بسم الله الرحمن الرحیم
من بچه شیعه هستم
با اهتمام: زهرا و سارا انتظارخیر؛ زهرا مرادی
دورهی «من بچه شیعه هستم» بر مبنای کتاب شعری با همین نام نوشتهی محمد هادی صدرالحفاظی، برای گروه سنّی 7 تا 9 سال، توسط کارشناسان و مربیان خانهی کودک و نوجوانانِ بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص) تدوین گردیده است. در این دوره، کودکان علاوه بر حفظ شعری زیبا دربارهی هر کدام از چهارده معصوم، با گوشهای از زندگانی اهل بیت علیهم السلام آشنا میشوند و معرفت و محبتشان نسبت به ایشان بیشتر میگردد.
درس بیست و یکم: امام مهدی علیه السلام
موضوعات مورد بررسی:
- آشنایی مقدماتی با امام دوازدهم
- معنی غیبت و دلایل اصلی آن
- اشاره به جعفر کذاب و ادعای دروغین امامتش
- تذکر به ماموریت ویژهی امام زمان و حساسیت بیشتر دشمنان نسبت به وجود ایشان
- شیوهی مراجعه به امام در عصر غیبت
متن محتوا:
جلسهی گذشته دربارهی امام یازدهم صحبت کردیم. گفتیم نام امام یازدهم، امام حسن عسکری علیه السلام است. و چون در یک پادگان نظامی به اسم عسکر تحت محافظت و مراقبت بودند تا کسی با ایشان ملاقات نداشته باشد، به ایشان «عسکری» میگفتند. یکی از دلایلی که دشمنان به سختی امام حسن عسکری را تحت نظر داشتند این بود که میدانستند دوازدهمین امام یعنی آخرین امام فرزند امام حسن عسکری است. آنها حرف های پیامبر و بقیهی امامها را دربارهی امام دوازدهم شنیده بودند و میدانستند قرار است خداوند به دست آخرین امامش دنیا را از همهی ستمکاران پاک کند. به همین دلیل مراقب بودند به محض اینکه برای امام حسن عسکری بچهای به دنیا بیاید، او را از بین ببرند. آنها جاسوسها و سربازهای زیادی را مأمور کرده بودند تا هر خبری مربوط به امام عسکری را به سرعت به آنها اطلاع بدهند.
اما از آن طرف، امام حسن عسکری و همسرشان نرجس خاتون دو تایی و بدون اینکه حتی کسی از خدمتکاران چیزی متوجه شود، در زیرزمین خانهشان، اتاقی را مخفیانه کنده بودند تا هر وقت خداوند به آنها فرزندی داد، او را در آن اتاق نگه دارند. بالاخره پسر امام حسن عسکری علیه السلام کاملا مخفیانه در همان اتاق به دنیا آمد و به جز چند نفر خاص که امام حسن عسکری به آنها اعتماد کامل داشتند، کسی از تولد ایشان باخبر نشد.
امام حسن عسکری علیه السلام اسم پسرشان را «محمد» گذاشتند. البته ما ایشان را بیشتر با نام «مهدی» میشناسیم.
دشمنان امامها که نمیدانستند حضرت مهدی به دنیا آمده، از ترسشان نقشه کشیدند قبل از اینکه امام دوازدهم به دنیا بیاید و برایشان دردسر درست کند، امام حسن عسکری را شهید کنند تا هم از دست امام حسن عسکری خلاص شوند و هم خیالشان راحت شود که دیگر امام دوازدهمی هم به دنیا نمیآید. به همین دلیل امام حسن عسکری را هم مثل بقیهی امامها مسموم کردند.
مردم طبق حرفهای پیامبر میدانستند خدای مهربان برای مردم هر زمانهای یک امام مهربان و دانا قرار داده و تعداد این امامها دوازده نفر است. به همین دلیل، با شهادت امام حسن عسکری پیش خود گفتند حالا که امام یازدهم شهید شده، امام بعدی چه کسی است؟
حضرت مهدی عمویی به نام جعفر داشتند که همیشه به امام عسکری حسودی میکرد. او وقتی دید مردم مدام از هم میپرسند پس امام دوازدهم کیست، از فرصت سوء استفاده کرد و به دروغ گفت «من امام بعدی هستم.» مردم که جعفر را میشناختند و از او کارهای بدی دیده بودند، از حرف جعفر تعجب کردند. حتی بعضیها گفتند اگر کسی مثل جعفر قرار است امام و رهبر ما باشد، همان بهتر که ما اصلا دست از مسلمانی برداریم.
