بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آشنایی اجمالی با ماجرای فدک و تذکر به ثروتمندی و بخشندگی اهل بیت
با اهتمام: زهرا و سارا انتظارخیر؛ زهرا مرادی
ملحقات پک:
1. کارت دعوت
2. متن محتوا
گروه سنی: 13 تا 15 سال (هفتم تا نهم متوسطه)
1. کارت دعوت:
متن روی کارت: سلام بر مهربانترین بانوی هستی
متن داخل کارت:
دوست خوبم؛
می خواهیم به مناسبت شهادت مهربانترین بانوی هستی - فاطمه زهرا (س) - دور هم جمع شویم و دربارهی یک ماجرای مهم صحبت کنیم. ماجرایی که شاید آن را تا به حال نشنیده باشی.
منتظر حضور گرمت هستیم.
زمان:
مکان:
خانهی کودک و نوجوان بنیاد محمد (ص)
2. متن محتوا با عنوان «فدک، هدیهای ویژه از سوی خداوند»
بچه ها؛ امروز میخواهم برایتان ماجرایی را تعریف کنم که حدس میزنم بعضی از شما آن را تا حالا نشنیده باشید.[1] پس خوب گوش کنید.
پیامبر مهربان ما صاحب زمینهای سرسبزی بودند به نام «فدک». فدک در نزدیکی شهر مدینه قرار داشت که نخلستانهای بزرگ و چاههای پر آبی داشت.
صاحب اولیهی این زمین ها فردی یهودی به نام «ذرخا» بود. ذرخا که در زمان حضرت موسی و در سرزمین خوش آب و هوای اورشلیم زندگی میکرد، هزار و خوردهای سال پیش از به دنیا آمدن حضرت محمد(ص) راهیِ بیابان های عربستان میشود. او وقتی به منطقه ای که بعدها با نام فدک مشهور شد رسید، بار و بندیلش را زمین گذاشت و تصمیم گرفت همان جا ساکن شود.
اما چه اتفاقی باعث شده بود تا ذرخا سرزمین خوش آب و هوای اورشلیم را رها کند و به منطقهی بی آب و علف عربستان بیاید؟ او به شوق دیدار کسی که حضرت موسی مُدام وصف او را میگفت، راهیِ عربستان شده بود.
حضرت موسی هم مثل بقیهی پیامبران به مردم زمان خودش مژدهی آمدن شخصیتی دوست داشتنی و مهربان را داده بود. شخصیتی که قرار بود پیامبر آخرالزمان باشد و بهتر از او خدا کسی را خلق نکرده بود. همان مولود مبارکی که در منطقهی عربستان و از نسل اسماعیل علیه السلام به دنیا میآید.
موسی علیه السلام آنقدر از محمد و دامادش تعریف کرده بود که ذرخا شیفتهی حضرت محمد و امیر مومنان شد و به شوق دیدن آنها سرزمین آباء و اجدادی خود را ترک کرد و به عربستان رفت. او تلاش کرد تا از روی پیش گویی های حضرت موسی منطقهای که پیامبر اسلام در آن به ابلاغ پیام خدا میپردازد را پیدا کند. همینطور به سفرش ادامه داد تا اینکه به منطقهای نزدیک مدینه رسید و به نظرش آمد اینجا همان جایی است که میتواند در انتظار دیدن پیامبر خاتم بماند.
ذرخا که فردی پولدار بود، زمینهای اطراف آنجا را خرید و در آنجا کشاورزی و باغداری راه انداخت. کم کم آن منطقه آباد و آبادتر شد و مردم دیگری هم به آن منطقه کوچ کردند. «ذرخا» به آنها در ازای کاری که در باغها و مزرعه هایش انجام میدادند دستمزد میداد. سالها گذشت و ذرخا که پیر شده بود، فرزندانش را صدا زد و به آنها گفت: «فرزندانم بدانید که من به شوق دیدن پیامبر آخرالزمان به این سرزمین کوچ کردم. به شما وصیت میکنم هر کدام از شما یا فرزندان تان که پیامبر خدا را دید، سلام مرا به او برساند و این زمینها و باغها را از جانب من به ایشان هدیه کند. به من قول بدهید با او مهربان باشید و به او ایمان بیاورید»
فرزندان ذرخا به پدر قول دادند که اگر تا بعثت حضرت محمد زنده بودند آن زمینها را که بعدها به نام «فدک» مشهور شد به پیامبر هدیه دهند و اگر هم زنده نبودند به فرزندانشان وصیت کنند که چنین کنند.
