مقالات

انسان‌شناسی

hashie bala

  

      

نویسنده : محمد ضیاء توحیدی

  

انسان‌شناسی در یک مفهوم کلی، به معنی شناخت و تعریف انسان از خویشتن است.[1]

این اصطلاح در معنای خاص آن، بخشی از دو دانش فلسفه و الهیات به شمار می‌آید.در فلسفه، انسان به عنوان یک موجود، مورد بررسی قرار می‌گیرد تا جایگاه وی (در جهان هستی) آشکار گردد. در الهیات نیز به ارتباط میان انسان با خالق پرداخته می‌شود.

در الهیات مسیحی در بحث انسان‌شناسی به طور مشخص به این نکته پرداخته می‌شود که ارتباط میان انسان و خداوند چگونه است. از نگاه مسیحیان، پاسخ به این پرسش در گروی الهام الهی است و از این رهگذر است که انسان می‌تواند خود و جهان پیرامونش را بشناسد.[2]

  

آفرینش انسان

آنچنان‌که از کتاب مقدس بر می‌آید، خداوند انسان را آفریده، در باغ عدن که در زمین قرار داشت جای داد و به وی گفت که از تمام درختان باغ می‌توانی استفاده کنی اما از درخت معرفت نیک و بد نباید بخوری چرا که اگر از میوه آن استفاده کنی، خواهی مرد. همچنین خداوند برای آدم معاونی (زن) را از دنده‌ی وی خلق کرد. مار که سمبل شیطان است[3]نزد زن آمده و وی را فریب داده، به وی گفت که شما با خوردن میوه‌ی این درخت نخواهید مرد بلکه خدا نمی‌خواهد شما نیک و بد را بشناسید و به همین جهت، شما را از خوردن آن نهی کرده است. زن به تحریک شیطان از میوه‌ی درخت خورد و به آدم نیز از آن میوه داد. با خوردن میوه‌ی درخت، چشمان آن دو به حقایق باز شد و برای اولین بار، خوب و بد را تشخیص دادند.

خداوند آدم و حوا را به خاطر این نافرمانی مجازات نمود. مجازات آدم (و به تبع او تمام نسلش) این بود که می‌بایست در طول عمر خویش با عرق پیشانی، معاش خود را به دست آورد. زن نیز به خاطر این نافرمانی باید متحمل درد شدید زایمان شود و شوهرش بر وی حکمرانی خواهد کرد. همچنین خداوند آن دو را از باغ عدن بیرون کرد تا از درخت حیات نخورند و ابدی نشوند.!

این گزارشی اجمالی بود از آنچه که کتاب مقدس از آغاز خلقت انسان تا سقوط وی به دست می‌دهد.[4]

  

ابعاد وجودی انسان

یکی از مهمترین مباحث در مورد ماهیت انسان، سخن از ابعاد آدمی است. اصل این مسأله که انسان متشکل از دو بُعد کاملا متفاوت یعنی بعد مادی و بعد غیر مادی است مورد قبول همگان است اما در این مسأله که بعد غیر مادی انسان تنها یک جنبه دارد یا دارای چند جنبه است اختلاف وجود دارد.

برخی بر این باورند که انسان، تنها دارای جسم و روح است اما بعض دیگر معتقدند که انسان، متشکل از جسم، روح و نفس (جان) است. به طور کلی کلیساهای غرب طرفدار دیدگاه اول و کلیساهای شرق، طرفدار دیدگاه دوم هستند و هر کدام از این دو گروه، دلایلی را از کتاب مقدس برای اثبات دیدگاه خود ارائه می‌کنند.[5]

  

سرشت انسان پیش از سقوط

مطابق تعالیم کتاب مقدس، انسان‌ها پاک و مقدس آفریده شده بودند چرا که خداوند، انسان را به صورت خویش آفریده بود.[6] به همین خاطر انسان دارای کمال عقل بود. او از این جهت با تمامی مخلوقات متفاوت بود و دارای حالات روحی کاملا متمایزی نسبت به سایر موجودات بود.[7]گذشته از این مرگ نیز در انسان‌ها راه نداشت.

