مهارت‌ داشتن حال خوب

قسمت سوم: دعوا و بگو مگو، میخچه‌ی شایع زندگی‌ها

maharatha

   

بسم الله الرحمن الرحیم

مهارتِ داشتنِ حال خوب

    

نویسنده: زهرا مرادی

یکی از شایع‌ترین و دردناک‌ترین میخچه‌های زندگی که حال آدم را بد می‌کند، جرّ و بحث و دعوا با اطرافیان است.

همه‌ی ما تجربه‌ی جرّ و بحث‌های خانوادگی را داشته‌ایم. فرقی نمی‌کند بحث ما سر این بوده باشد که مثلا فلان مهمانی نمی‌خواهم بیایم یا چرا فلان چیز را برایم نمی‌خرند، یا چرا نمره‌ی کارنامه‌ام اینجوری شده، چرا من را نمی‌فهمند یا چرا من آنها را نمی‌فهمم، ... موضوع بحث، هر چه که باشد، معمولا با دلخوری و اعصاب خُردی طرفین تمام می‌شود؛ و این، حال ما را بد می‌کند. انقدر بد که دلمان نمی‌خواهد از اتاق‌مان بیرون بیاییم و یا از مدرسه به خانه برگردیم.

بگو مگو با دوست‌هایمان هم یکجور دیگر حالمان را بد می‌کند؛ بی حوصله‌مان می‌کند، غمگین‌مان می‌کند، ممکن است حس‌هایی مثل تنهایی، عذاب وجدان، عصبانیت و حتی ترس را هم تجربه کنیم.

بدترین حالتش وقتی است که کار، از جرّ و بحث، به دعوا بکشد. معمولا در دعوا، حساب کار از دست طرفین در می‌رود و بدترین حرف‌ها و رفتارها بین دو نفر رد و بدل می‌شود. احتمال توهین، تهمت، تحقیر، بی ادبی و برخورد فیزیکی هم بالا می‌رود. اینجاست که حال آدم خیلی خراب می‌شود و مدتها طول می‌کشد که فقط عصبانیت فرد فروکش کند، چه برسد به اینکه به حال عادی برگردد.

خب چه کار کنیم که این اتفاق‌ها پیش نیاید و حالمان بد نشود؟ همیشه، کنترل همه‌ی ماجرا دست ما نیست. مثلا ما نمی‌توانیم اطرافیان‌مان را وادار کنیم جور خاصی رفتار کنند تا جرّ و بحث پیش نیاید. ولی کنترل رفتار و زبان‌مان که دست خودمان است. با کنترل آن و با یادگیری یک سری مهارت‌ها مثل «مهارت ارتباط موثر» یا «مهارت مدیریت خشم» می‌توانیم از تعداد و شدت جرّ و بحث‌ها و دعواها کم کنیم و به خودمان و بقیه حال بهتری هدیه بدهیم.

(عجالتا در این نوشته، به جرّ و بحث‌های خانوادگی می‌پردازیم و موارد مربوط به دوستان و همکلاسی‌ها را در مطلب «رفیق شفیق» و «مدارا، نشانه‌ی عقل» مورد بررسی قرار می‌دهیم.)

بیا کمی کاربردی‌تر مسئله را دنبال کنیم.

بخش قابل توجهی از جرّ و بحث‌ها ناشی از توقعات و انتظاراتی است که طرفین از هم دارند ولی برآورده نمی‌شود. مثلا مادرم انتظار دارد اتاقم کمی از این وضعیت جنگی خارج شود؛ خصوصا وقتی قرار است مهمانی به خانه‌مان بیاید که از قضا فرزندی هم سن و سال من دارد و احتمالش زیاد است که پای غریبه‌ترها به این منطقه‌ی مین گذاری باز شود.

مادر می‌گوید: «هیچ کاری که توی خونه نمی‌کنی، درس هم که قربونش برم، اولویت آخَرِته، نیم ساعت از اون گوشیِ وامونده سرت رو بیرون بکش اتاقت رو مرتب کن. فردا مهمون داریم.»

