نویسنده: محمد کاشانی
مخالفان پولس که مسیحیان یهودیالاصل بودند، الوهیت مسیح را قبول نداشتند و بر انجام شریعت موسی تأکید میکردند. آنان مسیح را یکی از بزرگترین پیامبران خدا و همان مسیح منتظر میدانستند، اما با این همه، او را مانند دیگر انسانها به شمار میآوردند. از اهمیت این گروه در سال 70 میلادی کاسته شد، اما از درون آنها فرقه «ابیونی»ها (احتمالاً به معنای فقرا) ظهور کرد؛ فرقهای که تا قرن چهارم نیز رواج داشت. ابیونیها عیسی را مسیح میدانستند، ولی اعتقاد به الهی بودن او را رد میکردند. آنها پولس قدیس را به جهت این تعلیم که عیسی پسر خداست، کافر میدانستند؛ چرا که قایل بودند عیسی انسانی بیش نیست.[1]
در قرن پنجم میلادی پلاجیوس که معتقد اهمیت عمل برای نجات بود و میگفت ایمان مسیحی با عمل توام گردد اما آگوستین وارد عمل شد و نزاع سختی بین آگوستین و پلاجیوس در گرفت و وی موضعگیریهای سختی به طرفداری از عقیده ایمان اتخاذ نمود و بالاخره در سال 431 م در شورای افسس نظرات پلاگیوس محکوم شد[2]
البته هنوز هم نزاعهائی بر سر این مساله وجود دارد.
لوتر و اکثریت پروتستانها عادل شمرده شدن با ایمان تنها است نه به اعمال انسانی، بلکه توکل واقعی بر عیسی مسیح که خدا با مرگ او گناه را رایگان بخشیده است بستگی دارد.[3]
در مقابل کلیسای کاتولیک بر مشارکت فیض الهی و کوشش انسانی اصرار ورزیده و در شورای ترنت این اعتقاد را اعلام کرد:
تا نان(...) با رعایت فرمانهای خدا و کلیسا در حالی که ایمانشان با کارهای خیر توأم میشود آن عدالتی را که از طریق فیض مسیح دریافت کردهاند افزایش میدهند و باز هم عادل شمرده میشوند چنانکه مکتوب است «پس میبینید که انسان از اعمال عادل شمرده میشود نه از ایمان تنها»(یعقوب 2: 24)
البته تأکید کاتولیکها بر عمل به این معنا نیست که به شریعت کتاب مقدس پایبند باشند بلکه به معنای انجام کارهای خیر و تبعیت از فرامین کلیسائی است.
[1] . مسیحیت و بدعتها، ص 43.
[2] . جهان مذهبی ص 744
[3] . مسیحیت لابه لای متون: ص 352.