نویسنده: زهرا مرادی
تثلیث، کلمهای عربی و به معنای «سهانگاری» و «سه بخش کردن»[1] است. اما در اصطلاح، به اعتقاد مسیحیان دربارهی خدا گفته میشود که بر اساس آن، خداي يگانه در سه شخص خداي پدر، خداي پسر و خداي روحالقدس تعریف میگردد.
مسیحیان معتقدند هر کدام از این سه شخصیت، ذات یکسان خدایی دارند ولی در عین حال از هم متمایز هستند و هیچ یک، دیگری نیست.
مسیحیان میگویند:
- خدا، یکی است. و در عین حال، پدر، خدای کامل است؛ پسر، خدای کامل است؛ روح القدس، خدای کامل است.
- این سه شخصیت از هم متمایز هستند. یعنی پدر، پسر نیست؛ پدر، روح القدس نیست و پسر، روح القدس نیست.
- پدر، پسر، روح القدس، هر سه ازلی، ابدی و نامخلوق هستند. اما پسر، از پدر است. نه مصنوع و نه مخلوق؛ بلکه مولود پدر است. و روح القدس نیز از پدر است. نه مصنوع، نه مخلوق و نه مولود؛ بلکه صادر شده از پدر است.
سابقهی تثلیث:
دکترین تثلیث، از جمله عقایدی است که بسیار سابقه دار بوده و ریشهاش را میتوان در ادیان غیر الهی و باستانی جستجو نمود. به عنوان نمونه میتوان از تثلیث مصری که مشتمل از پدر (اوزیریس)، پسر (هروس) و مادر (ایزیس) است، نام برد بنابراین، به زعم بسیاری از مورخین و محققین، قدمت تثلیث، بسیار بیشتر از ایجاد مسیحیت است.
از طرفی، تعداد کثیری از محققین مسیحی و غیر مسیحی معتقدند هیچ سند صریحی از کتاب مقدس، اعتقاد به تثلیث را تایید نمیکند و اصولا این آموزه، تعلیمی از سوی عیسی مسیح و یا کتاب مقدس نیست.[2]
به طوری که حتی در دايرة المعارف جديد بريتانيکا چنين میبینیم:
"نه واژهی تثليث و نه عقيدهی صريح آن، هيچيک در عهد جديد نيامده است."[3]
بنابراین، میتوان به این نتیجهی قطعی رسید که لااقل محققین دربارهی اینکه تثلیث، واقعا جزو تعلیمات کتاب مقدس باشد، توافق نظر ندارند.
سوالی که مطرح میشود این است که اگر به شهادت تاریخ و کتاب مقدس، آموزهی تثلیث، از تعالیم حضرت عیسی و کتاب مقدس نبوده، پس چرا و چگونه جزو اعتقادات رسمی و حتمی مسیحیت گردیده است؟
ماجرای ورود رسمی تثلیث به اعتقادات مسیحیت، به شورای نیقیه و مصوبات آن شورا در سال 325 میلادی باز میگردد. در واقع، مسیحیان اولیه، اعتقادی به تثلیث نداشتند و عیسی را بندهی برگزیدهی خدا میدانستند. اما پس از مدتی شبهاتی مبنی بر الوهیت مسیح مطرح گردید و در بین علمای مسیحی بر سر الوهیت مسیح، اختلاف افتاد. گروه اول مطابق تعالیم مسیح، عیسی را بندهی برگزیدهی خدا میشمردند. گروه دوم بر اساس اندیشه های پولس (یکی از مبلغان فعال مسیحی که هرگز مسیح را ندیده بود و تحت تعلیم شاگردان مسیح نیز قرا نگرفته بود)نجات را فعلی الهی و مختص ذات خدا میدانستند و از این رو مسیح را به عنوان نجات بخش انسان ها دارای ذاتی خدایی میخواندند؛ خصوصا اینکه تولدش نیز تولدی خارق العاده بود.
امپراتور روم (کنستانتین)، به منظور خاتمه بخشیدن به مناقشات میان علمای مسیحی و حفظ انسجام مملکتی خویش، عده ای از بزرگان کلیسا را به مجلسی فراخواند تا چالش مذکور، حل شود. 318 نفر از اسقف ها به نیقیه (محل برگزاری شورا) آمدند و طرفین دعوی، نظرات خویش را مطرح نمودند.
