با اهتمام: زهرا مرادی
استاد راهنما: مسعود بسیطی
لحظهای تأمل کن.
آیا در وجود خدا شک داری که به دنبال اثباتش هستی؟
أَ فِی اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ [1]
آیا درباره ی خدا – پدید آورنده ی آسمان ها و زمین – شکّی هست؟
مگر نه اینکه موضوعی نیاز به اثبات دارد که در وجود آن شک و تردید باشد؟ درحالیکه خداوند، روشنترین حقیقت عالم است و نیاز به اثبات ندارد.[2]
چه کسی شما را خلق کرده؟
گردانندهی شما از کودکی تا نوجوانی و جوانی که بوده؟
روزی دهنده و رزّاق شما چه کسی است؟
تغییر و تحولات روحی و جسمی شما به دست کیست؟
می بینی؟ او همیشه و در همه حال با تو بوده. به این موارد توجه کن:
- ابتدا هیچ شیء قابلذکری نبودیم[3]؛ سپس پیدا شدیم؛ كودك گشتیم و کمکم بزرگ شدیم[4].
- سالم و توانمند بودیم، ناگهان بیمار شدیم؛ بیمار بودیم، بی آنکه متوجه شویم تندرست شدیم.[5]
- در اوج عصبانیت یا ناراحتی بودیم، ناگهان در دلمان نشاطی افتاد و خوشحال شدیم.[6]
- بیانگیزه بودیم اما درنهایت بیانگیزگی، به انجام کاری مصمم شدیم.[7]
- یک دانش بدیهی مثل شماره تلفن منزل یا اسم دوستمان یکدفعه از یادمان رفت![8]
- درحالیکه ناامید بودیم امیدوار شدیم.[9]
- نسبت به کسی که به او بغض داشتیم ترحم پیدا کردیم و نسبت به کسی که با او دوست بودیم بغض پیدا کردیم.[10]
آیا چنین نیست که بسیاری از این تغییر و تحولات به دست ما انجام نمیشود؟ چه کسی دوست دارد از قدرت به ضعف، از دانایی به جهل ... برسد؟
این خداوند است که دگرگون کننده ی احوال ماست.[11] همان خدایی که لحظه به لحظه به ما حیات میبخشد. انسان مانند یک وسیله ی نقلیه خلق نشده که مقداری سوخت در آن بریزند و با آن سوخت به حرکتش ادامه دهد و هر وقت همه ی آن را سوزاند، از حرکت باز ایستد. بلکه خداوند مهربان و توانا لحظه به لحظه به انسان حیات میبخشد. آن به آن نعمت حیات، فهم، عقل، شعور، قدرت، اختیار، تنفس، تشخیص، ... را در اختیارمان میگذارد. لحظه به لحظه قدرت میدهد و میگیرد، میدهد و میگیرد، ... و البته از روی حکمت برخی از زمان ها در قدرت دادن به ما وقفه میاندازد.
کمی تأمل کن. آیا نمیشود این لحظه حیات داشته باشی و لحظه ی دیگر نه؟ آیا نمیشود این لحظه ببینی و لحظه ی دیگر نه؟ آیا نمیشود این لحظه قدرت استنتاج داشته باشی و لحظه ی دیگر نه؟ ... آیا خود را وابسته و بدهکارِ عطا کننده ی این نعمت ها نمیبینی؟
هرکس که به فطرت خود مراجعه کند، مییابد که خدا هست؛ مثل من و شما که هم اکنون با اختیار خود به این معرفت فطری توجه کردیم و با همه ی وجود یافتیم که قدرتی هست که ما را خلق کرده و لحظه به لحظه میپروراند. اما برخی زمانها پیش میآید که بی آنکه خودمان اراده کرده باشیم و به معرفت فطری مان رجوع کرده باشیم، کاملا غیر اختیاری خدا را وجدان میکنیم. مثلا لحظاتی که به مشکل بزرگی برمی خوریم، از همه جا قطع امید میکنیم، ناخودآگاه، آه[12] میکشیم و بی اختیار خدا را صدا میزنیم.
پس با همه ی وجود مییابیم که هست؛ اما نمیدانیم که چیست. در بودنش شک نداریم؛ اما در ماهیتش واله و سرگردانیم.
(اگر دوست داری درباره ی ماهیت و چیستیِ خدا بدانی به مطلب «ماهیت خدای واقعی چیست؟ » در همین سایت مراجعه کن.)
[1] قرآن کریم، سوره ابراهیم، آیه 10.
[2] امام حسین علیه السلام در دعای عرفه می فرمایند: "مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِیلٍ یدُلُّ عَلَیكَ": كى از نظر پنهانى تا برای اثبات وجودت به دلیل [و برهان] محتاج باشى: بحارالانوار، ج 95، ص 226. متن این دعا در کتاب مفاتیح الجنان موجود است.
[3] "هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یكُنْ شَیئاً مَذْكُوراً": آیا بر انسان روزگارى نگذشت كه در آن روزگار چیزى مذکور نبود. قران کریم، سوره انسان، آیه 1.
