بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع اصلی: آشنایی بیشتر با پیامبر رحمت و وارث زندهی ایشان
موضوع فرعی: بیان معجزهی شقّ القمر
با اهتمام: سارا انتظارخیر؛ زهرا مرادی
گروه سنی: 13 تا 15 سال (هفتم تا نهم متوسطه)
متن محتوا با عنوان «آیا پیامبرم را میشناسم؟»
سلام
چه خبر؟ خوبید؟ اوضاع مرتب است؟
{اگر دانش آموزان به سوالات بالا جواب مثبت دادند و مثلا گفتند بله اوضاع خوب است، مربی بگوید:
«خب خدا را شکر که همه چیز خوب است. من خوشحالم که شما با این روحیه پاسخ دادید و مثل خیلیها شروع به غُر زدن نکردید و مشکلات تان را یکی یکی برایم نشمردید. سعی کنید همیشه این روحیه را حفظ کنید.»
اما معمولا بچهها در جواب به این سوالات شروع به غُر زدن میکنند که «نه؛ اصلا هم اوضاع خوب نیست؛ فلان معلم فلان تکلیف را خواسته؛ فلان روز امتحان داریم؛ فلان کلاس را به اردو بردهاید هنوز ما را هیچ جا نبردهاید؛ ... در این صورت مربی اینگونه تذکر دهد:
«آخ آخ؛ باز هم غُر!
بچهها اگر میخواهید در زندگی موفق باشید و اتفاقات خوشایندی برای تان رقم بخورد، باید دست از این روحیهی غُر زدن بردارید و به جای اینکه روحیهی خودتان و اطرافیان تان را با انرژی منفی خراب کنید، با لحنی بشّاش و جملاتی مثبت صحبت کنید.»}
مثلا وقتی کسی از شما حالتان را میپرسد بگویید «الحمدلله؛ خدا را شکر؛ خوبم» حالا ممکن است سردرد هم داشته باشید و یا درگیر یک بیماری و گرفتاری باشید اما لازم نیست در پاسخ احوال پرسی دیگران شرح حال ناراحتیها و گرفتاری های تان را بدهید. دکتر که نرفته اید. بگویید «خدا را شکر خوبم؛ ممنون از محبتتان»
این رفتار، چند پیامد مثبت برای تان دارد:
- اول اینکه: وقتی خدا را با وجود گرفتاریهایی که درگیرش هستید شکر میکنید، خدا هم بر طبق سنّتش نعمتهایش را بر شما بیشتر میکند و چه بسا در همین راستا گرفتاری شما زودتر برطرف شود. چرا که خداوند میفرماید «شکر نعمت، نعمتت افزون کند»[1] همین درجه از راحتی و آسایش و سلامتی را که داری شکرگزارش باش؛ خدا آن را بیشتر میکند.
سرت درد میکند؟ خب خدا را شکر که دندانت هم درد نمیکند. خدا را شکر که مثل خیلیها الان اسیر بیمارستان نیستی. خدا را شکر که چشمانت سالم هستند. خدا را شکر که بیماری لا علاجی نداری ...
از اوضاع مدرسه راضی نیستی؟ خب خدا را شکر که مثل بعضی از بچههای هم سن و سال خودت از تحصیل محروم نیستی. خدا را شکر که الان به جای اینکه سر این چهارراه و آن خیابان فال بفروشی، کفش مردم را واکس بزنی، شیشهی ماشین تمیز کنی، ... پشت میز و نیمکت نشستهای. و به جای اینکه نگران جای خواب شبت و کتک خوردن از این و آن و سیر شدن شکمت باشی، نگران تکالیف و امتحانت هستی.
با شرایط خانه مشکل داری؟ با کمی صبر و ادب و تعقّل مشکلات حل میشود. خدا را شکر که مادری داری سرت غُر میزند «چرا دَرست را نمیخوانی؟ چرا دیر به خانه میآیی؟ چرا با فلان شخص که تربیتش مورد پسند نیست میچرخی؟ ...» چه بسیار نوجوانانی که هم سن و سال شما هستند و حسرت یکی از همین غُرهای مادرانه را میخورند. پس خدا را شکر. خدا را شکر به خاطر همین نفسِ پدر و مادرم و سایه شان که بالای سرم است.
