بسم الله الرحمن الرحیم
من بچه شیعه هستم
با اهتمام: زهرا و سارا انتظارخیر؛ زهرا مرادی
دورهی «من بچه شیعه هستم» بر مبنای کتاب شعری با همین نام نوشتهی محمد هادی صدرالحفاظی، برای گروه سنّی 7 تا 9 سال، توسط کارشناسان و مربیان خانهی کودک و نوجوانانِ بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص) تدوین گردیده است. در این دوره، کودکان علاوه بر حفظ شعری زیبا دربارهی هر کدام از چهارده معصوم، با گوشهای از زندگانی اهل بیت علیهم السلام آشنا میشوند و معرفت و محبتشان نسبت به ایشان بیشتر میگردد.
درس شانزدهم: امام رضا علیه السلام
موضوعات مورد بررسی:
- آشنایی مقدماتی با امام هشتم
- مهربانی و تواضع امام رضا و تذکر به الگوگیری از ایشان
- امام ما را میبینند و خواستههامان را میشنوند
- ارزش زیارت امام رضا علیه السلام و تذکر به حفظ توجه و ادب در زیارت ایشان
- پناه جستن حیوانات به قبر امام رضا علیه السلام و تذکر به اینکه در مشکلات به ایشان متوسل شویم
متن محتوا:
در جلسهی گذشته دربارهی امام هفتم صحبت کردیم. نام امام هفتممان چیست؟ آفرین. امام موسی کاظم علیه السلام. گفتیم معنی کاظم چیست؟ آفرین. کسی که خشم و عصبانیت خود را کنترل میکند. یک داستان از امام کاظم و مردی که با ایشان رفتار بد و بی ادبانهای داشت، تعریف کردیم و گفتیم دوستان امام از دست آن مرد عصبانی شده بودند و میخواستند او را بزنند. اما امام به آنها اجازه ندادند و با رفتار مهربانانهی خود باعث شدند آن مرد متوجه اشتباهش شود. قرار شد ما هم سعی کنیم موقع عصبانیت، خودمان را کنترل کنیم تا رفتار زشت یا انتخاب غلطی انجام ندهیم. مثلا چه کار کنیم؟ ...
خب امروز میخواهیم دربارهی امام هشتممان صحبت کنیم. امام هشتم ما پسر امام کاظم علیه السلام هستند و اسمشان امام رضا علیه السلام است:
امـــــام هـشــــتم مــــــا امــــــام رضـــــای والــا
امیــــد شیعـــیان اســـت چقـــدر مهربــان اسـت
{مربی، چند بار شعر فوق را تکرار کند تا دانش آموزان آن را حفظ شوند.}
بچهها؛ امام رضا علیه السلام هم مثل بقیهی امامها خیلی مهربان بودند. هر کس سراغشان میرفت و خواستهای داشت دست خالی برنمی گشت. اگر سوالی داشت، جواب سوالش را میدادند. اگر کسی جا و پناهی نداشت، امام رضا او را به خانهی خودشان میبردند و از او پذیرایی میکردند. موقع غذا همه را صدا میکردند تا کنار ایشان سر یک سفره غذا بخورند. یک بار یکی از دوستان امام به ایشان گفت اگر اجازه بدهید سفرهی خدمتکاران و کارگران را جدا بیندازند تا شما راحتتر باشید. امام خیلی از این حرف ناراحت شدند و به آن مرد گفتند «نه اجازه نمیدهم. ما همه بندهی یک خداییم».[1] یعنی حالا که همهی ما بندهی یک خدا هستیم، چرا باید من خودم را بهتر و بالاتر از دیگری بدانم و مثلا نخواهم کنار خدمتکاران و کارگران بنشینم؟
امام هیچ وقت به خاطر جایگاه و موقعیت بالایی که داشتند، از مردم فاصله نمیگرفتند. انقدر ساده و بدون غرور بودند که اگر کسی ایشان را نمیشناخت، متوجه نمیشد ایشان دارای چه مقام و جایگاهی هستند. مثلا یک بار امام به حمام رفته بودند؛ زمانهای قدیم، اینطور نبود که هر خانهای یک حمام داشته باشد. حمامهای عمومی بود که مردم پول میدادند و خودشان را در آن حمامها میشستند. بعضیها در این حمامها از یکی میخواستند پشتشان را که دست خودشان نمیرسد، لیف بکشد. یک روز که امام به حمام رفته بودند، پیرمردی که امام را نشناخته بود، از ایشان خواست تا پشتش را لیف بکشند. امام هم لبخندی زدند و قبول کردند. وسط کار، یکی امام را شناخت و بدو بدو سمت امام آمد و گفت «شما چرا این کار را میکنید؟ بدهید من انجام دهم.» اما امام قبول نکردند. پیرمردی که امام داشتند پشتش را لیف میکشیدند، از حرفهایی که بین امام و آن مرد رد و بدل میشد، متوجه شد چه اشتباهی کرده. کلی از امام عذرخواهی کرد که ایشان را نشناخته و چنین درخواستی از امام کرده. اما امام همینطور که او را دلداری میدادند، پشت او را هم لیف میزدند.[2]
خلاصه اینکه امام همیشه تواضع داشتند. یعنی هیچ وقت خودشان را نمیگرفتند و با غرور و تکبر با بقیه رفتار نمیکردند. ما شیعهها باید این اخلاقهای خوب را از امامهای مهربانمان یاد بگیریم و همانطور که اول دوره گفتم، یک شیعهی حقیقی کسی است که کارها و اخلاق خوب امامها را یاد بگیرد و جوری رفتار کند که برای امامهای مهربانمان زینت باشد. یکی از اخلاقهای خوبی که میتوانیم از امامها یاد بگیریم همین «تواضع» است. یعنی مغرور نباشیم و خودمان را نگیریم. مثلا وقتی کسی را میبینیم که لباسهایش به خوبی لباسهای ما نیست یا شغل پدرش به خوبی شغل پدرمان نیست، خودمان را برایش نگیریم یا خدای نکرده پُزِ داشتههایمان را به او ندهیم. به قول امام رضا علیه السلام همهی ما بندههای یک خدا هستیم. پیش خدا کسی ارزشمندتر است که آدم بهتری باشد؛ نه اینکه پول دارتر باشد یا خوشگلتر باشد یا شغل بهتری داشته باشد.
