خشونت در کتاب مقدس

جنگ و خشونت در کتاب مقدس

hashie bala 

   

  

نویسنده : محمد کاشانی

    

برخی از مبشرین مسیحی به اسلام طعنه می‌‌زنند که، اسلام دین خشونت است!

همراه این اتهام تصاویری از افراط‌گرایان آدم کش و مسلمان نما، چون داعش و... تلفیق کرده و در رسانه‌‌های جهانی به مخاطبان خود چنین القا می‌‌کنند که اسلام برابر است با خشونت!

آن‌ها خود به ذات صلح‌طلب اسلام کاملا آشنا هستند، اما منافع چند روزه دنیوی ایشان و حفظ مریدان ناآگاهشان برایشان مهم‌تر از اقرار به حقیقت است. در اینجا ما به این بی‌اخلاقی‌‌ها و تبلیغات دروغین کاری نداریم. اکنون تنها می‌‌خواهیم با هم سری به کتاب مقدس بزنیم و میزان خشونت در این کتاب که به عنوان کتاب محبت به جهانیان معرفی می‌‌شود را بررسی کنیم.

   

حقوق کودکان در جنگ

یکی از قوانین جنگ که تمام بشریت بر آن اتفاق‌نظر دارند حفظ حقوق کودکان است. هر گاه در جنگی سپاهیان متجاوز جان کودکان را عمداً یا سهواً در معرض تهدید قرار دهند، تمام محافل حقوق بشری یک صدا سر به اعتراض بر می‌‌دارند. هیچ عاقل از هر آیینی اجازه نمی‌­دهد که کودکان قربانی جنگ شوند و نیرو‌های متجاوز، دست به کشتار کودکان و زنان بزنند. هر گروهی که مرتکب چنین جنایتی شود، در نزد همۀ اندیشه­‌ها محکوم است. هیچ متجاوزی حق ندارد به محض پیروزی، نسل‌کشی راه بیندازد و تمامی‌ افراد حریف اعم از زن و کودک را قتل‌عام نماید؛ اما موضع‌گیری نسبت به این موضوع در کتاب مقدس متفاوت است! در کتاب مقدس، نسل‌کشی‌‌های حیرت‌انگیزی وجود دارد. فاتحان باید به محض پیروزی و به فرمان خداوند تمام افراد دشمن اعم از زن و کودک و حتی کودکان شیرخواره را قتل‌عام کنند و اگر در جنگی زنان و کودکان را حتی به عنوان برده نگاه می‌داشتند، ملامت می‌‌شدند. در حالی که فطرت پاک هر انسانی می‌‌گوید، در جنگ کودکان هیچ گناهی ندارند. عقل سلیم حکم می‌‌کند که در جنگ فقط با جنگجویان باید مبارزه شود و حقوق کودکان، زنان، پیران و اسیران باید محفوظ بماند.

جالب آنکه این نسل‌کشی‌‌ها همه به دستور خداوند کتاب مقدس و با اجرای بزرگ‌ترین پیامبرش، یعنی حضرت موسی شکل گرفته است! در این نسل‌کشی‌ها، حتی کودکان شیرخواره و زنان و دختران بی‌گناه نیز باید کشته شوند. فقط در یک مورد دختران باکره (آن هم به منظور بهره‌کشی جنسی) استثنا می‌­شوند. حتی در برخی موارد باید گاو و گوسفندان زبان بسته را هم سر ­ببرند. همۀ این نسل‌کشی‌ها بدین خاطر است که خداوند زمینی را که این کودکان و زنان در آن زندگی می‌‌کردند را به بنی‌اسرائیل بخشیده است. ا‌هالی این سرزمین­‌ها باید از بین بروند تا آن مکان برای قوم برگزیده مهیا گردد.

در حالی که در حقوق و قوانین اسلامی‌ جنگ، حفظ حقوق انسانی دشمن بر همگان واجب است. در قوانین اسلامی‌، جنگ با سرباز دشمن تا آن زمان ادامه می‌‌یابد که دست به شمشیر دارد و فقط جنگجویان دشمن آن هم در میدان نبرد، کشته یا اسیر می‌­شوند و خون غیرجنگجویان محترم دانسته شده است.

از جمله دستوراتی که در قوانین اسلامی‌ جنگ داده شده است، حفظ حقوق اسیران است. حتی احساسات اسیر باید پاس داشته شود. بعنوان مثال، در جنگ خیبر، وقتی یکی از سربازان اسلام زنان اسیر را از میان کشته شدگانشان عبور داد، پیامبر اسلام وی را به سختی توبیخ نمود.