- دومین اثر این رفتار این است که وقتی به جای غُر زدن، با روحیهای بشّاش پاسخ میدهید «خوبم خدا را شکر» حال خودتان هم بهتر از وقتی خواهد بود که مشکلات تان را میگویید. انرژی مثبت این رفتار، هم روی مخاطبتان اثر مثبت میگذارد و هم خودتان را شارژ میکند.
پس همیشه با روحیهای بشّاش، پر انرژی و مثبت باشید.
بچهها چنین روحیهای که انقدر روانشناسان بر داشتنِ آن تاکید میکنند و مقالات و کتابهای متعدد دربارهی اثرات آن نوشتهاند، یکی از ویژگیهای اخلاقی پیامبر مهربانمان حضرت محمد بوده.
متاسفانه ما دربارهی پیامبرمان و آموزههای اخلاقی و تربیتی که برای مردم همهی جهان به ارمغان آورده، چیز زیادی نمیدانیم. و از این بدتر این است که وقتی جملهای از فلان فیلسوف، فلان دانشمند، فلان روانشناس میشنویم که بار اخلاقی ویژهای دارد، کلی به فکر فرو میرویم؛ به به و چه چه راه میاندازیم؛ جملهاش را در گروههایی که عضو هستیم فوروارد میکنیم؛ ... اما وقتی جملهای از پیامبر میبینیم، بی توجه از کنارش میگذریم.
بیایید ببینید همین پیامبری که ما از شیوهی زندگیاش و آموزههای رفتاری و اخلاقیاَش چیز زیادی نمیدانیم چگونه مورد توجه اندیشمندان غیر مسلمان جهان قرار گرفته و شگفتیِ آنها را برانگیخته.
امثال گوته (شاعر آلمانی)، تولستوی (نویسندهی روسی)، گوستاولوبون (مورّخ و پزشک فرانسوی)، کارِن آرمسترانگ (محقق انگلیسی) آنچنان از پیامبر و شخصیتش گفتهاند و کتابها و شعرها و مقالهها نوشتهاند که آدم خجالت میکشد بگوید من مسلمانم و آنها نه![2]
...
به عنوان یک مسلمان، من چقدر پیامبرم را میشناسم؟ اگر بخواهم به یک مسیحی حضرت محمد را معرفی کنم چه میگویم؟ اگر بخواهم جملهای زیبا و پندآموز را برای دوستانم ارسال کنم، آیا چیزی از پیامبرم بلد هستم؟
عزیزان من؛ وقتی من پیامبرم را نشناسم و به دیگران نشناسانم، عدهای با هزار و یک قصد و مرض سعی میکنند چهرهای غیر واقعی از پیامبر به مردم جهان معرفی کنند. پس از مدتی آن پیامبر مهربانی که به قول آرمسترانگ آزارش به حیوانات هم نمیرسید، به عنوان مردی خشن، بی رحم و بی اخلاق شناخته میشود.
ما حتی معجزه های پیامبرمان را نمیشناسیم.
وقتی حرف از معجزه به میان میآید، همه یاد عصای حضرت موسی یا زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسی میافتند. کسی از معجزات پیامبر اسلام حرفی نمیزند. و اصولا کمتر کسی است که بداند رسول رحمت، به جز قرآن، معجزات متعدد دیگری هم داشتهاند. حتی همین اعجاز قرآن را هم فقط در کتاب درسی های مان خوانده ایم یا از زبان این و آن شنیده ایم و اصلا نمیدانیم معجزه بودن قرآن در چیست.
