در منشور منسوب به کورش هخامنشی، وی بارها از مردوک خدای ساختگی و دروغین مردم بابیلون (بابِل) نام برده و آن را ستوده است. کوروش مردوک را پادشاه آسمان و زمین معرفی میکند، او را ناظر بر خود میداند، میگوید از اینکه برخی از مردم بابیلون خدایانی دیگر را پرستش میکنند خشمگین است. کورش در ادامه میگوید که این پادشاهی هدیهای از جانب مردوک است و مردوک از او راضی است. وی میگوید که همواره به دنبال پرستش و نیایش مردوک بوده؛ خود را برگزیده وی میداند. مردوک به او پیروزی عطا کرد. کوروش وی را سرور بزرگ خود میخواند. مردوک به کوروش برکت میدهد و کوروش از او بسیار میترسد.[1]
در منشور کورش، بیش از ۱۰مرتبه از مردوک یاد شده است
– آن هنگام که ...... مردوک، پادشاه همه آسمانها و زمین، کسی که ...... که با ......یش سرزمینهای دشمنانش (؟) را لگدکوب میکند (بند ۱منشور).
- و مردم سرزمین سومر و اَکد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او (مردوک) همه سرزمینها را جست و بررسی کرد، شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او (مردوک)، کورش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد (بند ۱۱-۱۲).
- او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همه سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کورش) به کرنش درآورد و همه مردمان سرسیاه (=عامه مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کورش) سپرده بود (بند ۱۳).
- مردوک، سرور بزرگ، که پرورنده مردمانش است، به کارهای نیک او (=کورش) و دل راستینش به شادی نگریست (بند ۱۴).
- (مردوک) سروری که با یاریاش به مردگان زندگی بخشید (و) آنکه همه را از سختی و دشواری رهانید، آنان او را به شادی ستایش کردند و نامش را ستودند (بند ۱۹).
- منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اَکد، شاه چهارگوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کورش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، از نسل چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان. دودمان جاودانه پادشاهی که (خدایان) بل و نَبو فرمانرواییش را دوست دارند (و) پادشاهی او را با دلی شاد یاد میکنند (بند ۲۰-۲۲). [در این بند آخر علاوه بر مردوک، از بتهای شیطانی بعل و نَبو هم یاد میکند و میستاید.]
- جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده کسی که بابل را دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم (بند ۲۳).
- مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت و به من کورش، شاهی که از او می ترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به] همه سپاهیانم، برکتی نیکو ارزانی داشت (بند ۲۶-۲۷).
- خدایانِ سرزمین سومر و اَکد را که نبونئید – در میان خشم سرور خدایان– به شواَنّه (=بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سمت به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان می سازد (بند ۳۳-۳۴).
- هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم چنین بگویند که “کورش، شاهی که از تو میترسد و کمبوجیه پسرش… بگذار آنان سهمیه رسانِ نیایشگاههایمان باشند، تا روزگاران دراز (؟)…و باشد که مردمان بابل [شاهی]او را بستایند (بند ۳۵-۳۶).
-[…….] او… مردوک، سرور بزرگ، آفریننده(؟)[…………..] [………………..]… (توضیح: این قسمت ها قابل خواندن نبودند.) من… همچون هدیهای [پیشکش کردم]…. (برای) خشنودیات تا به جاودان (بند ۴۴-۴۵).
مردوک، یک بُت است
در منابع تاریخی، کورش در تحکیم پایههای معبد مردوک (اسانگیلا) بسیار تلاش کرد و در راه آباد ساختن معبد مردوک کوشش بسیار نمود.[2] اما به راستی این مردوک کیست که کورش او را خدای خدایان میداند و هر آن در پی خشنود ساختن اوست؟ مردوک (Marduk) ربالنوع بابِلیها رییس خدایان بابل، و مرکز پرستش او شهر بابل بود.[3] مردوک خدای خدایان بابل بوده و دارای فرزندانی نیز بوده است، برای مثال نبو نام فرزند او بود.[4] همچنین باید دانست که مردوک – خدای خدایان – در بابل، به صورت مجسمه، یعنی بت بود.[5] گرانتوسکی نیز تصریح میکند که: «خشایار شاه، دستگاه شاهى بابل را منحل و معبد بزرگ بابلیها را ویران کرد، مجسمه خداى بزرگ بابلیها یعنى مردوک را به پارس برد.»[6] سرپرسی سایکس میگوید که مردوک توسط نبوکد نسر اول از عیلام به بابل بازگردانده شد![7] همین سخن سایکس نشانگر این است که مردوک به صورت مجسمه یا بت بود نه چیزی دیگر. و ایشان، به صراحت از بت بودن مردوک حکایت می کند.[8] مردوک بت بزرگ معبد اسانگیلای بابیلون (بابِل)[9] در متن تورات، نفرین شده است.
منبع: پایگاه تخصصی فرق و ادیان
[1]ترجمه فارسی از متن اصلی بابلی ؛ پروفسور شاهرخ رزمجو ، بخش خاور میانه موزه بریتانیا
The British Museum, Persian translation of the text on the Cyrus Cylinder
[2]تاریخ ایران باستان حسن پیرنیا، ناشر: دنیاى کتاب، تهران، چاپ اول، ج ۱ص ۳۹۱
[3]عباس قدیانى، فرهنگ جامع تاریخ ایران، انتشارات آرون، تهران، چاپ ششم، ج ۲ص ۷۶۶
[4]همان، ج۲ص ۸۱۷
[5]تاریخ ایران باستان، حسن پیرنیا، ناشر: دنیاى کتاب، تهران، چاپ اول، ج ۲ص ۱۵۳۲، ج ۱ص ۷۰۰-۶۹۹
[6]ادوین گرانتوسکى، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ترجمه کیخسرو کشاورزى، انتشارات پویش، تهران، چاپ اول، صفحه ۹۸
[7]سرپرسى سایکس، تاریخ ایران، ترجمه سید محمدتقى فخر داعى گیلانى، ناشر: افسون، تهران، چاپ هفتم، ج ۱، متن، ص ۱۰۴
[8]همان، متن جلد ۱، ص ۱۰۳
[9]ساندرز، بهشت و دوزخ در اساطیر بینالنهرین، ترجمه ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: نشر قطره، ۱۳۸۹. ص ۱۰۶-۱۱۰و ۱۱۹-۱۲۰.