تاریخ گواه است که تمام جنگ‌‌های پیامبر اسلام به ایشان تحمیل شده بود و حالت دفاعی داشت. این افتخار هر مسلمان است که پیامبرش آغازگر هیچ جنگی در تاریخ نبوده است.

از مهم‌ترین دستورات دینی اسلام در جنگ‌ها، تأکید بر مراعات کودکان و زنان است که در جنگ به هیچ‌وجه گناهکار نیستند. هیچ کسی حق ندارد حرمتشان را بدرد و خونشان را حلال بداند؛ زیرا در هیچ دین و آیینی کودکان گناهکار نیستند. وجدان انسانی چنین قضاوت می‌‌کند که باید حرمت کودکان نگاه داشته شود و مسئولیت حفاظت از ایشان نیز به عهدۀ کامیابان جنگ نهاده شده است. کتاب مقدس برای اینکه جنگ را تقدیس کند می‌‌گوید: «خدا مرد جنگی است »، (خروج 15: 3) و همین خدائی که مرد جنگی است حد اعتلای غارتگری و کشتار را به مومنین می‌‌آموزد. وی ملت‌‌ها را به دو دسته تقسیم می‌‌کند: یکی عموم ملت‌‌ها و دیگری ملت‌هائی که بناست بنی‌اسرائیل شهر‌های آنان را تصاحب کنند. دسته اول در صورتی که با دست خود تسلیم شوند می‌‌توانند زنده بمانند تا به بنی‌اسرائیل جزیه دهند و خادم آنان باشند. اما اگر در دفاع از خود و سرزمینشان با جنگ تسلیم شوند، همه مردانشان کشته می‌‌شوند و زنان و کودکان به عنوان برده و کنیز باقی می‌‌مانند!

اما دسته دوم چه خود تسلیم شوند یا با جنگ تسلیم شوند، باید تمامی‌ زن و مرد و کودک و... حتی گاو وگوسفندانشان را از دم شمشیر گذراند!

داستان از این قرار است که خداوند به فرماندهی حضرت موسی تمام بنی‌اسرائیل را از چنگ فرعون می‌­رهاند و فرعونیان را در دریای نیل غرق می‌­سازد. قوم بنی‌اسرائیل در پی سکونت سرزمین موعود راهی فلسطین می‌شوند.

طبعاً در این سرزمین اقوام بسیاری سکونت داشتند و شهر‌های آبادی را بنا نهاده بودند. بنی‌اسرائیل می‌خواستند در شهر‌های ایشان سکونت ورزند، لذا می‌­بایست ابتدا شهر‌ها را خالی از سکنه کنند و سپس خود در این شهر‌ها مأوی گزینند. این بود که کار پاک‌سازی نژادی این شهر‌ها را که تعداشان هم بسیار است آغاز کردند. در این جنگ­‌ها، ابتدا پس از شکست ارتش مدافع شهر، وارد شهر می‌­شدند و سپس دست به پاک‌سازی نژادی می‌زدند و زنان و کودکان و تمامی‌ موجودات زندۀ داخل این شهر‌ها را از دم تیغ می‌‌گذراندند تا مکانی را برای سکونت خویش مهیا سازند.

زنان و کودکان بی‌گناهی که همسران و پدرانشان در جنگ شکست خورده و کشته شده بودند، می‌بایست خودشان نیز به همین عاقبت دچار شوند و تنها جرمشان همین بود که در شهر‌هایی زندگی می‌‌کردند که بنی‌اسرائیل بنا داشت محل استقرار خود را در آنجا بنا نهد.

در جهان متمدن امروز هم متاسفانه امروز شاهد چنین رفتار‌هایی هستیم.

نکتۀ قابل توجه این است که تمامی‌ متون زیر از کتاب مقدس و قسمت عهد عتیق که مورد قبول تمامی‌ مسیحیان است انتحاب شده است و همۀ ایشان آیات زیر را وحی الهی می‌‌دانند و به عنوان کلام مقدس آن را می‌­پذیرند. با توجه به این مقدمه، به آیات زیر که از کتاب مقدس برگزیده شده است دقت کنید:

   

در جنگ هیچ جنبده‌ای را زنده مگذار!

