بسم الله الرحمن الرحیم
درسگفتارهایی از: مسعود بسیطی
با اهتمام: هیئت تحریریه بنیاد علمی فرهنگی محمّد (ص)
دورهی «رویش »، طرح درسی برای مربیان مدارس - خصوصا مربیان پرورشی - است که با هدف «رفع معضلات تربیتی شایع در میان دانش آموزان مقطع سنی 13 تا 17 سال» به سفارش آموزش و پرورش، توسط هیئت تحریریه بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص) تدوین گردیده است.
در این دوره تلاش شده تا با ارائهی راهکارهای عقلانیِ اجرایی و تاثیرگذار، دانش آموزان به انتخاب رفتارهای خوب و عقلانی مانند حقپذیری، صداقت، امانتداری، احسان به والدین، رعایت انصاف و ... گرایش پیدا کنند و در دوری از رفتارهای ناشایست به خودکنترلی برسند. برای استفادهی بهتر از این دوره توصیه میشود مطلب «سخنی با مربیان در ارتباط با دورهی رویش » حتما مورد مطالعهی عزیزان قرار گیرد.
درس اول: راه و چاه (ابزار تشخیص راه از چاه)
موضوع: معرفی عقل، به عنوان ابزاری مطمئن برای تشخیص درست از نادرست.
هدف ویژهی درس: دانش آموز یاد بگیرد درستی یا نادرستیِ کارهای روزمرهی خود را با عقل بررسی نماید.
اهداف جزئی: انتظار میرود فراگیر پس از این جلسه:
- توجه داشته باشد بسیاری از انتخابها، رفتارها و حتی باورهای انسان تحت تاثیر محیط پیرامونش قرار دارد که لزوما صحیح نیستند.
- با عقل به عنوان ابزاری مطمئن برای تشخیص درست از نادرست آشنا شود.
- عقل را مانند نورافکنی بداند که راه را از چاه مشخص میکند.
- انتخاب صحیح و آینده ای همراه با خوشبختی و سعادتمندی را در گرو عمل کردن به تشخیص عقل بداند.
- توجه داشته باشد انسان، موجودی مختار است و میتواند آزادانه انتخاب کند که بر اساس تشخیص عقل رفتار کند و یا برعکس.
سیر مطالعاتی: کتاب «چگونه عاقلتر شویم؟ » نوشتهی: هیئت تحریریه بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص) بر اساس درس گفتارهایی از آقای مسعود بسیطی.
{شروع کلاس، با پخش فیلم شماره 1، با مدت زمان تقریبی: 2 دقیقه
این فیلم به این حقیقت اشاره دارد که بسیاری از رفتارهای ما از محیط پیرامونمان رنگ میگیرد و هیچ توجیه عقلانی و منطقی پشت سرشان نیست. در این فیلم یک نفر که از وجود دوربین و آزمایش بی خبر است وارد آسانسور میشود. تمام افراد داخل آسانسور از پیش با هم هماهنگ کرده اند تا به طور همزمان رفتار خاصی را نشان دهند. مثلا پشت به در آسانسور بایستند یا در یک زمان کلاه خود را از سر بردارند. فرد مورد آزمایش هم پس از مدتی همان رفتار را از خود نشان میدهد؛ در حالی که نه دلیل آن را میداند و نه به آن معتقد است.
پس از پخش فیلم، مربی به دانش آموزان اجازه دهد تا دربارهی برداشت شان صحبت کنند. نظرات ایشان به شکل زیر جمع بندی شود:}
عوامل مختلفی در محیط اطرافمان وجود دارند که روی انتخابهای ما، تصمیم گیریها و حتی باورهایمان تاثیر میگذارند. بعضی مواقع شدت تاثیر این عوامل به حدی است که رفتاری را که انجام میدهیم خودمان هم قبول نداریم و یا هیچ توجیه عقلانی و منطقی برایش نداریم.
همهی ما در طول زندگی، مُدام در حال انتخاب و تصمیم گیری هستیم؛ انتخابهای ریز و درشت، پیش پا افتاده یا مهم. نتیجهی این انتخابهای کوچک و بزرگ، آیندهی ما را میسازد. آیندهای زیبا همراه با خوشبختی و یا خدای ناکرده دوست نداشتنی و همراه با بدبختی.