کمتر کسی است که بداند خداوند مهربان هیچ معجزه و آیتی به پیامبران – از اولین آنها حضرت آدم تا آخرین شان – نداده، مگر اینکه همان و یا مهمتر از آن را به حضرت محمد داده باشد![3]
آیا شما اینها را میدانستید؟
آیا میدانستید پیامبر ما بیش از هزار معجزه داشتهاند؟[4]
آیا میدانستید پیامبر بارها و بارها مردگانی را زنده کردهاند؟[5]
آیا میدانستید بارها و بارها بیماران را شفا دادهاند؟ جذامی را خوب کردهاند؟[6] چشمِ از حدقه بیرون آمده را سر جایش گذاشتهاند و خوب کردهاند؟[7] دست قطع شده را دوباره وصل کردهاند؟[8]
آیا میدانستید درخت به امر پیامبر راه افتاد و به سمت ایشان آمد؟[9]
آیا میدانستید حیوانات و اشیاء را به سخن در آوردهاند؟[10]
آیا میدانستید پیامبر، ماه را به دو نیم کردند؟
جالب است. وقتی میگوییم حضرت موسی با عصایش دریا را شکافت، همه میپذیرند؛ وقتی میگوییم آتش بر حضرت ابراهیم اثر نکرد و تبدیل به گلستان شد، همه قبول میکنند؛ اما وقتی میگوییم حضرت محمد (ص) ماه را به دو نیم کرد، بعضی از مردم با ناباوری میگویند «مگر میشود؟ اینها خرافات است!»
در صورتی که ماجرای شقّ القمر در همان قرآنی ذکر شده که معجزات موسی و ابراهیم را گفته![11]
ماجرای شقّ القمر یا همان نصف شدن ماه از این قرار است که:
یک روز، عدهای از بت پرستان مکه که با مبعوث شدن پیامبر، کار و بار و اعتبارشان به خطر افتاده بود و همواره دنبال فرصتی برای از سر راه برداشتن پیامبر میگشتند دور هم جمع شدند. یکی از آنها پیامبر را که نزدیک کعبه ایستاده بود و برای مردم از پرستش خدای یگانه و محبت کردن به یکدیگر صحبت میکرد، نشان داد و گفت «تا کِی باید محمد را تحمل کنیم؟ ببینید چطور مردم دورش جمع شدهاند و چه مشتاقانه حرف هایش را گوش میدهند. دیگر برده های مان حرف ما را نمیخوانند. دیگر اختیار زنده به گور کردن دختران مان را نداریم، دیگر کسی برای بتها نذری و قربانی نمیآورد. جایگاه و اعتبارمان پیش مردم پایین آمده. چرا دست به کار نمیشوید؟»
دوستش در جواب گفت «دیگر چه کار کنیم؟ کم به مسلمانان سخت گرفتیم؟ خانه های شان را تصاحب کردیم. در محاصره قرارشان دادیم، آب و غذا را به رویشان بستیم. نه یک هفته و یک ماه، سه سال! برده های مسلمان شده مان را تا حد مرگ شکنجه کردیم اما همهی اینها فقط مایه آبروریزی خودمان شد. معلوم نیست محمد چگونه آنها را جادو کرده که حاضرند بمیرند ولی دست از اعتقادات شان بر ندارند.»
صحبت که به اینجا کشید یکی از میان جمع که از بقیه مُسنتر بود، چشمانش برقی زد و گفت «همین است. از همین راه وارد میشویم.»
بقیه که منظور پیرمرد را نفهمیده بودند منتظر توضیحات بیشتر به او خیره ماندند. پیرمرد گفت «ما باید محمد را جلوی بقیه خراب کنیم. باید به مردم بگوییم او جادوگر است و اینهایی هم که به اسم آیات قرآن به خوردتان میدهد، وِرد و جادوست.»
این حرف، به نظر بقیه هم پیشنهاد خوبی آمد. به همین دلیل همه با هم راه افتادند و به سوی پیامبر که در حال صحبت برای مردم بود، رفتند. نزدیک که شدند پیرمرد فریاد زد: «آی محمد؛ بس است هرچه سر این بیچارهها را کلاه گذاشته ای. ما میدانیم تو تنها یک جادوگری و با حرفهایت مردم را سِحر کردهای.»