در کتاب مقدس وقتی حضرت موسی مأموریت می‌یابد که بنی‌اسرائیل را از مصر به کنعان آورد، در بین راه با قبایلی برخورد می‌‌کنند که بناست بنی‌اسراییل در سرزمین ایشان زندگی کنند و طبعاً باید این قبایل از بین بروند؛ لذا در کتاب مقدس نوشته شده است که خدا به حضرت موسی دستور می‌‌دهد با این قبایل بجنگ و همۀ ایشان از زن و مرد و کوچک و شیرخوار را از دم شمشیر بگذران:

«چون به شهری نزدیک شدی تا با آن جنگ نمایی آن را برای صلح ندا کن. و اگر جواب بدهد، و دروازه‌ها را برای تو بگشاید، آنگاه تمامی‌ قوم که در آن یافت شوند، به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند. و اگر با تو صلح نکرده، با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره کن. و چون یَهُوَه، خدایت، آن را به دست تو بسپارد، جمیع ذکورانش را به دم شمشیر بکش. لیکن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد، یعنی تمامی‌ غنیمتش را برای خود به تاراج ببر، و غنایم دشمنان خود را که یَهُوَه خدایت به تو دهد، بخور. به همۀ شهر‌هایی که از تو بسیار دورند که از شهر‌های این امت‌ها نباشند، چنین رفتار نما، اما از شهر‌های این امت­‌هایی که یَهُوه، خدایت، تو را به ملکیت می‌‌دهد، هیچ ذی‌نفس را زنده مگذار؛ بلکه ایشان را، یعنی حتیان و اموریان و کنعانیان و فَرِزّیان و حِوّیان و یبوسیان را، چنان‌که یَهُوَه، خدایت، تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز.»[1]

چگونه خداوندِ محبّت چنین فرامینی صادر می‌‌کند؟ گناه کودکان شیرخواره‌ای که در این شهر‌ها زندگی می‌کردند چه بود؟ چرا باید قتل‌عام می‌‌شدند؟ گناهشان جز اینکه ساکن شهری هستند که بنی‌اسرائیل به زمین آن چشم دارند، چیست؟

چرا صاحبان اصلی سرزمین‌‌ها اجازه نداشتند زنده بمانند؟ چرا باید همۀ ساکنان این مملکت از بین بروند تا ساکنان جدید در این سرزمین ساکن شوند؟

   

زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم

حال ببینیم حضرت موسی با این دستور چه می‌‌کند؟ وقتی ایشان به شهر سیحون حمله می‌­کنند، همۀ زنان و کودکان را نیز از دم شمشیر می‌­گذرانند تا بتوانند زمین ایشان را تصرف کنند:

«آنگاه سیحون با تمامی‌ قوم خود به مقابلۀ ما برای جنگ کردن در یاهَص بیرون آمدند. و یَهُوَه خدای ما او را به دست ما تسلیم نموده، او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم. و تمامی‌ شهر‌های او را در آن وقت گرفته مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکی را باقی نگذاشتیم. لیکن بهایم را با غنیمت شهر‌هایی که گرفته بودیم، برای خود به غارت بردیم. از عروعیر که بر کنارۀ وادی اَرنون است، و شهری که در وادی است، تا جِلعاد قریه‌ای نبود که به ما ممتنع باشد. یَهُوَه خدای ما همه را به ما تسلیم نمود.»[2]

آیا این نسبت به یکی از بزرگ­ترین پیامبران الهی سزاست؟

   

تنها دختران باکره زنده بمانند!

لشکریان موسی به قبیله مدیان حمله می‌­کنند و همۀ مردانشان را قتل‌عام می‌‌کنند و زنان و کودکان را اسیر می‌‌نمایند؛ غنائم شهر را جمع می‌­کنند و بقیۀ شهر را در آتش ‌می‌سوزانند. سپس اُسرا و غنائم را نزد حضرت موسی ‌می‌برند؛ چون چشم ایشان به زنان و کودکان اسیر ‌می‌افتد، بر قوم خود غضبناک ‌می‌شود و ‌می‌فرماید آیا همۀ زنان و کودکان را زنده نگاه داشتید؟ پس الآن هر ذکوری از اطفال را و هر زنی که مرد شناخته (همسر داشته) و با او همبستر شده را بکشید!

به متن کتاب مقدس دقت کنید:

«و بنی‌اسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسیری بردند، و جمیع بهایم و جمیع مواشی ایشان و همۀ املاک ایشان را غارت کردند. و تمامی‌ شهر‌ها و مساکن و قلعه‌‌های ایشان را به آتش سوزانیدند. و تمامی‌ غنیمت و جمیع غارت از انسان و بهایم گرفتند. و اسیران و غارت و غنیمت را نزد موسی و العازار کاهن و جماعت بنی‌اسرائیل در لشکرگاه در عَرَبات موآب، که نزد اردن در مقابل اریحاست، آوردند.