فرزند جواب می‌دهد: «من درس نمی‌خونم؟ از وقتی از مدرسه اومدم دارم تکلیف انجام می‌دم. اتاقم رو هم گفتم هر وقت، وقت کنم جمع می‌کنم.»

مادر: «این چه جور درس خوندنی هست که از وقتی از مدرسه برگشتی سرت توی گوشیه؟»

فرزند: «خب داشتم با دوستم جزوه‌م رو تکمیل می‌کردم. عکس جزوه‌هامون رو برای هم فرستادیم و داریم نکات مهم رو رنگی می‌کنیم.»

مادر: «آره از صدای خنده‌تون معلوم بود چقدر هم درسش نکته‌ی مهم داره.»

فرزند: «مامان گیر دادی‌ها. من درس دارم. اتاقم چه مشکلی داره؟ همه‌ی این جزوه‌ها و کتابها رو لازم دارم، لباس‌هام رو هم که فردا می‌خوام دوباره بپوشم برم مدرسه. اصلا وسط امتحان‌ها چه وقت مهمونیه؟»

مادر: «مگر حتما باید کسی بیاد تا تو یه سر و سامونی به اتاقت بدی؟ آخه تو چرا انقدر شلخته و بی مسوولیتی؟»

...

در این مثال، مادر از فرزندش انتظار دارد اتاقش را مرتب کند ولی چون از جانب او همراهی نمی‌بیند، پای مسائل دیگر را هم وسط می‌کشد. چرا درس نمی‌خوانی؟ چرا گوشی دستت است؟ چرا شلخته‌ای؟ چرا بی مسوولیتی؟ ... فرزند هم انتظار دارد مادر شرایط او را درک کند و انقدر به همه چیز گیر ندهد. اما در نهایت انتظار هیچ کدام برآورده نمی‌شود و کار به دلخوری می‌کشد. به این موضوع که حق با کدامشان است، کاری نداریم. به دنبال راهی هستیم که جرّ و بحث و اعصاب خردی ناشی از آن به حداقل برسد. از آنجا که به مادر دسترسی نداریم تا مثلا به ایشان نحوه‌ی تعامل صحیح با نوجوان را تذکر بدهیم، ناچاریم روی آنچه کنترل و مدیریتش دست شخص شماست یعنی رفتار شما به عنوان فرزند خانواده تمرکز کنیم.

انتظارات معمول پدر و مادرت چیست؟ اگر کمی فکر کنی می‌توانی یک لیستِ لااقل 5 گزینه‌ای از انتظارات آنها تهیه کنی. ترجیحا مواردی را در لیست بنویس که معمولا منجر به جرّ و بحث می‌شوند. مثلا: اتاق‌مان را مرتب کنیم / درس بخوانیم / بدون اطلاع و هماهنگی آنها جایی نرویم / با خانواده وقت بیشتری بگذرانیم / با خواهر، برادرهایمان مسالمت آمیز رفتار کنیم ...

