عید غدیر

پرده خوانی داستان غدیر؛ ویژه‌ی 8 تا 15 سال

veladatha

بسم الله الرحمن الرحیم

عنوان: پرده خوانی داستان غدیر؛ ویژه‌ی 8 تا 15 سال

موضوع: نکات مهم داستان غدیر

نویسنده: زهرا مرادی

parde 1

جهت دانلود فایل با کیفیت، اینجا کلیک کنید

آی قصه قصه قصه                        نون و پنیر و پسته

یک قصه‌ی درسته                        نه دست و پا شکسته

یک قصه‌ی راستکی                      نه که الکی پلکی


 

قسمت اول: نزول فرشته وحی خدمت رسول رحمتparde 2

یه روز، یه فرشته اومد پیش پیامبر مهربون‌مون حضرت محمد (ص). {اللهم صل علی محمد و آل محمد}

گفت: پیامبر یک ماموریت مهم برات دارم.

- از طرف کی

-خدا

-چه ماموریتی؟

- یک ماموریتی که انقدر مهمه انقدر مهمه که اگه اون رو انجام ندی، هرکاری توی این همه سال برای راهنمایی و هدایت و خوشبختی مردم انجام دادی، بی فایده می‌شه.

بریم ببینیم این چه ماموریتیه که انقدررر مهمه و خدا به پیامبر گفته حتما حتما باید انجام بشه؟

   

   

قسمت دوم: دستور توقف به کاروانیانparde 3

اون موقع که فرشته اومد پیش پیامبر، پیامبر با یک عالمه از مردم داشتن از سفر حج برمیگشتن. نزدیکی‌های یک آبگیری که رسیدن، پیامبر به همه گفتن بایستن.

اگه گفتین اسم اون آبگیر یا برکه چی بود؟ هرکی بگه، یک جایزه پیش من داره.

اسم اون برکه، «خُم» بود. در زبان عربی، به برکه و آبگیر میگن «غدیر». به خاطر همین به این برکه که اینجا می‌بینید میگفتن «غدیر خم».

ببینیم چه اتفاق مهمی قراره در نزدیکی این برکه یا همون غدیر خم بیفته.


 

قسمت سوم (الف): ابلاغ پیام به مردمparde 4

پیامبر به همه گفتن وسایل اضافی که روی شترهاشون بود رو روی هم بذارن تا یک بلندی مثل تپه درست بشه. این تپه به چه دردی می‌خورد؟

آفرین.

می‌خواستن برن روی اون بایستن تا همه بتونن ایشون رو ببینن. جمعیت زیادی اونجا بودن. چهار پنج نفر که نبودن؛ 120 هزاااار نفر بودن.

پیامبر رفتن روی اون تپه‌ای که درست شده بود ایستادن و به مردم گفتن از طرف خدا یک پیام خیلی خیلی مهم براشون دارن.

مردم هم همه با هیجان جمع شدن ببینن این چه حرف مهمیه که پیامبر این همه آدم رو وسط گرما اینجا نگه داشتن.

پیامبر، گفتن آی مردم، من دیگه به آخرهای عمرم رسیدم. خدا بهم گفته جانشین خودم رو بهتون معرفی کنم. کسی که وقتی من نیستم می‌تونید برید سراغش و سوالهاتون رو ازش بپرسید. کسی ک مثل یک پدر مهربون دوست‌تون داره و خوشبختی‌تون رو می‌خواد. کسی که اگه میخواین خدا ازتون راضی باشه، اگه میخواین خوشبخت بشید، باید به حرفهاش گوش بدین.

مردم دل تو دلشون نبود که بدونن جانشین پیامبر کیه.

اینجا بود که چی شد؟

بله ‌آفرین. پیامبر، حضرت علی رو صدا زدن که بره پیش‌شون بالای همون بلندی. بعد دست حضرت علی رو گرفتن و بالا آوردن و گفتن اولین جانشین من علیه. هرکی من تا حالا رهبرش بودم و حرفهام رو گوش میداد، از این به بعد علی، رهبرشه و باید حرفهای اون رو گوش بده.

