نویسنده: محمد کاشانی
اکنون باید به این پرسش پرداخت که اگر مسیح بر پاسداری از شریعت، اصرار داشته و خود به انجام آن پرداخته و دیگران را نیز به آن سفارش میکرده است، پس چه کسی سبب به فراموشی سپردن و غفلت از شریعت بوده و تنها ایمان داشتن به مسیح را به مثابه جایگزینی برای عمل نیک، کافی پنداشته است؟ جدایی شریعت از دین مسیح طی یک فرآیند تاریخی در پی فراهم شدن بسترهای مناسب آن صورت گرفته است. این روال، پس از مسیح زمانی که پولس به مسیحیت گروید آغاز شد. او پس از مسیحی شدن با ارائه دکترینی جدید بر دستورات اکید مسیح و شیوه حواریون خط بطلان کشید!
او برای اولین بار ادعا کرد گناه آدم، به همه فرزندان او سرایت کرده است! و به خاطر گناه آدم همه باید به جهنم روند!
«همچنان که به یک خطا حکم شد بر جمیع مردمان برای قصاص» (رومیان5: 18)
پولس پس از تبیین و تثبیت عقیده گناه نخستین ادعا کرد که: ما نسل آدم بعد از سقوطی آدم محکوم شدیم و نیاز به یک نجاتدهنده داریم و مسیح یا همان پسر خدا برای نجات انسانها از غضب و آتش قهر خدای پدر، لباس جسم را پوشید و به میان آدمیان آمد، او متحمل رنج و عذاب شد و به صلیب کشیده شد و با این کار، مردم را از خشم الهی رهانید.
«پس همچنان که به یک خطا حکم شد بر جمیع مردمان برای قصاص ، همچنین به یک عمل صالح بخشش شد بر جمیع مردمان برای عدالت حیات» (رومیان 5: 18) «وچنانکه در آدم همه میمیرند در مسیح نیز همه زنده خواهند شد» (اول قرنتیان 15: 22)
وی نظریه خود را چنین تبیین میکرد:
وقتی مسیح به صلیب کشیده شد، گناه نخستین برداشته شد و با برداشتن گناه آدم دیگر نیازی به شریعت نیست! بلکه ایمان به مسیح برای نجات یافتن کافی است و عمل به شریعت، دیگر بیفایدهای است!
«لکن الحال بدون شریعت، عدالت خدا ظاهر شده است» (رومیان 3: 21)
او کار را به جایی رسانید که نه تنها عمل به شریعت را لازم نشمرد بلکه دیگران را به خاطر عمل به شریعت نکوهش میکرد (غلاطیان باب 3)
سیر تدریجی نسخ شریعت در مسیحیت روندی داشت که ذیلا به بررسی آن میپردازیم:
گام اول: برداشتن حکم ختنه
در جریان فعالیتهای تبشیری پطرس و پولس و برنابا، تعدادی از دوگانه پرستان، بدون اینکه با دین یهود آشنا بوده و در شریعت آن سیرکرده باشند، به مسیح ایمان آوردند. اینان هیچکدام، ختنه شده نبودند.[1]
در حالی که در شریعت یهود ختنه کردن یکی از مهمترین رسوم مذهبی است که حتی اگر کسی ختنه نکند نجات نمییابد. طبعا بسیاری از بتپرستان بودند که مایل بودند به مسیحیت ایمان آورند ولی وجود احکامی مانند ختنه مانع ورود ایشان میشد. از سوی دیگر زمانی که پولس و برنابا در انطاکیه بوده و تعدادی از غیر یهودیان را وارد دین مسیح کرده بودند، گروهی از یهودیان مسیحی با آن دو وارد نزاع شده و گفتند:
"اگر کسی به آداب و رسوم قدیمی یهود وفادار نماند و ختنه نشود، محال است بتواند نجات پیدا کند."[2]
پولس از در مخالفت با آنها درآمده و از آزادی تازه هدایتیافتگان دوگانهپرست در برابر فرمانهای کلیسا سخن گفت. آنگاه که نزاع خاموش نشد، قرار شد که پولس و برنابا به اورشلیم رفته و عقیده رسولان و کشیشان آنجا را در اینباره جویا شوند. پس از آنکه به اورشلیم رسیده و آنان را از مسئله آگاه ساختند، چند نفراز مسیحیان که قبلا از فرقه فریسیان بودند، برخاسته، گفتند:
"تمام غیر یهودیانی که مسیحی شدهاند باید ختنه شوند و تمام آداب و رسوم یهود را نگاه دارند." [3]
در جلسهای دیگر و با حضور رسولان و کشیشان و پس از بحثهای بسیار، پطرس برخاست و چنین گفت:
"برادران، شما همه میدانید که از مدتها پیش خدا مرا از میان خودتان انتخاب کرد تا پیغام انجیل را به غیر یهودیان برسانم تا ایشان آنرا بشنوند و ایمان آورند ... حال، چرا میخواهید از کار خدا ایراد بگیرید و باری روی دوش دیگران بگذارید که نه ما توانستیم حمل کنیم و نه اجداد ما. " [4] در ادامه پولس و برنابا، از معجزاتی که خداوند در میان غیر یهودیان به عمل آورده بود، گفتند. پس از آن یعقوب (رئیس کلیسای اورشلیم) چنین گفت: "... بنابراین، عقیده من این است که نباید در مورد غیر یهودیانی که به سوی خدا بازمی گردند، اصرار کنیم که قوانین یهودی را نگاه دارند. فقط بنویسیم که گوشت حیواناتی را که برای بتها قربانی شده اند، خون و حیوانات خفه شده را نخورند و زنا نیز نکنند. چون سالهاست که روزهای شنبه در هر شهر در کنیسهها این شریعت موسی موعظه شده است".[5]