موسی و العازار کاهن و تمامی‌ سروران جماعت بیرون از لشکرگاه به استقبال ایشان آمدند. و موسی بر رؤسای لشکر یعنی سرداران هزاره‌‌ها و سرداران صد‌ها که از خدمت جنگ باز آمده بودند، ‌غضبناک شد. و موسی به ایشان گفت: آیا همۀ زنان را زنده نگاه داشتید؟ اینک اینانند که بر حسب مشورت بلعام، بنی‌اسرائیل را واداشتند تا در امر فغور به خداوند خیانت ورزیدند و در جماعت خداوند وبا عارض شد. پس الآن هر ذکوری از اطفال را بکشید و هر زنی را که مرد را شناخته، با او همبستر شده باشد بکشید. و از زنان هر دختری را که مرد را نشناخته، و با او همبستر نشده برای خود زنده نگاه دارید. و شما هفت روز بیرون از لشکرگاه خیمه زنید، و هر که شخصی را کشته و هر که کشته‌ای را لمس نموده باشد از شما و اسیران شما در روز سوم و در روز هفتم، خود را تطهیر نماید. و هر جامه و هر ظرف چرمی‌ و هر چه از پشم بز ساخته شده باشد و هر ظرف چوبین را تطهیر نمایید. ... و غنیمت سوای آن غنیمتی که مردان جنگی گرفته بودند، از گوسفند ششصد و هفتاد و پنج هزار رأس بود. و از گاو هفتاد و دو هزار رأس. و از الاغ شصت و یک هزار رأس. و از انسان از زنانی که مرد را نشناخته بودند، سی و دو هزار نفر بودند.»[3]

چنان‌که دیدیم؛ تعداد دختران باکره‌ای که زنده ماندند 32 هزار نفر بود و از اینجا ‌می‌توان حدس زد که تعداد کشته شدگان چقدر بوده است.

سؤال اساسی اینجاست که کودکان که در دست حضرت موسی اسیر بودند، چرا باید قتل‌عام شوند و نیز زنان اسیری که در دست حضرت موسی بودند نیز باید در جلوی چشم فرزندانشان کشته شوند؟

در هر جنگی که چنین فاجعه‌ای رخ دهد، تمام جوامع انسانی این عمل را محکوم ‌می‌کنند.

خدایی که پیامبران را فرستاده تا آدمیان را به قلّۀ رفیع اخلاق و انسانیت برساند، آیا سزاوار است این گونه کشتار کودکان اسیر را روا بدارد؟ به راستی چگونه ‌می‌توان پذیرفت که خداوندِ محبّت چنین فرامینی صادر کند؟

   

کشتار مردم باشان توسط حضرت موسی

یکی دیگر از نسل‌کشی‌هایی که در کتاب مقدس به انبیای بزرگ الهی نسبت داده شده است، کشتار مردم دیار باشان است. مردم مملکت باشان مردمی‌ بودند که در کشور خود که حدود شصت شهر و ده‌‌ها روستا داشت، زندگی آرامی‌ داشتند، تا اینکه خداوند بنی‌اسرائیل را از بردگی فرعونیان نجات داد و راهی سرزمین فلسطین کنونی شدند و تصمیم گرفتند در سرزمین باشان به زندگی خود ادامه دهند؛ به همین خاطر به مملکت باشان حمله کردند و تمامی‌ مردم این شصت شهر و ده‌‌ها روستا را از زن و مرد و کودک و نوجوان را قتل‌عام کردند و بهایم شهر را به غارت بردند:

«پس یَهُوَه، خدای ما، عوج ملک باشان را نیز و تمامی‌ قومش را به دست ما تسلیم نموده، او را به حدی شکست دادیم که احدی از برای وی باقی نماند. و در آن وقت همۀ شهر‌هایش را گرفتیم، و شهری نماند که از ایشان نگرفتیم؛ یعنی شصت شهر و تمامی‌ مرزبوم اَرجوب که مملکت عوج در باشان بود. جمیع این‌‌ها شهر‌های حصاردار با دیوار‌های بلند و دروازه‌‌ها و پشت‌بند‌ها بود، سوای قُرای بی‌حصارِ بسیار کثیر. و آن‌‌ها را بالکل‌ّ هلاک کردیم؛ چنان که با سیحون ملک حشبون، کرده بودیم؛ هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاک ساختیم. و تمامی‌ بهایم و غنیمت شهر‌ها را برای خود به غارت بردیم.»[4]

با کمال تأسف، امروزه نیز شاهد چنین نسل‌کشی‌هایی از سوی عده‌ای از یهودیان افراطی هستیم. در جنگ 33 روزه لبنان و اسرائیل، هنگامی‌ که اسرائیلیان به خانه‌ای که کودکان بی‌سرپرست در آن نگه داشته ‌می‌شدند حمله کردند، بسیاری از کودکان بی‌پناه را کشتند. تمام جوامع بشری این جنایت را محکوم کردند؛ اما با کمال تعجب دیدیم که خاخام‌های یهودی فتوا دادند که کشتن کودکان دشمن در جنگ اشکالی ندارد. بدون تردید یکی از منابع این فتوا همین آیات کتاب مقدس بود.