نمیدونین بچه‌ها وقتی پیامبر این حرف رو زدن چه غوغایی توی آسمونها شد. چقدر فرشته‌ها خوشحال شدن. آخه هیچ کسِ هیچ کس بهتر از حضرت علی و مهربون‌تر و دلسوزتر و داناتر و شجاع‌تر برای رهبری و فرماندهی مردم نبود.

موافقید حالا ک به این جای خوشگل قصه رسیدیم، یک شعر گوش بدیم و دست بزنیم و شادی کنیم؟

   

پخش یک سرود یا مداحی شاد مثل: جانم علی علی

   

قسمت سوم (ب) :

خب بریم دنباله‌ی قصه‌مون رو گوش بدیم. خوب گوش کنین که قراره آخرش ازتون سوال بپرسم. هرکی درست جواب بده جایزه میگیره.

تا اونجا گفتیم که پیامبر، دست حضرت علی رو بلند کردن و به مردم گفتن رهبر و فرمانده و جانشین بعد از من علیه.

همین؟

نه بابا. پیامبر به جز حضرت علی یازده نفر دیگه رو هم معرفی کردن که به ترتیب بعد از حضرت علی اونها جانشین میشدن. اینجوری مردم هیچ زمانی تا آخرین روز دنیا بدون امام و راهنمای دلسوز نمی‌موندن.

پس توی اون روز که بهش میگیم روز غدیر، پیامبر از طرف خدا 12 نفر رو به مردم معرفی کردن. 12 نفری که از اونها مهربون‌تر و دلسوزتر و شجاع‌تر و بهتر وجود نداشت.

اولی‌شون کی بود؟ امام علی.

پس امام اول؟ علی

امام اول؟ علی

یار پیمبر؟ علی

همسر زهرا؟ علی

از همه بهتر؟ علی

یار یتیمان؟ علی   

علی علی علی علی (2)   

علی که بهترینه، امام اولینه

علی علی علی علی (2)   

این پدر مهربون، رهبر مسلمینه

علی علی علی علی (2)

   

امام اول؟...

خب کسی می‌تونه اسم چند تا از امام‌های دیگه‌مون رو که توی عید غدیر معرفی شدن بگه؟...

آفرین به شما بچه‌ها. از اون 12 تا امام، 11 تاشون به دست آدمهای بد شهید شدن. و فقط و فقط امام دوازدهم یعنی حضرت مهدی که ما بهشون امام زمان هم میگیم الان زنده هستن.

   

قسمت چهارم: معجزه غدیرparde 5

خب ببینیم اینجای قصه‌مون چه خبره؟

چه آقای عصبانی‌ای. از قیافه‌ش معلومه داره حرفهای بدی هم میزنه. وای بچه‌ها این چیه داره از آسمون میاد سمتش؟

خب ماجرا از این قراره که وقتی پیامبر حضرت علی و 11 امام دیگه رو به عنوان جانشین خودشون معرفی کردن و به مردم گفتن خدا گفته حرف این 12 نفر رو گوش بدن، این آقاهه بلند شد با بی ادبی و داد و فریاد گفت: اینها حرفهای خودت بود یا راستی راستی خدا گفته این حرفها رو به ما بگی؟

پیامبر ناراحت شدن و گفتن 3 ساعته دارم میگم این ماموریت رو خدا به من داده، این 12 نفر رو خدا به عنوان جانشین من انتخاب کرده، حالا تو باز می‌پرسی که از خودم میگم یا نه.

اون مرد بدجنس که باورش نشده بود این حرفها حرفهای خدا باشه، برگشت گفت: اگه این حرفها حرفهای خداست، پس همین الان خدا یه سنگ از آسمون بفرسته بیاد من رو بکشه. منظورش این بود که: آره جون خودت. این حرفها، حرف خدا نیست و از خودت در آوردی.   ولی بچه‌ها میدونین چی شد؟       همون موقع جلوی چشم اون همه آدم یه سنگ بزرگ از آسمون اومد و خورد تو سر اون مَرده و در جا مرد.

همه با دیدن این اتفاق دیگه مطمئنِ مطمئن شدن که انتخاب 12 امام از طرف خود خود خدا بوده.

