهی خونهایی که بی گناه بر زمین ریخته شد؛
به حقِّ فرق امیر مومنان که از حسد شکافته شد و به حقِّ گلوی حسین که از جهل و عناد بریده شد؛
به حقِّ رحمانیّت و رحیمیّتت؛ به حقّ رأفت و بَخشِشت؛
نجات بخش عالمیان، مهدی صاحب الزمان را برسان تا زمین را از هرچه ظلم و فساد و جنایت است، پاک گرداند و حق همهی مظلومان تاریخ را باز پس گیرد.
آمین یا رب العالمین
[1] ر.ک: تاریخ نجد و دعوت الشیخ محمد، سنت جون فیلبی، بیروت، بیتا، فصل سوم غزوات، ص95؛ تاریخ آلسعود، ناصر سعید، بیروت: منشورات اتحاد الشعب الجزیرة العربیة، بی تا، ج1، ص 31 ؛ تاریخچه نقد و بررسی وهّابیها، سید محسن امین، برگردان: سید ابرهیم سیّد علوی، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1367، ص13ـ 76.
[2] «سار عبد العزیز غازیاً بجمیع المسلمین وقصد بلد ثادق و نازلهم و حاصرهم و وقع بینهم قتال وقطع شیئاً من نخیلهم فأقام على ذلک أیّاماً، و قتل من أهل البلد ثمانیة رجال، و قتل من المسلمین ثمانیة رجال. غزا عبدالعزیز إلى الخرج فأوقع بأهل الدُلَم وقتل من أهلها ثمانیة رجال ونهبوا بها دکاکین فیها أموال، ثمّ أغاروا على أهل بلد نَعْجان وقتلوا عودة بن على ورجع إلى وطنه، ثمّ بعد أیّام سار عبدالعزیز بجیوشه إلى بلد (ثَرْمَدا) و قتل من أهلها أربعة رجال وأصیب من الغزو مبارک بن مزروع. ثمّ إنّ عبدالعزیز کرّ راجعا و قصد «الدُلَم» و «الخُرْج» فقاتل أهلها² وقتل من فزعهم سبعة رجال وغنم علیهم إبلاً کثیراً. غزا عبدالعزیز منفوحة وأشعل في زروعها النار؟! وأخذ کثیراً من حللهم وغنم منهم إبلاً کثیراً وقتل من الأعراب عشرة رجال» (عنوان المجد في تاریخ النجد، عثمان بن بشر نجدی حنبلی، تحقیق: محمد بنناصر ستری، بیروت: دارالحبیب، بیتا، ص34و 43).
[3] «أتوا بلاد حرْمة في اللیل و هم هاجعون... فلمّا انفجر الصبح أمر عبدالله علی صاحب بُندق یثورها، فثوروا البنادق دفعة واحدة فارتجت البلد بأهلها و سقط بعض الحوامل، ففزعوا و إذا البلاد قد ضبطت علیهم و لیس لهم قدرة ولا مخرج. ففرّ أهل الریاض في ساقته الرجال والنساء والأطفال لا یلوى أحد على أحد، هربوا على وجوههم إلى البریّة في السهباء قاصدین الخروج وذلک في فصل الصیف، فهلک منهم خلق کثیر جوعاً وعطشاً. فلمّا دخل عبدالعزیز الریاض وجدها خالیة من أهلها إلاّ قلیلاً فساروا في أثرهم یقتلون ویغنمون.ثمّ إنّ عبدالعزیز جعل فی البیوت ضبّاطا یحفظون ما فیها. و حاز جمیع ما في البلد من الأموال والسلاح والطعام والأمتاع وغیر ذلک وملک بیوتها ونخیلها إلاّ قلیلاً» (عنوان المجد في تاریخ النجد، ص60و67).
[4] فجر الصادق، جمیل صدقی زهاوی، مصر: الواعظ، 132ق، ص22؛ الدّرر السنیّة فی الرد علی الوهابیة، احمد بنزینی دحلان، استانبول: مکتبة ایشیق، 1396ق، ج1، ص45.
[5] الدرر السنیّة في الرد علی الوهابیة، ج1، ص45.
[6] عنوان المجد في تاریخ النجد، ج1، ص153.
[7] الدرر السنیّة في الرد علی الوهابیة، ج1، ص45.
[8] تاریخ العربیة السعودیّة، الیکسی فاسیلیب، بیروت: شرکة المطبوعات، 1995م، ج1، ص139ـ140.
[9] مخالفة الوهابیة للقرآن والسنة، عمر عبدالسلام، بیروت: دارالهدیة، چاپ اول، 1416ق، ص83.
[10] تاریخ المملکة العربیّة السعودیة، صلاح الدین مختاری، بیروت، بیتا، ج1، ص91.
[11] ر.ک: لمع الشهاب في سیرة محمد بن عبد الوهاب، حسن جمال بن احمد الریکي، بیروت، 1967م، به نقل از المجلة الثورة الإسلامیة، ش74، س1406ق، ص71.
[12] تاریخ المملکة العربیة السعودیة، ج1، ص73.
[13] عنوان المجد في تاریخ النجد، ج1، ص121.
[14] وهابیان، علی اصغر فقیهی، تهران: کتابفروشی صبا، چاپ اول، 1352ش، ص162.
[15] ماضی النجف و حاضرها، محمدباقر آلمحبوبه، بیروت: دارالأضواء، چاپ2، 1406ق، ج1، ص325.
[16] مسیر طالبی، میرزا طالب اصفهانی، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ2، 1363ش، ص408.
[17] رک: تاریخ نجد و دعوت الشیخ محمد، ص 142ـ143.
[18] صفحات من تاریخ جزیرة العرب الحدیث، محمد عوض الخطیب، بیروت: دارالمعراج للطباعة و النشر، بیتا، ص176.
[19] ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص325.
[20] صفحات من تاریخ الجزیرة العرب الحدیث، ص177.
[21] تاریخ المملکة العربیة السعودیة، ج1، ص92.