آریوس (اسقف لیبی)، به نمایندگی از مسیحیانی که الوهیت عیسی را بی اساس میدانستند و آتاناسیوس (شاگرد اسقف مصر)، مدافع نظریهی الوهیت مسیح، در دفاع از عقاید خویش، ساعت ها صحبت کردند ولی نتوانستند یکدیگر را قانع نمایند. از این رو، کنستانتین که سعی میکرد برای حفظ امپراتوری خود برای همیشه چنین مشاجراتی را به پایان رساند، مداخله نمود و از قدرت خویش استفاده نموده، الوهیت مسیح را تصویب نمود.
دایرة المعارف بریتانیکا این ماجرا را چنین نقل میکند:
"کنستانتین، خود، سرپرستی شورا را به عهده گرفت، بطور فعالانه گفتگوها را هدایت کرد و شخصا ... اصل حساس اعتقادنامهای را که توسط شورا به تصویب رسید و ارتباط مسیح با خدا را، (این که او هم ذات پدر است)، مشخص میکرد، پیشنهاد نمود ... همهی اسقفان به استثنای دو تن از ترس امپراتور اعتقادنامه را امضا کردند. بسیاری از آنان برخلاف میل خود این کار را کردند."[4]
سپس کنستانتین برای فرو نشاندن اعتراضات مخالفان، حکم حکومتی صادر کرد و معترضان به اعتقادنامهی نیقیه را از هرگونه تجمع و فعالیتی منع نمود.
اما این سختگیری ها باعث نشد آنان که مسیح را مخلوق و بندهی خدا (و نه خود خدا) میدانستند، از اعتقاد خویش دست بر دارند. لذا سال ها بعد شورای دیگری در اورشلیم برپا شد که به نفع اعتقاد آریوس، رأی صادر کرد. ولی باز هم با دخالت امپراتور وقت و با استفاده از قدرت حکومتی، مصوبات شورای اورشلیم نادیده گرفته شد و اعتقادنامهی نیقیه به عنوان معیاری برای الهیات مسیحی باقی ماند.
با این وجود، آنچه در اعتقادنامهی نیقیه به رسمیت شناخته شد، تنها الوهیت مسیح بود و هنوز سخنی دربارهی ماهیت روح القدس در میان نبود. در واقع تا آن زمان، آموزه ای مبنی بر "تثلیث" مطرح نشده بود. اما پس از مدتی، عده ای، نظریهی الوهیت روح القدس را نیز عنوان کردند و دوباره در میان بزرگانِ کلیسا کشمکش و نزاع پیش آمد. در نتیجه، در سال 381 میلادی، شورای دیگری به نام شورای قسطنطنیه تشکیل شد و به اعتقادنامهی نیقیه، این اصلاحیه افزوده گردید:
"من ايمان دارم به روح القدس، خداوند و بخشندهی حيات كه از پدر صادر ميگردد."[5]
بدین ترتیب، اعتقاد به تثلیث، قرن ها پس از صعود مسیح، توسط عده ای از آباء کلیسا و با حمایت امپراتور روم به تصویب رسید و از اواسط قرن پنجم میلادی، اقرار به تثلیث به عنوان آموزه ای اساسی در مسیحیت شناخته شد. به گونه ای که مخالفان آن کافر تلقی میشدند و معترضان، به مرگ یا قطع عضو محکوم میگردیدند.
[1] فرهنگ لغت معین.
[2]Michael D. Coogan, The Illustrated Guide to World Religions, p.65, Oxford University Press
[3]Trinity, in Christian doctrine, the unity of Father, Son, and Holy Spirit as three persons in one Godhead. Neither the word Trinity nor the explicit doctrine appears in the New Testament, nor did Jesus and his followers intend to contradict the Shema in the Hebrew Scriptures: “Hear, O Israel: The Lord our God is one Lord” (Deuteronomy 6:4).
[4] دايرة المعارف بريتانيكا، مدخل كنستانتين
[5] استوارت اليوت، راز تثليث، ص 79.