برآورده کردن این انتظارات چقدر برایمان سختی به همراه می‌آورد؟ آیا می‌ارزد که به قیمت جرّ و بحث و دلخوری از انجام‌شان شانه خالی کنیم؟ جواب این سوال، همیشه راحت نیست. خصوصا جایی که انتظارات آنها با انتظارات و خواسته‌های ما کاملا متضادند. ولی فعلا این موارد متضاد یا مواردی که انجام‌شان خیلی سخت است را کنار بگذاریم و انتظارات معمولی‌تر را بررسی کنیم. مثل همین تمیز کردن اتاق. یک سری کارها هستند که انجام دادن‌شان خیلی طولی نمی‌کشد ولی انجام ندادن شان خیلی به چشم می‌آید. مثل مرتب کردن تخت. چون تخت، فضای بزرگی از اتاق را اشغال می‌کند، وقتی نا مرتب باشد، همه‌ی اتاق شلخته دیده می‌شود. مرتب کردن تخت، فقط چند دقیقه طول می‌کشد. پس هر وقت از جا بلند شدی، بلافاصله تختت را مرتب کن. نکته‌ی بعدی لباس‌هاست. اگر هر دفعه که از بیرون می‌آیی به جای پرت کردن لباس‌ها روی تخت یا انداختن‌شان روی دسته‌ی صندلی، آنها را روی چوب لباسی بگذاری و لباس‌های کثیفت را در سبد مخصوص‌شان قرار دهی، اندازه‌ی یک وانت لباس تمیز و کثیف و خانگی و بیرونی در جاهای مختلف اتاقت خودنمایی نمی‌کنند. این هم جزو کارهای چند دقیقه‌ای است. ولی اگر به موقع انجامش ندهی، مجبور می‌شوی با داد و بیداد مادرت، یک دفعه یک ساعت برایشان وقت صرف کنی، آن هم با ناراحتی و اعصاب خرد.

اصلا یک قانونی هست به نام قانون دو دقیقه‌ای. قانون دو دقیقه‌ای می‌گوید اگر کاری هست که می‌توانی آن را در دو دقیقه یا کمتر انجام دهی، همین الان انجامش بده. مهم نیست الان حوصله‌اش را داری یا نه، مهم نیست کار مهمتر دیگری داری، فقط بدون تلف کردن وقت انجامش بده. دو دقیقه آنقدر کوتاه است که بعید است ما را از انجام کار مهمی باز بدارد. اگر قانون دو دقیقه‌ای را جدی نگیری آنقدر کارهای کوچک و ساده روی هم جمع می‌شوند که دیگر نمی‌توانی به آنها کوچک و ساده بگویی و مجبور می‌شوی زمان و انرژی قابل توجهی صرفش کنی. اصلا جدای از بحث انتظار والدین، وقتی کارهای عقب افتاده‌ی کمتری داشته باشیم، حالمان بهتر است. وقتی اتاق و محل خواب و استراحت و درس خواندن مان، مرتب باشد، حال مان بهتر است. حتی اگر ظاهرا به اینگونه مسائل بی اهمیت باشیم و یک شلخته‌ی قهار باشیم، باز هم از نظر روحی در فضایی که مرتب‌تر و منظم‌تر است، تمرکز بیشتری داریم و اعصاب‌مان راحت‌تر است.

پس چه تمیزی اتاق جزو انتظارات والدینت باشد، چه نباشد، چون نهایتا منجر به حال خوب تو می‌شود، اتاقت را مرتب نگه دار. لازم نیست برای این کار خیلی وسواس به خرج بدهی. کتابهایت را در یک قفسه‌ی مخصوص بگذار. همه‌ی لوازم تحریرهایت را در یک جعبه یا کیف خاص بگذار. یک پوشه برای کاغذهای آواره‌ای که نه می‌توانی دورشان بیاندازی و نه می‌توانی در کلاسور دسته‌بندی کنی داشته باش. یک پوشه هم برای کاغذهای چک نویس در نظر بگیر. این مدل دسته بندی کمکت می‌کند در زمان کوتاهی هر چیزِ پخش و پلایی را به جای خودش هدایت کنی. تکلیف تخت و لباس‌ها را هم که قبلا روشن کرده بودیم.

خب اینطوری احتمالا یک قدم از جر و بحث خانوادگی دور شده‌ایم و چند قدم به داشتن حال خوب نزدیک شده‌ایم. در واقع، علاوه بر اینکه یکی از انتظارات مادرمان برآورده شده که اگر نمی‌شد، می‌توانست به جرّ و بحث و اعصاب خردی ختم شود، یکی از کارهایی که روی مخ‌مان بود و هر بار به آن فکر می‌کردیم، حالمان گرفته می‌شد هم انجام شده است. و همین اتفاق، حس بهتری برایمان ایجاد کرده. درضمن اتاق‌مان مرتب‌تر شده و بیشتر از قبل، از بودن در آن لذت می‌بریم و حس آرامش داریم.