به خاطر همین‌ همه مردم رفتن با امام علی دست دادن و بهشون تبریک گفتن که از طرف خدا جانشین پیامبر شدن و به امام علی قول دادن که حرفهاشون رو گوش بدن.


 

قسمت پنجم: بیعت با امامparde 6

اینجا رو میبینین بچه‌ها؟ چند تا خانوم هستن که دست‌شون رو گذاشتن داخل یک ظرف آب، این طرف هم حضرت علی دست‌شون رو گذاشتن داخل همون آب. میدونین دارن چی کار میکنن؟

آفرین. وقتی مردها رفتن با امام علی دست دادن و بهشون قول دادن که حرفهاشون رو گوش بدن، زنها گفتن، عه پس ما چی؟ ما هم میخوایم قول بدیم.

ولی زنها نمیتوتستن با امام علی دست بدن که. چون نامحرم بودن. برای همین اینجوری قول دادن. دست‌شون رو گذاشتن توی ظرف پر از آب، امام علی هم دست‌شون رو گذاشتن اون طرف ظرف، توی همون آب.

اینجوری بود که همه اون روز به امام مهربون‌شون قول دادن که حرفهاشون رو گوش کنن و ایشون رو به عنوان جانشین تعیین شده از طرف خدا قبول داشته باشن.

   

خب، قصه ی ما ب سر رسید؟ نه که نرسید.

این قصه تا آخرین روز دنیا ادامه داره. قصه‌ی اینکه خدای مهربون در روز غدیر راه خوشبختی رو به همه‌ی مردم دنیا تا آخرین نفر، نشون داده و امام‌های مهربونی رو برای خوشبخت شدن‌مون معرفی کرده.

گفتیم امام زمان ما کیه؟

بله دوازدهمین امام، حضرت مهدی.

حالا ک عید غدیره، بیاین ما هم مثل مردمی که زمان امام علی بهشون قول دادن حرفاشون رو گوش بدن، ما هم به امام زمان‌مون حضرت مهدی همون قول رو بدیم.

پس هر کی دست بغل دستیش رو بگیره و بیاره بالا. آفرین

امام مهربونم!

ما شما رو دوست داریم.

قول میدیم همیشه حرفتون رو گوش بدیم

حالا یه دست به افتخار خودتون بزنید که انقدر گلید.

   

خاله ها شیرینی نمیدین بهمون؟

{پذیرایی و پخش ترانه مثل: سنگ کاغذ قیچی یا خوشحال و شاد و خندانم قدر مولا رو میدانم}

بعد از پذیرایی و یک بِرِکِ کوتاه👇

خدایا شکرت

شکرت که قصه‌ی غدیر به گوش ما هم رسید.

شکرت که فهمیدیم بعد از پیامبر باید سراغ چه کسایی بریم و ازشون کمک بگیریم.

شکرت که ما رو دست امامهای مهربونی سپردی که حتی از بابا و مامان‌مون هم مهربون‌ترن.

بچه‌ها بیاین با هم خدا رو شکر کنیم.

چه جوری؟

اینطوری که من میگم. {طبق حرکاتی که در فیلم وجود دارد، بچه‌ها عبارت زیر را بخوانند و اجرا کنند}

الحمدلله الذی       جعلنا من المتمسکین                  

       بولایة امیرالمومنین

   

سوالاتی که می‌توانید در انتها از بچه‌ها بپرسید و به بهانه‌ی مسابقه و جایزه، نکات مهم را مجدد یادآوری کنید:

-    چرا به این روز عید غدیر میگیم؟

-    آیا در روز غدیر، پیامبر فقط حضرت علی رو به مردم معرفی کرد؟

-    معرفی حضرت علی و یازده امام دیگه، خواسته‌ی پیامبر بود یا دستور خدا؟ می‌تونی راجع به این قسمت از قصه‌مون که داره یک سنگ از آسمون میاد، توضیح بدی؟

-    بعد از اینکه پیامبر 12 امام رو معرفی کردن، مردم چی کار کردن؟

-    کی می‌تونه اون شکری که یاد گرفتیم رو قشنگ و درست برامون اجرا کنه؟

 

بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص)

 

 

logo-samandehi

جستجو