خدای مهربان امام رضا علیه السلام را خیلی دوست دارد. به همین دلیل اگر کسی از روی محبت به امام و با توجه به مقام و جایگاه ایشان نزد خدا قبر امام رضا را زیارت کند، او را به بهشت میبرد.[3] پس خوش به حال آنهایی که به زیارت امام رضا علیه السلام رفتهاند.
بچهها؛ میدانید حرم امام رضا علیه السلام کجاست؟ آفرین شهر مشهد. تنها امامی که حرمشان در کشور ما ایران است، امام رضا علیه السلام هستند. بیشتر مردم ایران تلاش میکنند از شهرهای دور و نزدیک، خودشان را به مشهد و زیارت امام رضا علیه السلام برسانند.
چه کسانی تا حالا به زیارت امام رضا رفتهاند؟
ان شاءالله آنهایی که هنوز موفق نشدهاند حرم امام رضا علیه السلام را زیارت کنند، هرچه زودتر توفیق زیارت نصیبشان بشود. آنهایی هم که رفتهاند، باز هم قسمتشان بشود.
این دفعه که به مشهد رفتید، یاد حرفهای امروز من بیفتید و با توجهِ بیشتری به حرم بروید. یادتان باشد زیارت با توجه و با محبت، جایزهاش، بهشت است. وقتی در حرم امام رضا هستید، حواستان به بازی و ... پرت نشود. به این توجه کنید که در حرم امام مهربانمان امام رضا علیه السلام هستید و ایشان با اینکه شهید شدهاند، ما را میبینند، صدای ما را میشنوند، دعاها و خواستههای ما را میدانند، برایمان دعا میکنند، ... پس وقتی در حرم هستیم، بیشتر مؤدب باشیم، موقع ورود به حرم، به امام رضا سلام بدهیم و بعد هم از فرصت استفاده کنیم و برای خودمان، خانوادهمان و همهی مردم دنیا دعاهای خوبی بکنیم.
بچهها؛ حتی حیوانات هم از بزرگی و مهربانیِ امامها خبر دارند و میدانند اگر به آنها پناه ببرند، از مشکلات و سختیها در امان میمانند. بگذارید یک ماجرای جالب برایتان تعریف کنم.
چند سال پیش یک آقایی که در مشهد دامداری داشته، تصمیم میگیرد چند تا از شترهایش را سر ببُرد و گوشت آنها را بفروشد. او از یک قصاب میخواهد که این کار را برایش انجام دهد. قصاب هم کارش را شروع میکند اما نوبت به شتر آخر که میرسد، شتر یکدفعه بلند میشود و از دست قصاب و کارگرهایش فرار میکند. شتر بدو، قصاب بدو ... آنقدر تند میدویده که او را گم میکنند. شتر همین طور خیابانها و کوچهها را یکی بعد از دیگری میرفته تا اینکه به حرم امام رضا میرسد. وقتی به ورودی حرم میرسد، سرش را به نشانهی ادب و احترام به امام رضا علیه السلام پایین میآورد و با قدمهای آهسته، آرام آرام به سمت حیاط اصلی میرود. مردم و خادمهای حرم که نمیدانستند این شتر بیچاره برای چه به حرم آمده، با تعجب حرکات آن را زیر نظر گرفته بودند. شتر چند دوری دور سقاخانه چرخید و بعد جلوی پنجره فولاد که دقیقا روبروی ضریح امام رضاست، زانو زد و پس از سر و صدای زیاد که انگار دارد حرف میزند، شروع کرد به گریه کردن. آنقدر شدید گریه میکرد که مردم هم با دیدن گریههای او به گریه افتادند.