اما جعفر بی توجه به پچپچهای مردم، رفت تا به عنوان امام دوازدهم بر بدن امام حسن عسکری نماز بخواند. (همیشه اینطوری بوده که وقتی امامی شهید میشدند، قبل از اینکه بدن ایشان را دفن کنند، امام بعدی برایشان نماز میخواندند.) هنوز جعفر نماز را شروع نکرده بود که یکدفعه حضرت مهدی که در آن زمان چند سال بیشتر نداشتند، وارد اتاق شدند و به جعفر - که در واقع عموی حضرت مهدی میشد - گفتند «برای اینکه کسی بر بدن پدرم نماز بخواند، من که پسرشان هستم نسبت به شما در اولویتم». جعفر که هاج و واج مانده بود که این پسر کیست و چه میگوید، وقتی جدّیت حضرت مهدی را دید، بدون کوچکترین حرف و اعتراضی کنار ایستاد تا حضرت مهدی نماز بخوانند.[1]
مردم هم همه پشت سر حضرت مهدی نماز خواندند و فهمیدند دوازدهمین امام همانطور که پیامبر فرموده بودند، پسر امام حسن عسکری است که کسی از به دنیا آمدنش خبر نداشته و جعفر دروغ میگفته که امام بعدی است.
بچهها؛ یادتان است وقتی داشتیم دربارهی امام جعفر صادق صحبت میکردیم، گفتیم پیامبر سفارش کرده بودند به امام جعفر، «صادق» بگوییم چراکه بعدا یک کسی که اسم او هم جعفر است، به دروغ ادعای امامت میکند؟ آن جعفرِ دروغگو همین جعفر عموی حضرت مهدی بود که بعد از آن ماجرا به او «جعفر کذّاب» یعنی جعفر دروغگو میگفتند.
وقتی نماز تمام شد، قبل از اینکه خبر به گوش سربازها برسد و خودشان را به آنجا برسانند، حضرت مهدی سریع از اتاق بیرون رفتند. چند نفری دنبالشان رفتند تا ایشان را بهتر ببینند و با امام صحبت کنند. ولی هر جا را گشتند، امام را پیدا نکردند. چون خدا نمیخواست آخرین امامش هم مثل یازده امام قبلی به شهادت برسد، او را از چشمهای مردم پنهان کرده بود. از آن به بعد مردم نمیتوانستند امام را ببینند یا اگر هم میدیدند، متوجه نمیشدند که ایشان امام است. به این وضعیت، «غیبت» گفته میشود و اصطلاحا میگویند حضرت مهدی «غایب» است.
پس امام زمان ما (یعنی امامی که در این زمان زندگی میکنند) حضرت مهدی هستند که در غیبتند. الان بیش از هزار سال است که حضرت مهدی در بین ما به صورت مخفیانه و ناشناس زندگی میکنند. یعنی در بین ما رفت و آمد میکنند، در بعضی مراسمهای ما شرکت میکنند، شاید گاهی هم از کنارشان رد شویم ولی چون ایشان را نمیشناسیم متوجه نمیشویم امام زمان هستند.
بچهها؛ درست است که ما امام زمان را نمیبینیم یا اگر هم ببینیم ایشان را نمیشناسیم، اما امام مهربانمان ما را میبینند، صدایمان را میشنوند و از کارها و رفتارمان خبر دارند. برای اینکه ایشان چه غایب باشند و چه حاضر، امام هستند. امام هم به قدرت خدای مهربان از همه چیز در همه جا خبر دارند. یادتان است گفتم یک نفر از امام باقر علیه السلام پرسید «آیا شما از همهی اتفاقاتی که در جهان میافتد، خبر دارید؟» و امام هم گفتند «بله؛ همهی امامها از هر چیزی که در دنیا میگذرد، خبر دارند». بعد به عنوان نمونه گفتند دو نفر پیش ما میآیند که دزد هستند؛ فلان چیزها را دزدیدهاند و فلان جا پنهان کردهاند؟ حتی میدانستند آن پولها و وسایل را از چه کسانی دزدیدهاند و صاحب آن اموال کِی به دنبال پولشان میآیند.