مسلمانها که از حرفهای آن مرد ناراحت شده بودند، گفتند «آیا اینکه محمد میگوید به جای پرستش سنگ و چوبی که به دست خود تراشیده ایم، آفریدگار آسمانها و زمین را بپرستیم سِحر است؟ یا اینکه میگوید به کسی زور نگوییم، دزدی نکنیم، دروغ نگوییم، ...؟»
پیرمرد گفت «گفتم که. جادویتان کرده. هر معجزهای هم که تا به حال نشانتان داده، جادو بوده، نه معجزه. اگر محمد راست میگوید معجزهای در آسمانها نشانمان دهد. همه میدانند سِحر و جادو در آسمان کارگر نمیافتد.»
مسلمانها شروع به بحث کردن با بت پرستان کردند و گفتند «شما دنبال بهانه میگردید. در آسمان هم معجزه ببینید، بهانهی دیگری پیدا میکنید. به جای این کارها بیایید ببینید رسول خدا چه میگوید و سعی کنید باقیماندهی عمرتان را به درستی زندگی کنید ...»
اما بت پرستان گوششان به این حرفها بدهکار نبود و گفتند ما فقط وقتی ایمان میآوریم که محمد معجزهای در آسمان نشانمان بدهد.
پیامبر که تا آن لحظه ساکت ایستاده بود، مردم را با مهربانی به آرامش دعوت کرد و خطاب به پیرمرد گفت «اگر نشانهای در آسمان ببینی ایمان میآوری؟» پیرمرد پوزخندی زد و گفت «تو نشان بده، ما ایمان میآوریم.» پیامبر نگاهی به آسمان انداخت. سپس فرمود «ماه را میبینی؟ میخواهی آن را به دو نیم کنم؟»
شب چهاردهم ماه بود و ماه، قرص کامل. همهی سرها به سمت ماه چرخید. پیرمرد گفت «بله؛ فکر خوبی است. اگر راست میگویی که جادوگر نیستی و خدایت آفریدگار ماه و آسمان و زمین است، خب پس باید بتواند این ماه را دو نیمه کند.»
پیامبر به آسمان چشم دوخت. نام خدا را بر زبان جاری کرد و با انگشتِ اشاره به ماه اشاره کرد. جلوی چشم همهی مردم ماه به دو نیمه تقسیم شد. پیامبر با اشارهی دست، دو نیمهی ماه را از هم دور کرد.
صدا از کسی در نمیآمد. همه مبهوت به دو نیمهی ماه نگاه میکردند.
ناگهان یکی از میان مسلمانها فریاد زد «الله اکبر؛ الله اکبر». به دنبال او مکه از صدای «الله اکبرِ» مسلمانها پر شد.
پیامبر باز با اشارهی دست، دو تکه را به هم نزدیک کردند و ماه به شکل اولش بازگشت. مسلمانها که از این نشانهی الهی به وجد آمده بودند، همدیگر را بغل میکردند و با خوشحالی میخندیدند.
پیرمرد و همراهانش از تعجب و عصبانیت میلرزیدند. مانده بودند با این افتضاحی که خودشان به بار آورده بودند چه کنند. یکدفعه یکی از بینشان گفت «این هم یک جادوی دیگر است. محمد جادوگر است. محمد جادوگر است»
با گفتن این حرف، همهی مسلمانها زدند زیر خنده.
یکی از مسلمانها گفت «این را نگویید، چه بگویید؟ خودتان گفتید جادو در آسمان اثر ندارد. ایمان نمیآورید، نیاورید ولی وقت ما را هم نگیرید. بگذارید از صحبت های رسول خدا استفاده کنیم.»
مرد مشرک، شمشیرش را کشید تا به آن مسلمان حمله کند ولی پیرمرد جلوی او را گرفت و گفت «الان وقتش نیست» بعد خطاب به مردم گفت «درست است. جادو در آسمان اثر نمیکند. اما محمد را ما در زمین سِحر کرده بود تا ماه را نصف شده ببینیم؛ نه اینکه واقعا ماه را نصف کرده باشد.»