صاحب شتر، بعد از کلی جستجو متوجه میشود مردم دربارهی شتری صحبت میکنند که به حرم امام رضا علیه السلام پناه آورده. سریع خود را به حرم میرساند و میبیند شتری که مردم دربارهاش صحبت میکردند همان شتر خودش است. از این کارِ شتر، گریهاش میگیرد و تصمیم میگیرد شتر را در باغی آزاد کند تا برای خودش راحت و بی دردسر زندگی کند.
اینطوری میشود که آن شتر با پناه بردن به قبر امام رضا علیه السلام، نجات پیدا میکند. از این ماجراها که حیوانات در مواقع خطر به قبر امامها پناه میبردهاند، زیاد اتفاق افتاده. مثلا زمانهای قدیمتر که هنوز حرم امام رضا اینجور ساخته نشده بود و دور و برش دشت بوده، یک شکارچی دنبال آهویی میکند. او یک یوزپلنگ دست آموز داشته که مثل سگ شکاری دنبال شکار میرفته. وقتی شکارچی یوزپلنگ را آزاد میکند تا آهو را شکار کند و برای او بیاورد، متوجه میشود به محض اینکه آهو کنار دیوار یک ساختمانی میرود، یوزپلنگ عقب میایستد و دیگر دنبال آهو نمیدود. اما وقتی آهو از دیوار فاصله میگیرد، یوزپلنگ خیز بر میدارد که او را بگیرد. شکارچی از این رفتار یوزپلنگ تعجب میکند. تا آن موقع سابقه نداشت یوزپلنگش به شکاری رحم کند. مرد شکارچی پرس و جویی میکند و متوجه میشود آن دیوار، دیوار قبر امام رضا علیه السلام است که آهو به آن پناه میبرده. به همین دلیل شکارچی از کشتن آهو صرف نظر میکند و خودش هم جزو دوستداران امام رضا علیه السلام میشود.[4]
بچهها؛ هر دوی این ماجراها که تعریف کردم و یک عالمه اتفاقهای شبیه این، نشان میدهد حیوانات هم مقام و جایگاه امامها را میدانند. چه وقتی خود امام پیششان است (مثل ماجرای آهویی که پیش امام سجاد میرود و میگوید یک شکارچی بچهام را شکار کرده و از امام خواهش میکند کاری کنند که بتواند به بچهاش شیر بدهد؛ امام هم با شکارچی صحبت میکنند و مادر و بچه را به هم میرسانند ...) چه وقتی که امامی شهید شده و ظاهرا دیگر در بین ما نیست. در چنین شرایطی به قبر آن امام پناه میبرند. چون میدانند امامها ما را میبینند، صدایمان را میشنوند و انقدر مهربان هستند که کمکمان میکنند. (مثل ماجرای آهویی که از ترس یوزپلنگ به قبر امام رضا علیه السلام پناه میبرد. یوزپلنگ هم به خاطر مقام و احترامی که برای امام قائل است، تا وقتی آهو پیش قبر امام است، به او حمله نمیکند.)
پس حالا که حتی حیوانات هم مقام و جایگاه امام رضا را میدانند و به او پناه میبرند، حواسمان باشد ما جا نمانیم. یادمان باشد ما هم میتوانیم در مشکلاتمان به امام رضا پناه ببریم و از ایشان کمک بخواهیم. باز هم تاکید میکنم وقتی به مشهد رفتید، حواستان باشد کجا هستید. پیش امام مهربانی که زیارتش از روی محبت و توجه، ما را بهشت میبرد. امامی که حتی حیوانات به او پناه میبرند و دست خالی برنمی گردند.
یک قرار دیگر هم داشتیم. چه بود؟ اینکه از امام رضا یاد بگیریم «تواضع» داشته باشیم. یعنی با غرور با بقیه رفتار نکنیم و خودمان را برای کسی نگیریم.
خب حالا برویم سراغ کاردستی. اما قبل از آن یک بار از اول، شعر «من بچه شیعه هستم» را بخوانیم.
{مربی به دانش آموزان اعلام کند جلسهی آینده، مرحلهی سوم از مسابقات بچه شیعه برگزار میشود.}
[1] "مَهْ! انَّ الرَّبَّ تَبَارَک وَ تَعَالَی وَاحِدٌ وَالامَّ وَاحِدَةٌ وَالابَ وَاحِدٌ وَالْجَزَاءَ بِالاعْمَالِ" یعنی: آرام باش. پروردگار ما یکی است، مادرمان یکی بوده (حضرت حوا) و پدرمان یکی بوده (حضرت آدم) و پاداش، به اعمال انسانها داده میشود: بحارالانوار، ج 49، ص 101.
[2] برگرفته از: مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 362.
[3] رسول خاتم فرمودند: "سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ لَا يَزُورُهَا مُؤْمِنٌ إِلَّا أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ الْجَنَّةَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَى النَّار" یعنی: پاره ای از وجود من در سرزمین خراسان دفن خواهد شد. هیچ مومنی نیست که او را در آنجا زیارت کند مگر اینکه خداوند بهشت را بر او واجب و بدنش را بر آتش جهنم حرام میگرداند: بحارالانوار، ج 99، ص 31.
[4] برگرفته از: عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 285 و 286.