این نخسین گام برای دور شدن از شریعتی بود که مسیح نیز بر آن تأکید کرده بود. کار بدانجا کشید که حتی تیطوس، دوست و همراه غیر یهودی پولس هم ختنه نکرد. کلیسا نیز از او و دیگر تازه ایمان آورندگان چنین درخواستی نداشت[6]. داستان فوق روایت یکی از شاگردان پولس(لوقا) از شورای رسولان در اورشلیم است و گزارشی که وی از شورای اورشلیم میدهد این است که در این شورا برای غیر یهودیان در مورد برخی از احکام شریعت مقداری تخفیف داده شد
گام دوم: حذف کل شریعت
اما قضیه در همین جا پایان نیافت، بلکه پولس، گام به گام تفکرات خود را گسترش داد، او معتقد شد که شریعت مخصوص زمانی بود که انسان در وضعیت قهر با خدا قرار داشت اما بعد از به صلیب کشیده شدن مسیح و آشتی انسان و خدا دیگر عمل به شریعت نیاز نیست و راه نجات ایمان به مسیح است نه شریعت چرا که آن قوانین (شریعت) ما را به یاد گناه میاندازد پس گناه زاییده همان قانون (شریعت) است و اگر قانونی نداشته باشیم دیگر گناهی نخواهیم داشت
پولس بعد از برداشتن حکم ختنه به این اندیشه افتاد که تمام احکام شریعت را بر دارد! وی در نامهای نوشت:
"به خوبی میدانیم که انسان با اجرای احکام شریعت، هرگز در نظر خدا پاک و بیگناه به حساب نخواهد آمد، بلکه فقط با ایمان به عیسی مسیح، پاک و بیگناه محسوب خواهد شد. بنابراین، ما نیز به عیسی مسیح ایمان آوردیم تا از این راه مورد قبول خدا واقع شویم، نه از راه انجام شریعت یهود. زیرا هیچ کس هرگز با حفظ احکام شریعت، نجات و رستگاری نخواهد یافت." [7]
پولس به این هم قناعت نکرد. یک قدم جلو تر برداشت و گفت: هر کسی که فکر کند میتواند با شریعت نجات یابد دیگر مسیح نمیتواند وی را نجات دهد.
"اگر تصور میکنید که با ختنه شدن و انجام احکام مذهبی میتوانید مقبول خدا گردید، در آن صورت مسیح دیگر نمیتواند شما را رستگار سازد".[8]
باز هم پولس به این مرحله هم اکتفا نکرد و معتقد شد، انجام شریعت نه تنها باعث نجات نمیشود بلکه موجب لعنت میگردد و هر کس به اعمال شریعت پایبند باشد زیر لعنت شریعت قرار خواهد گرفت!
"همچنین، کسانی که میخواهند بهوسیله اجرای دستورهای شریعت نجات یابند، زیر لعنت خدا قرار دارند".[9]
وی در این عبارت با صراحت تمام همه پیروان شریعت را ملعون مینامد و نجات را منحصر در ایمان به مسیح میداند.
از خلال سخنان فوق فهمیده میشود که شریعتزدایی نه تنها از سوی مسیح به رسمیت شناخته نشد؛ بلکه آن حضرت بر پایبندی به آن اصرار میکرد و خود نیز فرمانهای آن را انجام میداد.
شریعتزدایی با آموزههای پولس آغاز شده و کم کم جای خود را در جامعه مسیحی پیدا کرد. شگفتآور است که مسیحیان، در حالی که خود را مسیحی میدانند، دستورات او را به کناری زده و یکسره گوش به آوای پولس دادند.
از همین رو بسیاری از پژوهشگران معتقدند، مسیحیان امروز پیروان پولس هستند نه عیسی مسیح. آنها تاکید میورزند که مذهب آنان راه "پولسیست" نامید نه "مسیحیت" زیرا آموزههای اوست که یکسره در اینان، آشکار میباشد. بنابر اینکه ما پذیرفتیم مسیح آمد تا شریعت را منسوخ کند و زمان اتمام عمل به آن را اعلام کند چرا خود مسیح در باره نسخ شریعت مطلبی نگفت و یکباره پولس اعلام کرد که هیچ کس با انجام شریعت نجات نمییابد و هر کس به شریعت عمل کند ملعون است. مسیحیان مهمترین هدف از آمدن مسیح را رها شدن بشریت از زیر لعنتی است که به خاطر گناه پدرشان آدم زیر آن قرار گرفتند و لذا مجبور به انجام فرامین شریعت شدند.
میبینیم که در تمام آموزههای مسیح و گفتار وی هیچ نشانی از توصیه به نسخ شریعت نیست. بلکه هر چه هست تاکیداتی است که مسیح بر انجام شریعت یهود داشته است.
[1] . اعمال رسولان 11: 3.
[2] . اعمال رسولان 15: 2.
[3] . اعمال رسولان 15: 5.
[4] . اعمال رسولان 15: 7-11.
[5] . اعمال رسولان 15: 19-21 .
[6] . غلاطیان 2: 1-10
[7] . غلاطیان 2: 16.
[8] . غلاطیان 5: 2
[9] . غلاطیان 3: 10.