وقتی از لیست خواسته‌ها و انتظارات برآورده نشده‌ی والدین‌مان کم می‌شود، آنها هم از مود غُر زدن و گیر دادن و نارضایتی از دسته گلی که بزرگ کرده‌اند، بیرون می‌آیند! مطمئن باش آنها هم دلشان نمی‌خواهد با جرّ و بحث و بگو مگو وقت و انرژی‌شان را تلف کنند. و باز مطمئن‌تر باش هیچ کس، با تاکید می‌گویم هیچ کس، اندازه‌ی پدر و مادر، دلسوزتان نیست. حتی اگر پدر و مادری روش صحیح برخورد با فرزند را بلد نباشند، در دوست داشتن و دلسوزی‌شان شکی نیست. پس کمی مهربان‌تر با آنها رفتار کنیم.

اما درباره‌ی خواسته‌های سخت تر یا حتی متضاد با خواسته‌ی خودمان چه کنیم؟

اگر انتظارات معمولی را برآورده کرده باشیم، می‌توانیم امیدوار باشیم که والدین مان شنونده‌ی بهتری برای شنیدن نظرمان درباره‌ی آن موارد خاص باشند. چون دیگر ما را به چشم بچه ای که هیچ کارش را مطابق میل آنها انجام نمی‌دهد، نمی‌بینند. در این صورت می‌توانیم دلیل و احساس مان را در آرامش و بدون بی ادبی یا بالا بردن صدا برایشان توضیح دهیم. هرقدر در بقیه‌ی مسائل، عضو همراه‌تری برای خانواده بوده باشیم، شانس موفقیت‌مان در اینگونه مذاکرات بالاتر خواهد بود. اما اگر با رفتارهای نسنجیده، خودمان را یک فرد خودخواه، بی مسوولیت و بی اهمیت نسبت به خانواده، نمایش داده باشیم، طبیعتا آنها هم تلاش می‌کنند از قدرت و جایگاهشان برای سر به راه کردن ما استفاده کنند!

درباره‌ی خواهر، برادر و جرّ و بحث‌های خواهرانه، برادرانه هم بهتر است یک راه چاره‌ی جدی پیدا کنیم. چون به هر حال، نسبت به دوست و فامیل و همسایه و ... زمان بیشتری با خواهر و برادرمان در تماس هستیم و اگر میخچه‌ی مربوط به ناسازگاری با خواهر و برادر را درمان نکنیم، دفعات بیشتری دردمان می‌گیرد.

خیلی وقت‌ها اختلافات و دعواهایی که بین خواهرها و برادرها پیش می‌آید، مربوط به رعایت نکردن حریم شخصی است. مثلا خواهر یا برادر بزرگتر، دوست دارد اوقاتی را در تنهایی یا سکوت به سر ببرد؛ یا نسبت به یک سری لوازم و وسایلش حساس است و دلش نمی‌خواهد کسی به آنها دست بزند. ولی طرف مقابل این مسئله را رعایت نمی‌کند.

اگر شما همان فردی هستی که حریم شخصی‌ات رعایت نمی‌شود، به این موارد توجه کن:

-    آیا حریمی که برای خودت تصور کرده‌ای، خودخواهانه نیست؟ مثلا اگر تو و خواهر یا برادرت، یک اتاق مشترک دارید، خودخواهانه است که انتظار داشته باشی هروقت حوصله‌ی او را نداری، اتاق را ترک کند. یا این حقیقت که بزرگتر هستی، لزوما این حق را به تو نمی‌دهد که اتاق تنها بر اساس سلیقه‌ی شخصی‌ات چیده شود.