البته در مورد سرشت نخستین انسانی، تفاوتی نیز میان کاتولیک‌ها و برخی از دیگر فرقه‌ها وجود دارد. از نگاه کاتولیک‌ها، انسان ذاتا دارای سرشت نیک نبود بلکه سرشت پاکیزه، موهبتی الهی بود که از سوی خداوند به انسان‌ها ارزانی شد. در مقابل برخی از فرقه‌های پروتستان معتقدند که طبیعت انسانی طبیعتی پاک بود و تنها پس از گناه اولیه بود که این سرشت پاک، تغییر پذیرفت و به سرشتی ناپاک تبدیل گردید.[8]

   

انسان به صورت خداوند و شبیه او

کتاب مقدس می‌گوید انسان به صورت خدا و شبیه خدا آفریده شد.[9]

آبای کلیسا بین "به صورت خدا بودن" و "شبیه خدا بودن" تفاوت می‌گذاشتند. ترتولیان معتقد بود که انسان پس از ارتکاب گناه، همچنان به صورت خدا باقی ماند اما شباهت خدا را از دست داد و تنها از طریق کار روح‌القدس است که می‌تواند دوباره به شباهت خدا درآید.

البته مسیحیان با استناد به شواهدی در کتاب مقدس، بر این باورند که این شباهت از لحاظ روحی بوده است زیرا خداوند دارای جسم نیست.[10]

  

آیا آدم و حوا فاقد عقل بودند؟

نکته‌ای که در این داستان مورد توجه قرار می‌گیرد آن است که آیا آدم و حوا دارای نیروی عقل نبوده‌اند؟ آیا اگر آنها مرتکب این خطا نمی‌شدند، انسان‌ها برای همیشه فاقد عقل می‌ماندند؟

از نگاه مسیحیان (و نیز یهودیان) آدم و حوا دارای عقل بوده‌اند و مسأله‌ی معرفت نیک و شر، چیزی جدای از قوه‌ی تعقل است.

از نگاه اهل کتاب، اینکه خوردن از درخت ممنوعه، موجب معرفت آنان به نیک و بد گردید به معنی آن نیست که آنان فاقد درک و شعور بوده باشند بلکه طبق گزارش تورات، آنها از برهنگی خود مطلع بوده‌اند اما از این مسأله خجالت نمی‌کشیدند (پیدایش ۲: ۲۵). دلیل ارائه شده بر اینکه آدم دارای درک و شعور بوده آن است که در همین باب آمده است که آدم، تمامی حیوانات را نام نهاد (پیدایش ۲: ۲۰).[11]

ابن میمون، عالم بزرگ یهودی نیز با استناد به شواهدی از کتاب مقدس، اظهار می‌دارد اینکه خداوند انسان را به صورت خویش آفرید به معنی آن است که او دارای عقل بوده است. همچنین اینکه خداوند در ۲: ۱۶آدم را استفاده از درخت خاص، منع می‎‌کند دلیل بر آن است که آدم دارای عقل بوده است.

ابن میمون در تبیین این مسأله اظهار می‌دارد که برای درک حق و باطل از نیروی عقل استفاده می‌شود و آدم از این قوه به حد کمال برخوردار بود.[12] اما انسان دارای قوه‌ی درک نیک و بد (زشت و زیبا) که جزء مشهورات است (و نه معقولات) نبود. بنابراین انسان توان درک خوب و بد را نداشت و نمی‌دانست که آشکار بودن عورت امری ناپسند است. انسان به واسطه گناه خویش، آگاه با این امور شد و از آن پس در رنج اینکه این کار زشت و آن کار خوب است گرفتار گردید.[13]

  

انسان، پس از سقوط

گناه آدم[14]سبب آن شد که وی از باغ عدن بیرون گردد. در مورد ماهیت گناه آدم و انتقال این گناه به نسل او، میان مسیحیان اختلافات زیادی وجود داشته است.