   

کشتار و سوزاندن زنان و کودکان توسط یوشع

در ادامۀ این جنگ­‌ها و نسل‌کشی‌ها، نوبت به حضرت یوشع ‌می‌رسد. ایشان دیگر نه تنها مردم و زنان و کودکان بی‌پناه شهر‌ها را سر‌می‌برید؛ بلکه گاو و گوسفند‌ها را هم سربریده، همه را از دم هلاک کرده، سپس شهر را در آتش سوزانید:

«آنگاه قوم صدا زدند و کرِنّا‌ها را نواختند. و چون قوم آواز کرِنّا را شنیدند و قوم به آواز بلند صدا زدند، حصار شهر به زمین افتاد. و قوم یعنی هرکس پیش روی خود به شهر برآمد و شهر را گرفتند. و هرآنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر و حتی گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند. و شهر را با آنچه در آن بود، به آتش سوزانیدند؛ لیکن نقره و طلا و ظروف مسین و آهنین را به خزانۀ خانۀ خداوند گذاردند.»[5]

البته هر لشگر پیروزی ‌می‌تواند به زن و کودکان شهر مغلوب و حتی به گاو و گوسفند‌های شهر رحم نکند و همه را از دم قتل‌عام کند؛ ولی کشتن بی­‌هدف بهایم چه منفعتی برای لشگر پیروز دارد؟

   

کشتار عجیب مردم هفت شهر

یکی دیگر از این نسل‌کشی‌ها، کشتار عجیب مردم هفت شهر عزِیقَه و مقّید‌َه، جِلجال، اریحا، لِبًنَه، لاخیش، حبرون و د‌بیر است که چون یوشع منطقۀ کوهستان و جنوب و ‌هامون را تصرف کرد، تمام مردم شهر‌های فوق را یک دم کشت و احدی را باقی نگذاشت:

«پس یوشع تمامی‌ آن زمین یعنی کوهستان و جنوب و ‌هامون و وادی‌‌ها و جمیع ملوک آن‌‌ها را زده، کسی را باقی نگذاشت و هر ذی‌نفس را هلاک کرده، چنان‌که یَهُوَه، خدای اسرائیل، امر فرموده بود. یَهُوَه، خدای اسرائیل، برای اسرائیل جنگ ‌می‌کرد.»[6]

   

روش برخورد با اسیر

یکی از دستورات اسلامی‌، حفظ حرمت اسیر است. در غزوه خیبر وقتی یکی از سربازان اسلامی‌ دختر اسیری را از میان کشته شدگانشان عبور داد، پیامبر بر وی نهیب زد که مگر تو عاطفه نداری! که این چنین فرد اسیری را از میان جنازه­‌های پدر و برادرش عبور ‌می‌دهی؟ همچنین تأکید بسیاری بر حفظ احترام فرماند‌هان اسیر یک قوم شده است. پیامبر اکرم ‌می‌فرماید: «اکرموا کبار القوم.» بزرگان هر قومی ‌‌را تکریم کنید. ولی در کتاب مقدس چنین دستوراتی وجود ندارد و با اسیران به گونۀ دیگری رفتار می‌‌شود. هنگامی‌ که حضرت یوشع به شهر‌های حبرون و یرموت و لاخیش عجلون و اورشلیم حمله می‌‌کند و تمامی‌ ساکنان این شهر‌ها را از پیر و جوان و زن و مرد و کودک و نوجوان را از دم سر ‌می‌برد و قتل‌عام ‌می‌نماید، پادشا‌هان این شهر‌ها ‌می‌گریزند و خود را در غاری پنهان ‌می‌کنند و سربازان یوشع ایشان را ‌می‌یابند و در همان غار به عنوان اسیر نگه ‌می‌دارند. چون از کشتار شهر‌ها فارغ ‌می‌شوند، پنج پادشاه را احضار ‌می‌کنند و به‌گونه‌ای روی زمین ‌می‌خوابانند تا همۀ سرداران لشگر بنی‌اسرائیل در جلوی چشم لشگریان، پای خود را بر گردن این پادشا‌هان نهند و بگذرند. سپس آن‌‌ها را شکنجه ‌می‌کنند و به دار ‌می‌آویزند. متن زیر از صحیفه یوشع را با دقت بخوانید:

« و چون ملوک را نزد یوشع بیرون آوردند، یوشع تمامی‌ مردان اسرائیل را خواند و به سرداران مردان جنگی که همراه وی ‌می‌رفتند، گفت: نزدیک بیایید و پای­‌های خود را بر گردن این ملوک بگذارید. پس نزدیک آمده، پای­‌های خود را برگردن ایشان گذاردند. و یوشع به ایشان گفت: مترسید و هراسان مباشید. قوی و دلیر باشید؛ زیرا خداوند با همۀ دشمنان شما که با ایشان جنگ ‌می‌کنید‌، چنین خواهد کرد. و بعد از آن یوشع ایشان را زد و کشت و بر پنج دار کشید که تا شام بر دار‌ها آویخته بودند. و در وقت غروب آفتاب، یوشع فرمود تا ایشان را از دار‌ها پایین آوردند، و ایشان را به مغاره‌ای که در آن پنهان بودند انداختند، و به دهنۀ مغاره سنگ­‌های بزرگ که تا امروز باقی است، گذاشتند.»[7]

شکنجۀ اسیری که از خود هیچ اختیاری ندارد، چه توجیهی ‌می‌تواند داشته باشد؟ ذلیل کردن اسیری که در میان قوم خود عزیز بوده، چه جایگاه اخلاقی­‌ای دارد؟ آن هم اسیری که تنها جرمش دفاع از سرزمینش بوده است.

   

کشتار مردم عای توسط یوشع

یکی دیگر از انبوه نسل‌کشی‌هایی که در کتاب مقدس داستانش نقل شده و آن‌‌ها را به انبیای الهی و خداوند نسبت داده است، کشتار مردم شهر عای ‌می‌باشد که با یک حیلۀ جنگی، یوشع لشگریانش را به دو قسمت تقسیم می‌‌کند.

نیمی‌ از آن‌‌ها پنهان ‌می‌شوند و نیم دیگر دور دروازۀ شهر عای مشغول نبرد ‌می‌شوند و به طور تصنّعی شکست ‌می‌خورند و ‌می‌گریزند. مدافعان بی­خبر شهر، دروازه­‌های شهر را باز ‌می‌کنند و به تعقیب فراریان در میان صحرا ‌می‌پردازند. در این هنگام آن قسم از لشگریان یوشع که پنهان شده بودند، از مخفیگاه بیرون ‌می‌آیند و از غیبت مدافعان شهر سوء استفاده ‌می‌کنند و وارد شهر بی‌دفاع ‌می‌شوند و تمامی‌ زنان و کودکان بی‌دفاع شهر را سر ‌می‌برند. سپس شهر را آتش ‌می‌زنند. مدافعان شهر که ‌می‌بینند از داخل شهر دود و آتش بلند است، متوجه ‌می‌شوند که فریب جنگی خورده‌اند و تا عزم برگشت به شهر ‌می‌کنند، محاصره ‌می‌شوند. سربازان یوشع همه ایشان را نیز ‌می‌کشند. پادشاه شهر زنده دستگیر می‌‌شود و نزد یوشع آورده می‌‌شود. وی را نیز به دار ‌می‌آویزند. تا غروب آفتاب هیچ یک از دوازده هزار ساکن شهر عای دیگر زنده نمی‌ماند:

«و یوشع بامدادان به زودی برخاسته، قوم را صف‌آرایی نمود، و او با مشایخ اسرائیل پیش روی قوم به سوی عای روانه شدند. و تمامی‌ مردان جنگی که با وی بودند روانه شده، نزدیک آمدند و در مقابل شهر رسیده، به طرف شمال عای فرود آمدند. و در میان او و عای وادی‌ای بود. و قریب به پنج هزار نفر گرفته، ایشان را در میان بیت‌ئیل و عای به طرف غربی شهر در کمین نهاد. پس قوم، یعنی تمامی‌ لشکر که به طرف شمالی شهر بودند و آنانی را که به طرف غربی شهر در کمین بودند قرار دادند، و یوشع آن شب در میان وادی رفت. و چون ملک عای این را دید، او و تمامی‌ قومش تعجیل نموده، به زودی برخاستند و مردان شهر به مقابلۀ بنی‌اسرائیل برای جنگ به جای معین پیش عربه بیرون رفتند، و او ندانست که در پشت شهر برای وی در کمین هستند. و یوشع و همۀ اسرائیل خود را از حضور ایشان منهزم ساخته، به راه بیابان فرار کردند. و تمامی‌ قومی‌ را که در شهر بودند ندا در دادند تا ایشان را تعاقب کنند. پس یوشع را تعاقب نموده، از شهر دور شدند. و هیچکس در عای و بیت‌ئیل باقی نماند که از عقب بنی‌اسرائیل بیرون نرفت، و دروازه‌‌های شهر را باز گذاشته، اسرائیل را تعاقب نمودند.