-    آیا رفتارت زیادی سختگیرانه نیست؟ آیا اگر دوستت یا یکی از بچه‌های فامیل همین کار را انجام داده بود، باز هم همین برخورد را با او می‌کردی؟ آیا در خود، این توانایی را می‌بینی که کمی با گذشت‌تر، مهربانانه‌تر و بزرگوارانه‌تر رفتار کنی؟ مثلا قطعا حق با توست که دلت نخواهد خواهر یا برادرت با ماژیک شبرنگی که از دوستت هدیه گرفته‌ای، نقاشی‌های کج و کوله‌اش را رنگ کند. ولی آیا می‌توانی این خواسته را با مهربانی و بدون دعوا به او منتقل کنی؟ آیا می‌توانی به او اجازه دهی که فقط چند جای کوچک از نقاشی‌اش را با ماژیکت رنگ کند؟

-    آیا می‌توانی از ایده‌هایی استفاده کنی که کمتر چالش به وجود بیاید؟ مثلا آیا می‌توانی چیدمان اتاق را جوری تغییر بدهی که هم خواسته‌های تو تامین شود و هم خواسته‌های او؟ آیا می‌شود میز تحریرت را جایی بگذارید که کمتر در مسیر رفت و آمد خواهر یا برادرت باشد و کمتر روی اعصابت برود؟ آیا می‌توانی وسایل جذابی که دلت نمی‌خواهد به آنها دست بزند، از جلوی چشمش دور کنی تا کمتر وسوسه شود سراغ‌شان برود؟

-    آیا به جز داد زدن، یا بردن شکایت پیش بزرگترها، راه دیگری برای فهماندن ناراحتی‌ات از خطای او وجود دارد؟

   

اما اگر شما همان کسی هستی که متهم به رعایت نکردن حریم شخصی خواهر و برادرت شده‌ای، به این موارد توجه کن:

-     روحیات آدم‌ها با هم تفاوت دارد. خصوصا اگر در سنین مختلف یا جنس‌های متفاوت باشند. مثلا روحیات و خواسته‌های یک دختر 19 ساله با روحیات یک پسر 14 ساله خیلی فرق دارد. بسیاری از مواقع، بد قلقی یا حساسیت خواهر یا برادر بزرگترت نسبت به حریم شخصی خود، از همین تفاوت‌ها ناشی می‌شود. شاید به نظر تو برخورد آنها غیر دوستانه یا خودخواهانه باشد ولی معمولا به این دلیل است که روحیات‌تان با هم فرق دارد. شما دشمن هم نیستید.

-    عذرخواهی کن! اگر واقعا حریم شخصی او را رعایت نکرده‌ای یا بی اجازه به وسایلش دست زده‌ای، به جای اینکه با حالت حق به جانب کارت را توجیه کنی و مثلا بگویی «حالا مگه چی شده، نخوردمش که» خیلی راحت بگو «ببخشید». عذرخواهی در جرّ و بحث‌ها، مثل آبی است روی آتش و معمولا باعث می‌شود طرف مقابل، از آن عصبانیت اولیه فاصله بگیرد و موضوع را کمتر کش بدهد. البته به این شرط که رفتارت جوری نباشد که حس کند عذرخواهی‌ات واقعی نیست و یا اینطور نباشد که تا به تو اعتراض کردند بگویی ببخشید که شرّ بخوابد ولی فردا دوباره همان کار را تکرار کنی! خلاصه اینکه اگر اشتباهت را بپذیری و بابتش عذرخواهی کنی، جرّ و بحث‌ها زودتر تمام می‌شود و کار به دعوا و ناراحتی‌های بزرگتر نمی‌کشد. در صورت نیاز از مطلبِ «مهارت عذرخواهی» هم می‌توانی کمک بگیری.