پولس در رسالات خویش بر این نکته تأکید می‌ورزد که گناه آدم، گریبان‌گیر تمام نسل او شده است و بر این اساس، تمامی انسان‌ها با "گناه اولیه" به دنیا می‌آیند.[15]

عموم مسیحیان نیز با استناد به جملات پولس بر این باورند که گناه آدم به عنوان سمبل انسان‌ها بر دوش تمامی انسان‌ها قرار دارد.

در بخشی از بیانیه شورای ترنت چنین آمده است:

«اگر کسی ادعا کند که گناه آدم فقط به خودش صدمه رسانده است و به فرزندانش آسیبی نمی‌رساند… یا بگوید… گناه را که مرگ نفس است منتقل نکرد چنین کسی ملعون است چون با این سخنان پولس مغایرت دارد: لهذا همچنان که به وساطت یک آدم گناه داخل جهان شد و به گناه موت و به این‌گونه موت بر همه‌ی مردم طاری شد از آن جا که همه گناه کردند».[16]

البته در این زمینه دو نظر معروف دیگر نیز وجود داشته است؛ نظراتی که هنوز هم در میان برخی از مسیحیان، دارای طرفدارانی می‌باشد.

1- نظریه پلاگیوس: پلاگیوس، یک روحانی انگلیسی بود که در حدود ۳۷۰میلادی متولد گردید. او عقاید خویش را در سال ۴۰۹در روم اظهار کرد اما عقاید وی در سال ۴۱۸میلادی در شورای کارتاژ محکوم گردید. از نگاه وی گناه آدم فقط در خودش تأثیر داشت. روح هر انسانی مستقیماً توسط خدا خلق می‌شود و بدون گناه و از تمایلات فاسد آزاد است.[17]

البته این نظر پلاگیوس در مورد مبری بودن انسان‌ها از گناه آدم، تا حدودی مورد توجه برخی از آبای کلیسا نیز قرار داشته است. به عنوان مثال، "گرگوریوس نازیانزوسی" و "گرگوریوس نوسایی" تعلیم می‌‎دادند که کودکان، بدون گناه متولد می‌شوند. به طور کلی می‌توان گفت دیدگاه انتقال گناه آدم به نسلش که از ارکان تفکر آگوستین است در سنت آبای یونانی، ابدا جایی ندارد.[18]

2- نظریه آرمینیوس: آرمینیوس (۱۵۶۰ – ۱۶۰۹) بر این باور بود که انسان بیمار است. بر اثر خطای آدم، مردم ذاتا از عدالت اولیه محروم هستند و بدون کمک الهی نمی‌توانند عادل شوند.البته خدا به منظور رعایت عدالت موقعی که انسان، درک اخلاقی پیدا می‌کند قدرت مخصوص روح‌القدس را به او عطا می‌کند تا تأثیر فساد ارثی را از بین ببرد.

از نگاه وی، تمایل شریرانه در انسان را می‌توان گناه خواند ولی مستلزم خطا یا مجازات نیست.بشریت را نباید به خاطر گناه آدم، خطاکار محسوب کرد. انسان تنها زمانی که دانسته و به طور عمدی تسلیم تمایلات شریرانه خویش گردد از نظر خداوند خطاکار محسوب می‌شود. امروزه کلیسای یونان و کلیسای متدیست پیرو عقاید او می‌باشند.[19]

  

تفاوت مهم میان کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها در مورد انسان پس از سقوط

از نگاه کاتولیک‌ها (و همچنین ارتدوکس‌ها)، طبیعت انسان در اثر سقوط، کاملا فساد و تباه نشده بلکه تنها مقداری ضعیف شده است. عقل انسان را سایه‌ای فرا گرفته که مانع درک او نسبت به حقیقت طبیعت و ماوراء‌الطبیعه می‌گردد.

شورای ترنت در این باره می‌گوید: "اگر کسی بگوید که اراده آزاد انسان پس از عصیان آدم از بین رفته یا از فعالیت خویش، باز ایستاده باید تکفیر شود".