و خداوند به یوشع گفت: مزراقی که در دست توست، به سوی عای دراز کن؛ زیرا آن را به دست تو دادم؛ و یوشع، مزراقی را که به دست خود داشت به سوی شهر دراز کرد. و آنانی که در کمین بودند، به زودی از جای خود برخاستند و چون او دست خود را دراز کرد، دویدند و داخل شهر شده، آن را گرفتند و تعجیل نموده، شهر را به آتش سوزانیدند. و مردان عای بر عقب نگریسته، دیدند که اینک دود شهر به سوی آسمان بالا ‌می‌رود. پس برای ایشان طاقت نماند که به این طرف و آن طرف بگریزند. و قومی‌ که به سوی صحرا می‌‌گریختند، بر تعاقب کنندگان خود برگشتند. و چون یوشع و تمامی‌ اسرائیل دیدند، که آنانی که در کمین بودند شهر را گرفته‌اند و دود شهر بالا ‌می‌رود، ایشان برگشته، مردان عای را شکست دادند. و دیگران به مقابلۀ ایشان از شهر بیرون آمدند، و ایشان در میان اسرائیل بودند. آنان از یک طرف و اینان از طرف دیگر و ایشان را ‌می‌کُشتند. به حدّی که کسی از آن‌‌ها باقی نماند و نجات نیافت. و مَلِک عای را زنده گرفته، او را نزد یوشع آوردند.

و واقع شد که چون اسرائیل از کشتن همۀ ساکنان عای در صحرا و در بیابانی که ایشان را در آن تعاقب می‌‌نمودند فارغ شدند، و همۀ آن‌‌ها از دم شمشیر افتاده هلاک گشتند، تمامی‌ اسرائیل به عای برگشته، آن را به دم شمشیر کشتند. و همۀ آنانی که در آن روز از مرد و زن افتادند، دوازده هزار نفر بودند؛ یعنی تمامی‌ مردمان عای؛ زیرا یوشع دست خود را که با مزراق دراز کرده بود، پس نکشید تا تمامی‌ ساکنان عای را هلاک کرد؛ لیکن بهایم و غنیمت آن شهر را اسرائیل برای خود به تاراج بردند، موافق کلام خداوند که به یوشع امر فرموده بود. پس یوشع عای را سوزانید و آن را تودۀ ابدی و خرابه ساخت که تا امروز باقی است. و مَلِک عای را تا وقت شام به دار کشید و در وقت غروب آفتاب، یوشع فرمود تا لاش او را از دار پایین آورده، او را نزد دهنۀ دروازۀ شهر انداختند و تودۀ بزرگ از سنگ­‌ها بر آن برپا کردند که تا امروز باقی است.»[8]

اگر چنین کشتاری امروزه توسط یک کشور متجاوز انجام شود، جوامع بین‌المللی چه واکنشی نشان ‌می‌دهند؟ آیا همه این کار را محکوم ن‌می‌کنند؟ آیا همه ن‌می‌پرسند که کودکان بی‌دفاع داخل شهر چه جرمی‌ داشتند که این‌گونه در غیبت پدرانشان کشته شده و به آتش کشیده شدند؟ چه کسی ‌می‌تواند انجام چنین کار‌هایی را از سوی شخصیت‌‌های بزرگی چون موسی و یوشع بپذیرد؟!

آیا امکان دارد پیامبرانی که آمده بودند تا بشریت را از زیر بار این چنین ظلم‌‌ها و جنایت‌ها نجات دهند، خود به یکی از عوامل ظلم و جنایات تبدیل شوند؟

تعداد نسل‌کشی‌هایی که در کتاب مقدس به انبیای منزّه و برگزیدۀ الهی نسبت داده شده است، بسیار بیشتر از آنچه که گفتیم ‌می‌باشد. باید تأکید کنیم تمام آیات ذکر شده، از کتاب مقدسی است که همۀ مسیحیان بدون استثنا آن را کلام خدا و وحی الهی ‌می‌دانند. هر کسی که به مسیح ایمان دارد، باید به این آیات ایمان بیاورد و بپذیرد که خداوند محبّت دستور کشتن و سوزاندن کودکان را صادر می‌‌کند. او باید صحّت چنین نسبت­‌هایی را به انبیای بزرگ الهی بپذیرد. سربریدن کودکان بی‌دفاع چه توجیهی می‌‌تواند داشته باشد؟

   

کشتار ایرانیان

در کتاب اِستر می‌‌خوانیم: خشایار شاه پادشاه پارس در آخرین روز جشن 180 روز، دستور داد ملکه وَشتی جمال و زیباییش را به مقامات و مهمانانش نشان دهد! ملکه امتناع ورزید و پادشاه بسیار خشمناک شد. شاه در همان مجلس ملکه وشتی را طلاق داد و از میان دخترانی که به حرمسرا آمده بودند اِستر دختر یتیم یهودی انتخاب شد و به جای وشتی ملکه ایران گشت.