[4] روزی یکی از افرادی که به خدا اعتقادی نداشت، نزد امام صادق رفت و گفت اگر واقعا چنین است که خدایی وجود دارد، پس چرا پنهان شده و به جای اینکه بر مخلوقاتش آشکار شود و آنها را به پرستش خود دعوت کند، فرستادگانش را به سوی آنها میفرستد؟ اگر بی واسطه این کار را میکرد، راه ایمان مردم به او نزدیکتر میشد. امام در پاسخ به وی فرمودند: "وَیلَكَ وَ كَیفَ احْتَجَبَ عَنْكَ مَنْ أَرَاكَ قُدْرَتَهُ فِی نَفْسِكَ نُشُوءَكَ وَ لَمْ تَكُنْ وَ كِبَرَكَ بَعْدَ صِغَرِكَ وَ قُوَّتَكَ بَعْدَ ضَعْفِكَ وَ ضَعْفَكَ بَعْدَ قُوَّتِكَ وَ سُقْمَكَ بَعْدَ صِحَّتِكَ وَ صِحَّتَكَ بَعْدَ سُقْمِكَ وَ رِضَاكَ بَعْدَ غَضَبِكَ وَ غَضَبَكَ بَعْدَ رِضَاكَ وَ حُزْنَكَ بَعْدَ فَرَحِكَ وَ فَرَحَكَ بَعْدَ حُزْنِكَ وَ حُبَّكَ بَعْدَ بُغْضِكَ وَ بُغْضَكَ بَعْدَ حُبِّكَ وَ عَزْمَكَ بَعْدَ إِبَائِكَ وَ إِبَاءَكَ بَعْدَ عَزْمِكَ وَ شَهْوَتَكَ بَعْدَ كَرَاهَتِكَ وَ كَرَاهَتَكَ بَعْدَ شَهْوَتِكَ وَ رَغْبَتَكَ بَعْدَ رَهْبَتِكَ وَ رَهْبَتَكَ بَعْدَ رَغْبَتِكَ وَ رَجَاءَكَ بَعْدَ یأْسِكَ وَ یأْسَكَ بَعْدَ رَجَائِكَ وَ خَاطِرَكَ بِمَا لَمْ یكُنْ فِی وَهْمِكَ وَ عُزُوبَ مَا أَنْتَ مُعْتَقِدُهُ مِنْ ذِهْنِك" یعنی: واى بر تو! چگونه پنهان گشته بر تو كسى كه قدرتش را در وجود خودت به تو نشان داده است؟ پیداشدنت پس از هیچ بودنت، بزرگسالیاَت پس از كودكى، نیرومندیاَت پس از ناتوانى و ناتوانیاَت پس از نیرومندى، بیماریاَت پس از تندرستى و تندرستیاَت پس از بیمارى، خرسندیاَت بعد از خشم و خشمت پس از خرسندى، و اندوهت بعد از شادى و شادیت پس از اندوه، مهرت پس از دشمنى و دشمنیاَت پس از مهر، تصمیمت پس از سستی و درنگت پس از سستی، خواهشت پس از نخواستن و نخواستنت پس از خواهش، تمایلت پس از هراس و هراست پس از تمایل. امیدت پس از نومیدى و نومیدیاَت پس از امید، بخاطر آمدنت آنچه در ذهنت نبود و ناپیدا گشتن آنچه در ذهن داشتی: بحارالانوار، ج 3، ص 43.
[5] "سُقْمَكَ بَعْدَ صِحَّتِكَ وَ صِحَّتَكَ بَعْدَ سُقْمِكَ": بنگرید به پاورقی پیشین.
[6] "رِضَاكَ بَعْدَ غَضَبِكَ وَ غَضَبَكَ بَعْدَ رِضَاكَ وَ حُزْنَكَ بَعْدَ فَرَحِكَ وَ فَرَحَكَ بَعْدَ حُزْنِكَ": بنگرید به پاورقی شماره 4.
[7] "عَزْمَكَ بَعْدَ إِبَائِكَ وَ إِبَاءَكَ بَعْدَ عَزْمِكَ": بنگرید به پاورقی شماره 4.
[8] "خَاطِرَكَ بِمَا لَمْ یكُنْ فِی وَهْمِكَ وَ عُزُوبَ مَا أَنْتَ مُعْتَقِدُهُ مِنْ ذِهْنِك": بنگرید به پاورقی شماره 4.
[9] "رَجَاءَكَ بَعْدَ یأْسِكَ وَ یأْسَكَ بَعْدَ رَجَائِكَ": بنگرید به پاورقی شماره 4.
[10] "حُبَّكَ بَعْدَ بُغْضِكَ وَ بُغْضَكَ بَعْدَ حُبِّكَ": بنگرید به پاورقی شماره 4.
[11] "یا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَال": زادالمعاد – مفتاح الجنان، ص 328.
[12] امام صادق علیه السلام میفرمایند: "إِنَّ آه اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ قَالَ آه فَقَدِ اسْتَغَاثَ بِاللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى" یعنی: همانا «آه» اسمی از اسامی خدای عزّ و جلّ است. پس کسی که آه میکشد در واقع از خدای تبارک و تعالی کمک میطلبد: بحارالانوار، ج 90، ص 393.