این در حالی است که پروتستان‌ها این دیدگاه کلیسای کاتولیک را غیر قابل قبول می‌شمارند.[20]

از نگاه پروتستان‌ها، نجات تنها در دست خداست و این خداوند است که برخی از افراد را انتخاب می‌کند و بنابر این بقیه محکوم به هلاکتند.[21]

  

گستره‌ی نجات

با مراجعه به کتاب مقدس و با استناد به تعالیم حضرت عیسی در انجیل‌ها می‌توان اظهار داشت که تنها اندکی از انسان‌ها نجات خواهند یافت و بیشتر انسان‌ها راه هلاکت را در پیش خواهند داشت.

در انجیل‌ها از حضرت عیسی چنین نقل شده است:

«از در تنگ داخل شوید زیرا فراخ است آن در و وسیع است آن طریقی که مؤدی به هلاکت است و آنانی که بدان داخل می‌شوند بسیارند. زیرا تنگ است آن در و دشوار است آن طریقی که مؤدی به حیات است و یابندگان آن کم‌اند».[22]

  

یک دیدگاه الهیاتی: جسم آدمی شر است و روح او نیک!

کتاب مقدس انسان را دارای دو جنبه قابل رؤیت و غیر قابل رؤیت می‌داند. یکی جسم یا بدن و دیگری روح، ذهن یا شخصیت درونی.[23]

در مورد اینکه آیا جسم ذاتا پلید است یا نه، از همان قرن اول اختلافاتی میان مسیحیان وجود داشته است و چنانکه از رساله پولس به کولسیان بر می‌آید گویا در آن زمان شکلی ابتدایی از تفکر پلیدانگاری جسم وجود داشته است که پولس با آن به مبارزه می‌پردازد.

این طرز تفکر که از آن به گنوسی‌گری یاد می‌شود احتملا به شخصی به نام "شمعون مجوسی" باز می‌گردد؛ شخص جادوگری که از سوی پطرس مورد توبیخ قرار گرفته است.

گنوسی‌ها ماده را شر می‌دانستند و معتقد بودند که انسان‌ها تنها از طریق روح است که می‌توانند با خداوند ارتباط برقرار کنند.[24]

آنها بر اساس همین اعتقاد می‌گفتند که مسیح نمی‌توانسته بدن انسانی داشته باشد زیرا جسم مادی، امری شر است و بنابراین حضرت عیسی دارای بدن جسمانی نبود و تنها به نظر می‌رسید که دارای جسم است.[25]

مکتب گنوسی در میان مسیحیان از شهرت قابل توجهی برخوردار گردید. ساتورنینوس در سوریه و باسیلیدس در مصر از رهبران فرقه‌های گنوسی به شمار می‌آمدند اما مشهورترین رهبر گنوسی‌ها فردی به نام مارکیون بود که در نیمه قرن دوم، نفوذ چشمگیری در میان مسیحیان پیدا کرد.[26]

به هر حال این طرز فکر از سوی رهبران کلیسا از جمله ترتولیان، ایرنئوس و هیپولیتوس به شدت محکوم گردید و شریرانگاری جسم از سوی آنان مردود شناخته شد.[27]

مسیحیان با استناد به آموزه تجسد که مورد قبول تمام فرقه‌های مسیحی است، آموزه شر انگاری جسم را مردود می‌شمارند. به باور مسیحیان، خداوند، بُعد جسمانی انسان‌ها را با تجسد بخشیدن مسیح، منزه دانسته است (زیرا اگر جسم، ناپاک بود نمی‌بایست حضرت عیسی در جسم انسانی قرار گیرد).[28]

  

خلود انسان

مسیحیان با استناد به کتاب مقدس به خلود و ابدی ‌بودن انسان معتقد هستند.آنها با استناد به آیاتی از کتاب مقدس که به دائمی بودن نعمت‌های الهی در مورد نیکان در جهان آخرت و ابدی ‌بودن عذاب اشرار تأکید می‌ورزد، اعتقاد به خلود انسان را پذیرا شده‌اند.[29]

  

منبع:سایت پژوهشکده باقرالعلوم

  