سالها گذشت تا اینکه پیامبر مهربان ما به پیامبری رسید. برخی از یهودیهایی که اطراف مدینه بودند مسلمانان را اذیت میکردند و به آنها حمله میکردند. پیامبر برای دفاع از مسلمانان سپاهی آماده کردند و به سوی قلعههای یهودیان رفتند. بعضی از قلعهها توسط مسلمانها فتح شد. تا اینکه یکی از نوادگان ذرخا متوجه شد رییس سپاه مسلمانان، همان پیامبری است که جدّشان وعدهی آمدنش را داده بود. به همین دلیل او به بقیه، سخنان ذرخا را یادآوری کرد. آنها هم که حقیقت را فهمیدند تصمیم گرفتند به وصیت جدّشان عمل کنند. به همین دلیل بدون هیچ جنگ و درگیری تسلیم پیامبر شدند و زمینهایی که قرار بود به ایشان هدیه کنند را به پیامبر تقدیم کردند.
به این ترتیب آن منطقهی سرسبز جزو داراییهای شخصیِ پیامبر شد؛ چراکه
- اولا ذرخا که صاحبشان بود وصیت کرده بود آن زمینها به پیامبر داده شود؛
- ثانیا مسلمانها در راه به دست آوردن آن زمینها هیچ اقدامی نکرده بودند و غنیمت جنگی محسوب نمیشد.
پس به تایید خدا فدک به شخص پیامبر تعلق پیدا کرد.
بعد از این ماجرا، خدا به پیامبرش دستور داد آن زمینها را به دخترش حضرت زهرا ببخشد. پیامبر هم زمینهای فدک را به دخترشان هدیه کردند. این زمینها بسیار حاصلخیز بودند و در آمد سالانهی فروش محصولات آن نزدیک 100 هزار سکهی طلا بود. یعنی هرکس چنین باغهایی را داشت خیلی خیلی ثروتمند محسوب میشد. اما حضرت زهرا که مثل مادرشان حضرت خدیجه و پدرشان حضرت محمد خیلی مهربان و سخاوتمند بودند، به کمک امیر مومنان تمام درآمد فدک را بین نیازمندان و فقرا تقسیم میکردند و حتی یک سکه هم از پول آن را برای خودشان نگه نمیداشتند.
مادر حضرت زهرا (حضرت خدیجه) هم زن ثروتمند و مهربانی بود که همهی ثروتش را در راه خدا و مسلمانها خرج کرده بود. کلا همهی خاندان پیامبر و همهی امامان ما، افرادی ثروتمند، مهربان، درستکار و دوست داشتنی بودند. آنها همهی ثروتشان را برای رضای خدا در راه مردم فقیر خرج میکردند و دست هیچ نیازمندی را خالی رد نمیکردند. تا جایی که بعضی وقتها حتی غذای خودشان را میبخشیدند و گرسنه میخوابیدند. همیشه بهترین لباسها و خوراکیها را برای بقیه به خصوص فقیرها و بچههای یتیم میخواستند.
اما اوضاع همینطور باقی نماند.
به محض اینکه پیامبر فوت کردند، عده ای برای اینکه بتوانند پس از پیامبر، قدرت و حکومت را در چنگ خود بگیرند، تصمیم گرفتند جایگاه حضرت زهرا و حضرت علی را در بین مردم تضعیف کنند. آنها میدانستند پیامبر به فرمان الهی، امیرمومنان را به عنوان جانشین انتخاب کرده؛ اما نمی خواستند زیر بار چنین چیزی بروند.
به همین دلیل از کوتاهی و سهل انگاری مردم سوء استفاده کردند و دو اقدام اساسی انجام دادند:
- یکی این بود که گفتند ما قبول نداریم علی جانشین پیامبر باشد و خودمان یکی را برای جانشینی پیامبر انتخاب میکنیم.
- دوم اینکه فدک را که منبع مالی مهمی محسوب میشد، به زور از حضرت زهرا گرفتند تا خانوادهی پیامبر قدرت مالی نداشته باشند که بتوانند مردم را کنار خود نگه دارند. آنها برای گرفتن فدک از حضرت زهرا و بالا کشیدن درآمد آن، به هر دروغ و کلکی دست زدند و حتی شاهدان دروغین ساختند.