این بار این مسلمانها بودند که عصبانی میشدند. اما پیامبر به آنها یاد داده بود خشمشان را کنترل کنند. یکی از مسلمانها گفت «اگر چنین باشد که تو میگویی، فقط ما باید این واقعه را دیده باشیم و مردم دور از مکه چنین اتفاقی را ندیده باشند.» پیرمرد گفت «بله همین طور است.» آن مرد گفت «خب فردا که کاروان های مسافری از شهرهای اطراف به مکه میرسند پوشالی بودن این حرف تان هم معلوم میشود.»
مسلمانها با شنیدن این حرف، آرام شدند و از مشرکان روی برگرداندند تا بقیهی صحبت های رسول خدا را بشنوند. پیامبر در حالی که آماده میشد نماز بخواند فرمود
«وَ انْشَقَ الْقَمَرُ وَ إِنْ یرَوْا آیةً یعْرِضُوا وَ یقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ»[12]
ماه از میان شكافته شد و [اما کافران] چون معجزهاى ببینند روى مىگردانند و مىگویند: جادویى همیشگى است.
فردای آن روز هر کاروانی که به مکه میرسید با هیجان از ماجرای دو نیمه شدن ماه صحبت میکرد و مسلمانها هم با شور و شوق به آنها توضیح میدادند که این اتفاق نشانهای از حقانیت رسول خدا بوده که به پیشنهاد بت پرستان انجام شد. کاروانیان، مشتاق زیارت محمد و شنیدن صحبت هایش دسته دسته به دیدار پیامبر میرفتند و مشرکان نمیتوانستند این صحنهها را ببینند. به همین دلیل تصمیم گرفتند پیامبر را به قتل برسانند. باقیِ ماجرا طلب تان تا در یک فرصت مناسب درباره اش صحبت کنیم.
اما آنچه امروز یاد گرفتیم:
- گفتیم سعی کنیم همیشه خوشرو و خوش برخورد و مثبت اندیش باشیم. با گفتن حرفهای خوب به خودمان و ازرافیان مان انرژی مثبت بدهیم و از غُر زدن و گله و شکایت دوری کنیم.
- گفتیم چنین خصیصهای جزو اخلاق نیکوی پیامبر بوده و همیشه به همه سفارش میکردند اینطور باشند.
- قرار شد دربارهی پیامبرمان، حرف های شان، زندگی شان، شخصیت شان بیشتر از قبل بدانیم. لااقل بیشتر و درستتر از غیر مسلمان ها.
- دربارهی معجزات پیامبر هم صحبت کردیم. گفتیم پیامبر، بیش از هزار معجزه داشتهاند. هر معجزهای که پیامبران پیشین داشتهاند، پیامبر هم شبیه یا بهترش را انجام دادهاند. از زنده کردن مردگان بگیرید تا به حرف آوردن سنگ و راه افتادن درخت و نصف کردن ماه.
اما یک موضوع بسیار مهم:
خدای عظیم که هیچ چیزی در برابر عظمتش رقمی محسوب نمیشود، دربارهی اخلاق پیامبر میفرماید «وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظِیم»[13] یعنی: همانا تو دارای خُلقی عظیم هستی. اما توجه داشته باشید الان صاحب آن خُلق نیکو، با همهی عظمتش، کسی نیست جز جانشین زندهی رسول خاتم حضرت مهدی. خود پیامبر دربارهی حضرت مهدی فرمودهاند فرزندم مهدی خَلقاً و خُلقاً عین من است.[14] یعنی امام زمان هم از نظر خلقت و هم از نظر اخلاق درست شبیه پیامبر هستند.
درضمن توانمندیِ انجام هر معجزهای که پیامبر به اراده ی الهی قدرت انجامش را داشتند، به حضرت مهدی هم به ارث رسیده.[15]
امام زمان شبیهترین هستند به پیامبر. با همان مهربانی، با همان قدرت و ابهت، با همان شأن و جایگاه پدرانه.