[1]New Catholic Encyclopedia, (Gale, 2003, 2nd ed.), vol.1, P.508

[2]ibid, P.509

[3]البته برخی با استناد به آیاتی از کتاب مقدس معتقدند که مار سمبل شیطان نیست بلکه وسیله‌ای در دست شیطان بوده است که از طریق آن وسوسه‌ی خویش را به حوا القا نموده است. ر.ک: تیسن، هنری؛ الهیات مسیحی؛ ترجمه ط. میکائیلیان، انتشارات حیات ابدی، بی‌تا، ص ۱۷۳

[4]پیدایش، باب‌های ۲و ۳

[5]تیسن، هنری؛ پیشین؛ ص ۱۵۴ – ۱۵۵

[6]پیدایش ۱: ۲۷

[7]الأمیر کانی، قس جیمس انس؛ نظام التعیم فی علم اللاهوت القویم؛ مطبعه الأمیر کان، ۱۸۸۸م، ج ۲، ص ۵۳

[8]پیشین، ص ۶۱

[9]پیدایش ۱: ۲۶ – ۲۷و ۵: ۱و ۹: ۶، اول قرنتیان ۱۱: ۷، یعقوب ۳: ۹

[10]تیسن، هنری؛ پیشین؛ ص ۱۵۰

[11]پیترز، اف ئی؛ یهودیت مسیحیت و اسلام؛ ترجمه حسین توفیقی، انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان ومذاهب، ۱۳۸۴ه‌.ش، ج ۱، ص ۵۵

[12]وی در تشریح این مفهوم اظهار می‌دارد: ما در مورد این گزاره که آسمان، برافراشته است و زمین، گسترده است نمی‌توانیم بگوییم که این گزاره‌ها زیبا است یا مثلا زشت است بلکه در این موارد باید گفت این گزاره‌ها صحیح یا مثلا باطل است. آدم دارای قوه تشخیص صحیح و غلط بود اما توان تشخیص خوب از بد و زشت از زیبا را نداشت.

[13]ابن میمون، موسی؛ دلاله‌الحائرین؛ مکتبه الثقافه الدینیه، بی تا، ص ۲۵و ۲۶

[14]البته روشن است که از منظر اسلامی و به خصوص از نگاه شیعیان، پیامبران معصوم از گناه هستند و بر همین اساس، استفاده از درخت ممنوعه" ترک أولی" دانسته شده است.

[15]رومیان ۵: ۱۸

[16]برانتل، جرج؛ آیین کاتولیک؛ ترجمه حسن قنبری، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۱ه.ش، چاپ اول، ص ۷۴

[17]تیسن، هنری؛ پیشین؛ ص ۱۷۹

[18]مک گراث، الستر؛ در آمدی بر الهیات مسیحی؛ ترجمه عیسی دیباج، کتاب روشن، ۱۳۸۵ه.ش، چاپ اول، ص ۴۷۱

[19]تیسن، هنری؛ پیشین؛ ص ۱۸۰

[20]مولند، اینار؛ جهان مسیحیت؛ ترجمه محمد باقر انصاری و مسیح مهاجری، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۸۱ه.ش، چاپ دوم، ص ۹۶

[21]پیشین؛ ص ۵۳، ۹۶، ۲۲۲، ۲۷۲و ۳۴۸

[22]متی ۷: ۱۳ – ۱۴

[23]Achtemeier, Paul J. (ed.), Harpercollins Bible Dictionary, (Harper San Francisco, 1996, 2nd ed.), P.442

[24]کرنز، ارل ای؛ سرگذشت مسیحیتدر طول تاریخ؛ ترجمه آرمان رشدی، انتشارات ایلام، ۲۰۰۸م، ص ۱۰۰

[25]پیشین، ص ۱۰۱

[26]پیشین، ص ۱۰۲

[27]پیشین، ص ۱۰۳

[28]Byrne, Peter and Houlden, Leslie (eds.), Companion encyclopedia of Theology, (Routledge, 2003, 2nd ed.), P.454

[29]الأمیر کانی، قس جیمس انس؛ پیشین؛ ص ۴۹ – ۵۰

   

 

بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص)

 

 

logo-samandehi

جستجو