یا حرفهای من را دربارهی امام حسن عسکری یادتان است؟ گفتم چون امام همیشه در زندان و تحت نظارت کامل بودند، مردم نمیتوانستند از نزدیک امام را ببینند و حرفهایشان را به ایشان بگویند. به همین دلیل مثلا برای امام نامه مینوشتند. اما همین نامه را هم لازم نبود حتما ببرند درِ خانهی امام تحویل بدهند. امام خودشان از محتوای نامه باخبر بودند. یا حتی وقتی کسی به امام توجه میکرد و مثلا در دلش میگفت کاش امام فلان کار را برایم انجام میدادند، امام متوجه میشدند.
پس امام زمان هم مثل امام باقر و امام حسن عسکری و بقیهی امامها از اینکه ما چه کار میکنیم، چه مشکلاتی داریم، به چه فکر میکنیم، ... خبر دارند. وقتی با ایشان صحبت کنیم، امام متوجه میشوند. ما را میبینند، صدایمان را میشنوند و به ما توجه میکنند.
معنی این حرفها این است که برای ارتباط با امام لازم نیست که حتما نشانی خانهی امام را بلد باشیم یا حتی خود امام را ببینیم. کافی است به امام توجه کنیم و هر حرفی که با امام داریم با همین زبان مادریمان بگوییم. مثلا صبحها که از خواب بیدار میشویم به امام مهربانمان سلام کنیم؛ اگر مشکلی داریم، اگر حرفی با امام داریم، عین وقتی که با پدر و مادرمان یا دوستمان صحبت میکنیم، با ایشان هم صحبت کنیم. مطمئن باشید امام صدایمان را میشنوند و به ما توجه میکنند.
خب امروز دربارهی امام دوازدهممان حضرت مهدی صحبت کردیم. گفتیم پدر ایشان، امام حسن عسکری و مادرشان نرجس خاتون هستند. چون دشمنان امامها میخواستند دوازدهمین امام را هم مانند امامهای قبلی به شهادت برسانند، به امر خداوند حضرت مهدی مخفیانه به دنیا آمد و مخفیانه زندگی کرد. بعد از شهادتِ امام حسن عسکری هم برای اینکه آدمهای بدجنس و حسود، ایشان را مانند یازده امام قبلی به شهادت نرسانند، از چشم مردم غایب شدند. یعنی مردم یا ایشان را نمیبینند یا اگر هم ببینند، امام را نمیشناسند. در حالی که امام، ما را میبینند، صدایمان را میشنوند و از حال و روزمان خبر دارند.
این را هم گفتیم که همانطور که در زمان امامهای قبلی، مردمی که نمیتوانستند امام زمانشان را از نزدیک ببینند، از راه توجه به امام، با ایشان ارتباط برقرار میکردند، الان هم میشود با امام زمان از همان طریق رابطه داشت.
بیایید همین الان امتحان کنیم. به این توجه کنید که الان هر چه میخواهیم بگوییم امام میشنوند. پس همه با هم بگوییم: «سلام امام مهربانم. ما شما را خیلی دوست داریم.» حالا هر کس دعایی که دوست دارد یا هر حرف دیگری که میخواهد به امام بگوید، در دلش به امام بگوید.
همیشه یادتان باشد امام مهربان این زمان، حضرت مهدی است؛ هر صبح به ایشان سلام بدهید؛ هر وقت حرفی با امام داشتید همانطور که با پدر و مادرتان صحبت میکنید، با ایشان هم صحبت کنید.
حالا برویم سراغ شعر مربوط به امام زمان علیه السلام:
یـــازده امـــــام معــصــوم شهید شدند چه مظلوم
ولــی بـه امـــــر خـــــــدا امــــــــــام آخــــــر مــــا
از چشـــــم مــــردم بـــد غــایـب شـد و نیــامــــد
{مربی، چند بار شعر فوق را تکرار کند تا دانش آموزان آن را حفظ شوند.}
[1] بحارالانوار، ج 52، ص 67.