مردم هم زیر قولی که با پیامبر در غدیر بسته بودند زدند و امیر مومنان و حضرت زهرا را تنها گذاشتند. وقتی کار به اینجا رسید، کسانی که تصمیم گرفته بودند به جای حضرت علی، خودشان بر مردم خلافت کنند از تنهایی امیر مومنان و خانوادهاش سوء استفاده کردند و به خانهی حضرت علی رفتند تا ایشان را به زور مجبور کنند جلوی مردم از حقی که خدا برایشان تعیین کرده بود دست بردارند (چه حق جانشینی پیامبر و چه ثروت فدک که خدا در اختیارشان گذاشته بود) آنها خانوادهی پیامبر را تهدید کردند که چنانچه اجازه ندهند دشمنان، به ثروت و حکومت برسند امیرمومنان را میکشند.
حضرت زهرا برای دفاع از امام زمانش - یعنی حضرت علی – و حفظ جان ایشان، خودش را به خطر انداخت و جلوی ورود حمله کنندگان را به خانه گرفت. تا جایی که در اثر حملهی چند نفر از آنها، پهلویش شکست، فرزندی که در شکم داشت، کشته شد و در اثر همان جراحتها و آسیبهای شدید، خودش هم مدتی بعد از دنیا رفت.
بزرگترین درد و ناراحتی حضرت زهرا این بود که مردم، امام زمانشان را تنها گذاشتند و با این کار در واقع راه خوشبختی خودشان را بسته بودند. حضرت زهرا دلشان برای مردم میسوخت و میدانست دشمنان با گرفتن حق جانشینی پیامبر از امامانی که پیامبر معرفی کرده بود و همچنین ثروتی که پیامبر در اختیار حضرت زهرا و فرزندانش گذاشته بود، مردم را روز به روز بدبخت تر و بیچاره تر میکنند. اما هرچه تلاش کرد مردم به حرفش گوش ندادند و راه غلط را پیش گرفتند.
بچه ها؛ حالا که در روزهای ناراحت کنندهی شهادت حضرت زهرا هستیم، بیایید کاری کنیم تا ایشان خوشحال شوند و ببینند که ما با آن مردمی که به حرفهای ایشان و پیامبر بی توجهی کردند فرق میکنیم.
به ایشان بگوییم «ما امام زمان خود را دوست داریم و ایشان را تنها نمیگذاریم» بگوییم «ما هم مثل شما تلاش میکنیم تا به دیگران کمک کنیم»
بیاییم هر روز یک کار خوب انجام بدهیم و ثوابش را به امام زمان هدیه کنیم. مثلا:
- در اتوبوس یا مترو از جای خود بلند شویم تا افرادی که مسن تر یا ناتوان هستند، بنشینند. در دل بگوییم یا امام زمان این کار را برای خوشحال کردن شما انجام میدهم.
- (مثال برای پسرها:) مادرمان گفته برای خانه نان بخریم. خستهایم و حوصلهی صف ایستادن نداریم. اما برای اینکه مادرمان خوشحال شود، به نانوایی میرویم. مطمئن باشید امام زمان از این کار خوشحال میشوند.
- (مثال برای دخترها:) مادرمان از خرید تره بار برگشته و مشغول شست و شوی میوهها و جابهجا کردن وسایل است. با اینکه حوصلهی کار خانه را نداریم، با رویی گشاده به کمکش میرویم. مطمئن باشید امام زمان از این کار خوشحال میشوند.
- از پول تو جیبی مان برای سلامتی امام زمان صدقه بدهیم. با این کار هم به نیازمندان کمک کرده ایم و هم به حضرت زهرا نشان دادهایم چقدر امام زمانمان را دوست داریم.
- یا زمانی که مثلا از دست خواهر یا برادر کوچک مان به شدت ناراحتیم و میخواهیم دعوایش کنیم، به خود بگوییم خدا دوست دارد تا ما خشم خود را مهار کنیم و با مهربانی و مدارا با بقیه رفتار کنیم. بعد در رفتارمان تجدید نظر کنیم. ثواب این کار خوب را هم هدیه کنیم به امام زندهی زمان مان.
پس از امروز هر روز یک کار خوب به نیابت از امام مهربان مان انجام میدهیم. بیایید با یک صلوات شروع کنیم.
خب حالا بگویید ببینم
- زمینهای فدک، چگونه در اختیار پیامبر قرار گرفت؟
- چرا پیامبر آن زمینها را به حضرت زهرا بخشیدند؟
- حضرت زهرا آن همه سکههای طلا را که از فروش محصولات فدک به دست میآمد در چه راهی صرف میکردند؟
- چرا دشمنان، به زور زمینهای فدک را از حضرت زهرا گرفتند؟
- برای خوشحالیِ حضرت زهرا چه کار میتوانیم انجام بدهیم؟
[1] تاریخچهی فدک و ماجرای ذرخا را میتوانید در «خزینة الجواهر نهاوندی، ص 565» مطالعه بفرمایید.