-    شاید بد نباشد لیستی هم از خواسته‌های خواهر و برادرت درست کنی و مواردی را که عموما منجر به جرّ و بحث می‌شود بنویسی. با توجه به لیست، آیا می‌توانی تعداد میخچه‌ها را کمتر کنی؟

     

یادت باشد وقتی آدم کسی را دوست دارد، کمتر و سخت‌تر از دستش دلخور می‌شود. پس به دنبال راهکاری برای افزایش صمیمیت بین خود و اعضای خانواده‌ات باش. صمیمیت باعث می‌شود کمتر و دیرتر از دست هم شاکی شوید و به خاطر مسائل پیش پا افتاده اعصاب یکدیگر را خط خطی نکنید. مثلا گاهی بدون مناسبت، به هم هدیه بدهید. این هدیه حتی می‌تواند خوراکی مورد علاقه‌ی خواهر یا برادرت باشد. (چون می‌دانستم لواشک دوست داری، یکی هم برای تو آوردم.) یا اگر علایق مشترکی دارید، با هم برای آن علاقمندی وقت بگذارید. مثلا اگر هر دو به تماشای فیلم علمی تخیلی یا گوش دادن به یک موسیقی خاص علاقمند هستید، با هم برایش وقت بگذارید.

و نکته‌ی پایانی اینکه: گاهی موارد حادتر و خاص‌تری در بعضی خانواده‌ها پیش می‌آید که لازم است خیلی سریع و جدی و حتی با دخالت اورژانس اجتماعی حل شود. مثلا یکی از اعضای خانواده رفتار خشونت آمیز و خارج از کنترلی نشان می‌دهد یا خواسته‌ی غیر معقول و ناپسندی از ما دارد. بنا به دلایلی - مثل مصرف ماده‌ای خاص - حتی این رفتار ممکن است از والدین یا نزدیک ترین افراد در خانواده سر بزند. در چنین شرایطی فرد برای کمک گرفتن از دیگران دچار تردید و ترس بیشتری نسبت به حالتی که طرف مقابلش غریبه باشد، می‌شود. مثلا به این فکر می‌کند که ممکن است کسی حرفش را باور نکند یا ممکن است به خاطر حرفهای او، یک فاجعه‌ی فامیلی پیش بیاید، یا از این بترسد که شخص مورد نظر بیشتر اذیتش کند، یا از این می‌ترسد که تقصیرها گردن خودش بیفتد یا ... . اما این نگرانی‌ها و ترس‌ها کار را خراب تر و اوضاع را پیچیده تر می‌کند. در چنین مواقعی، می‌توانی از اورژانس اجتماعی کمک و راهنمایی بگیری. شماره تماس با اورژانس اجتماعی را به خاطر بسپار: 123.

خب اگر بخواهیم نکات کلیدی که در این نوشته به آنها اشاره کردیم را به اختصار مرور کنیم، می‌توانیم به این موارد اشاره کنیم:

-    لیست کردن انتظارات مهم خانواده که معمولا درباره‌ی همان‌ها جر و بحث پیش می‌آید و

O    تلاش برای برآوردن انتظاراتی که با خواسته‌های ما در تضاد نیستند.

O    چانه زنی و مذاکره درباره‌ی انتظاراتی که در تضاد جدی با خواسته‌های ما هستند.

-    افزایش صمیمیت

-    بهره مندی از قانون دو دقیقه ای به منظور انباشته نشدن کارها (این ابزار، یک تیر و چند نشان است: هم اعصاب مان از کارهای انجام نشده‌ی نصفه نیمه خرد نمی‌شود؛ هم محیط اطراف مان دارای نظم و آرامش بیشتر می‌شود و حال مان را بهتر می‌کند، هم از غر شنیدن و بازخواست شدن توسط خانواده بابت تعهدات عقب افتاده دور می‌شویم.)

-     توجه به تفاوت روحیات و سلایق آدم ها

-    استفاده از کلمه‌ی جادویی «ببخشید»

-    به خاطر داشتن شماره اورژانس اجتماعی (123)

   

 

بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص)

 

 

logo-samandehi

جستجو