درباره اوستا نیز مجهولات فراوان است:
آیا اساسا اوستا که کتاب مقدس مزدیسنا است و منسوب به زردشت است هیچگاه تدوین نشده و همیشه سینه به سینه نقل شده است و فقط در دوره اسلامی، زردشتیان برای آنکه خود را رسماً در زمره اهل کتاب قرار دهند به تدوین اوستا پرداختند؟ یا قبلاً تدوین شده و به صورت مدون در آمده بود؟ اگر قبلا تدوین شده بود در چه زمانی این تدوین صورت گرفته است؟
بعضی معتقدند که اوستا در دوره هخامنشی مدون بود و با حمله اسکندر از میان رفت و یا اسکندر آن را سوخت. البته معروف میان مورخین شرقی همین است که اسکندر اوستا را سوخته است ولی مسأله سوزانیدن اسکندر از نظر محققین امروز غربی مسلم و مورد اتفاق نیست[1]؛ عدهای همین قدر میگویند که با حمله اسکندر اوستا دچار پریشانی و پراکندگی گردید. در دوره اشکانی مجدداً در صدد جمعآوری اوستا بر آمدند، ولی قدر مسلم این است که در آغاز ظهور ساسانیان اوستا مرتب و مدون نبوده است و به دستور اردشیر، یکی از روحانیان زردشتی از نو، اوستا را مرتب میسازد، اما آن روحانی براساس چه مدرکی این کار را کرد؟ البته معلوم نیست. اوستای ساسانی با اوستای اصلی چه قدر انطباق دارد و چه قدر اختلاف دارد؟
باز هم معلوم نیست آنچه معلوم است این است که اختلافات فراوانی میان آنها بوده است. چرا همه اوستای ساسانی باقی نیست و فقط قسمتی از آن باقی است؟ این نیز معلوم نیست[2]. کریستن سن درباره مطلب اخیر میگوید:
«گاهی شخص به فکر میافتد که چرا قسمت بیشتر اوستای ساسانی در ازمنه اسلام نابود شده است؟ می دانیم که مسلمانان، زردشتیان را اهل کتاب میشمردهاند، بنابراین نابود شدن کتب مقدس آن طایفه را نمیتوان به تعصب اسلامیان منسوب کرد و چنانکه دیدیم بیشتر قسمتهای اوستای ساسانی در قرن نهم میلادی (سوم هجری)، هنوز موجود بوده، یا لااقل ترجمه پهلوی آنها به انضمام تفسیر معروف به "زند" را در دست داشتهاند.
مسلما صعوبت زندگانی مادی که در آن تاریخ گریبانگیر زردشتیان شده بود مجال نمیداد که نسلاً به نسل این مجموعه بزرگ مقدس را رونویس کنند. از اینجا پیمی بریم که چرا نسکهای حقوقی و نظائر آن در طاق نسیان مانده است، زیرا که در آن زمان دولت زردشتی وجود نداشت و نسکهای حقوقی بیفایده و خالی از اهمیت و اعتبار مینمود. اما چرا نسکهایی را که شامل علم مبدأ و معاد و تکوین و سایر علوم اساسی بود حفظ نکردند؟ قرائنی در دست داریم که از روی آن میتوان گفت شریعت زردشتی در قرن نخستین تسلط عرب تا حدی اصلاح شده و تغییر پیدا کرده است و زردشتیان خود مایل بودهاند که بعضی از افسانهها و اساطیر عامی و بعضی از اعتقاداتی را که در فصول اوستا ثبت شده حذف کنند.»[3]
منبع: کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام، مرتضی مطهری، صفحه 181-182
[1]مزدیسنا و ادب پارسی، ص 185، نظریه گیرشمن.
[2]رجوع شود به ایران در زمان ساسانیان، ص 162 و 163 وص 459 و 538 و به مزدیسنا و ادب پارسی، ص 180- 185 و 224.
[3]ایران در زمان ساسانیان، ص 163 و 164. (در ویرایش چهارم، نشر دنیای کتاب، این متن در صفحه 208 است)