پس حالا که به این موضوع متذکر شدیم بیاییم از این به بعد هر وقت که بر پیامبر و اهل بیتشان صلوات میفرستیم یاد حرفهای امروز دربارهی پیامبر و حضرت مهدی بیفتیم و اولا با توجه بیشتری صلوات بفرستیم؛ ثانیا در ادامهی صلوات «عجّل فرجهم» را هم حتما بگوییم تا خداوند ظهور وارث زندهی پیامبر، حضرت مهدی را نزدیک و نزدیکتر گرداند. ان شاءالله
حالا هدیهی تولد پیامبر، یک صلوات با توجه همراه عجّل فرجهم تقدیم کنیم به پیامبر و خاندان پاک ایشان.
[1] خداوند میفرماید: "لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ" یعنی: اگر شکرگزار باشید بر نعمتهای شما میافزایم و اگر کفران کنید [بدانید که] قطعا عذاب من شدید است: قرآن کریم، سوره ابراهیم، آیه 7.
[2] برای مطالعهی بیشتر دربارهی سخنان اندیشمندان غیر مسلمان درباره پیامبر رحمت، بنگرید به بخش «محمد (ص) از منظر مشاهیر جهان» در سایت پایگاه علمی فرهنگی محمد(ص).
[3] امام سجاد علیه السلام در پاسخ به فردی که سوال کرده بود آیا امان هم میتوانند کور شفا دهند یا مرده را زنده کنند یا ... فرمودند: "... مَا أَعْطَى اللَّهُ نَبِیاً شَیئاً إِلَّا وَ قَدْ أَعْطَى مُحَمَّداً ص وَ أَعْطَاهُ مَا لَمْ یعْطِهِمْ وَ لَمْ یكُنْ عِنْدَهُمْ فَكُلُّ مَا كَانَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَدْ أَعْطَاهُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ الْحَسَنَ ثُمَّ الْحُسَینَ ع ثُمَّ إِمَاماً بَعْدَ إِمَام ..." یعنی: خداوند هیچ موهبتى [از جمله معجزات] به پیغمبرى از پیغمبران خود نداده است مگر آنكه آن را به محمد صلى الله علیه و آله و سلم عنایت فرموده و علاوه بر آنها چیزهائى به محمد صلى الله علیه و آله و سلم عطا فرموده كه به هیچ یك از پیامبران پیشین نداده است. و همهی این موهبتها به امیر مومنان عطا شد و پس از ایشان به حسن، سپس حسین، سپس هر امامی بعد از امام قبلی ...: بحارالانوار، ج 18، ص 7.
[4] به عنوان نمونه در کتاب مناقب ابن شهرآشوب تعداد معجزات پیامبر 4440 مورد ذکر شده است: مناقب آل ابی طالب (لابن شهر آشوب)، ج 1، ص 144.
[5] به عنوان نمونه بنگرید به: بحارالانوار، ج 18، ص 16.
[6] به عنوان نمونه بنگرید به: مناقب آل ابی طالب (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص 115.
[7] به عنوان نمونه بنگرید به: همان، ص 116.
[8] به عنوان نمونه بنگرید به: همان، ص 116.
[9] نهج البلاغه، خطبه 192، ص 301 و 302.
[10] به عنوان نمونه بنگرید به: همان، ص 90 (جمادات) و ص 95 (حیوانات).
[11] در قرآن به این معجزه اشاره شده: "... وَانشَقَّ الْقَمَرُ": سوره قمر، آیه 1. همچنین برای مطالعهی بیشتر میتوانید به تفاسیر روایی (مانند تفسیر برهان) ذیل این آیه مراجعه فرمایید.
[12] قرآن کریم، سوره قمر، آیه 1و 2.
[13] قرآن کریم، سوره قلم، آیه 4.
[14] رسول خدا موعود آخرالزمان را اینچنین معرفی کردهاند: «المهدی ... اشبه الناس بی خُلقاً و خَلقاً»: بحارالانوار، ج 36، ص 309.
[15] بنگرید به پاورقی شماره 3.