پس از این جریان ‌هامان وزیر خشایار شاه توطئه‌ای برای قتل یهودیان می‌‌چیند. اما این توطئه به ضرر وی تمام می‌‌شود. خشایار شاه دستور قتل ‌هامان و تمام پسرانش را صادر می‌‌کند و همچنین اجازه می‌‌دهد مخالفینشان را از میان بردارند. مردخای پسر عموی استر فرمانی بنام پادشاه نوشت و آن را به همه جا فرستاد. فرمانی که به یهودیان اجازه می‌‌داد مخالفین خود را از هر قومی‌ که باشند بکشند و دارایی‌شان را به غنیمت بگیرند. تورات می‌‌گوید: در سراسر مملکت همه از یهودیان می‌‌ترسیدند. تمام حاکمان و استانداران، مقامات مملکتی و درباریان از ترس مردخای، به یهودیان کمک می‌‌کردند. و به این ترتیب یهودیان به ایرانیان حمله کردند و آن‌‌ها را از دم شمشیر گذرانده و کشتند (استر 6: 9)

در کتاب مقدس می‌‌خوانیم در آن روز تنها در پایتخت پانصد نفر را که ده پسر ‌هامان نیز جزو آن‌‌ها بودند کشتند. روز بعد باز یهودیان پایتخت جمع شدند و سیصد نفر دیگر را کشتند، بقیه یهودیان در سایر استان‌‌ها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را کشتند و در هیچ کجا نقل نشده که این همه کشتار در ازای ریخته شدن حتی یک قطره خون از یک یهودی باشد. سپس تورات یادبود این جشن ایرانی‌کشی را بر یهودیان فرض و لازم گردانید (استر 32: 10) پوریم یکی از بزرگترین جشن‌‌های یهودیان است. آنان واقعه کشتار 75800 ایرانی را هر ساله جشن می‌‌گیرند و به همین مناسبت سیزدهم ماه ادار را به عنوان شکرگزاری کشتار ایرانیان روزه می‌‌گیرند و چهاردهم و پانزدهم ماه ادار را به رقص و پایکوبی می‌‌پردازند. این پاداش ایرانیانی بود که به فرمان کوروش، به نقل کتاب مقدس، یهودیان را از اسارت هفتاد ساله بابلی ر‌هانیدند و به آن‌‌ها حیاتی دوباره بخشیدند.

   

نمونه دیگر از بی رحمی‌ و خشونت در کتاب مقدس:

در یکی از نبرد‌هائی که داود با بنی عمون داشت بر شهر "ریّه" دست یافت .

در کتاب مقدس می‌‌خوانیم:

پس داود تمامی‌ قوم را جمع کرده به ریّه رفت و با آنان جنگ کرده آن را گرفت و تاج پادشاه ایشان را از سرش گرفت که وزنش یک وزنه طلا بود و سنگ گرانبها داشت و آن را بر سر داود گذاشتتند و غنیمت از حد زیاده از شهر بردند و خلق آنجا را بیرون آورده ایشان را زیر اره‌‌ها و چوم‌‌های آهنین و تیشه‌‌های آهنین گذاشت و ایشان را از کوره آجرپزی گذرانید و به همین‌طور با جمیع شهر‌های بنی عمون رفتار نمود (دوم سموئیل 12: 29 – 31)

واز نظر کتاب مقدس این آدم‌کشی‌‌های وحشتناک صحیح و مورد رضای خداوند بوده است زیرا سال‌‌ها پس از درگذشت داود خدا از وی به نیکی یاد می‌‌کند و درباره وی می‌‌گوید:

او امر مرا نگاه داشته با تمامی‌ دل خود مرا پیروی می‌‌نمود و آنچه در نظر من راست است معمول می‌‌داشت و بس. (اول پادشا‌هان 14: 8)

   


[1]. سفر تثنیه، 20: 10-17.

[2]. سفر تثنیه، 2: 32-37.

[3]. سفر اعداد، 31: 9-20 و 32-35.

[4]. سفر تثنیه، 3: 3-7.

[5]. یوشع، 6: 20و21و24.

[6]. همان، 10: 40-42.

[7]. یوشع، 10: 16-18 و 22-27.

[8]. یوشع، 8: 10-29.

 

بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص)

 

 

logo-samandehi

جستجو