گاهی این انتخابها کم اهمیت هستند و تأثیرشان در زندگی ما محدود و زودگذر است. مانند اینکه کدام کیف را بخرم؟ چه بپوشم؟ کِی به دوستم زنگ بزنم؟ با کدام خودکار بنویسم؟ ...
اما گاهی وقتها هم بسیار مهم و حیاتی هستند؛ طوریکه نه تنها آیندهی خودمان را تحت تاثیر قرار میدهند، بلکه روی زندگی اطرافیانمان هم اثر میگذارند؛ مثلا:
- الان که عصبانی و خشمگین هستم کدام رفتار را انتخاب کنم؟ (آیا این گلدان یا آن چاقو را به سمت شخصی که با او دعوا کرده ام پرتاب کنم؛ و یا آن محیط را ترک کنم؟)
- برای آیندهی خود کدام روش را انتخاب کنم؟ (وقت خود را پای بازی کامپیوتری و خوشگذرانی با دوستانم بگذرانم؛ یا تلاش کنم بیشتر و بهتر درس بخوانم که در رشتهی دانشگاهی مورد علاقه ام قبول شوم؟)
- از چه راهی پول در بیاورم؟ (به هر قیمتی حتی با دروغ، خیانت، دزدی، ...؛ و یا با درنظر گرفتن حقوق دیگران؟)
- کدام دین و مکتب را انتخاب کنم و خدای خود را بر اساس کدام یک از ادیانِ موجود بپرستم؟
...
چه چیزی باعث میشود ما از بین راهها و گزینههای مختلف یکی را انتخاب کنیم؟ منشأ تصمیم گیریها و انتخاب هایمان چیست؟
بعضی از کارها را از روی عادت انجام میدهیم. مثلا:
- به محض اینکه سر سفرهی غذا مینشینیم، تلویزیون را روشن میکنیم.
- هنگام مطالعه راه میرویم و بلند بلند درس میخوانیم.
- وسط غذا مرتب آب میخوریم.
بعضی از رفتارهای ما ناشی از تربیت خانوادگی ماست. مثلا:
- به جای جمع کردن ریخت و پاش اتاقمان از روی وسایل میپریم.
- به بزرگترها سلام میدهیم.
- هیچ وقت به خواستهها و پیشنهادهای دوستانمان «نه» نمیگوییم.
بعضی از کارها را به دلیل فشار قانون یا ترس از دیگران انجام میدهیم. مثلا:
- کمربند ایمنی را از ترس جریمه شدن توسط پلیس میبندیم.
- از ترس توبیخ پدر و مادر، نماز میخوانیم.
- از ترس اینکه دوستانمان تمسخرمان کنند با آنها همراه میشویم.
بعضی از انتخابهای ما ناشی از عُرف جامعه یا رسم و رسوم است. مثلا:
- تعیین مهریههای سنگین به دلیل حفظ آبرو پیش دوست و آشنا.
- انتخاب نوع پوشش و لباس
همان طور که ابتدای کلاس هم درباره اش صحبت کردیم و این مثالها هم تایید میکرد، محیط زندگی میتواند تاثیر زیادی روی ذهن و رفتار ما داشته باشد. حتی بسیاری از «باور»های ما تحت تاثیرِ دیدهها و شنیدههای اطرافمان است.
اما آیا لزوما همهی چیزهایی که محیط به ما یاد میدهد، «صحیح» است؟ با نمونه هایی که گفته شد، جواب این سوال، نباید سخت باشد!
پس چه کار کنیم؟ ما برای انتخاب هایمان – چه کوچک و کم اهمیت باشند، چه بزرگ و مهم – احتیاج به یک ابزار قابل اطمینان داریم. ابزاری که بتواند درست را از نادرست؛ خوب را از بد؛ و راه را از چاه تشخیص دهد. ابزاری که بشود با آن «انتخاب صحیح» انجام داد.
آیا شما چنین ابزاری سراغ دارید؟
{مربی به دانش آموزان فرصت فکر کردن و اظهار نظر بدهد. پاسخها به جهتی هدایت شود که دانش آموزان به درماندگی ابزارهایی که معرفی میکنند در انتخاب صحیح پی ببرند. به مثالهای زیر توجه فرمایید:}
- پاسخ دانش آموز: کمک گرفتن از پدر و مادر
- پاسخ مربی: خیلی خوب است. اما
-
- اولا با چه چیزی تشخیص دادی که کمک گرفتن از پدر و مادر، خوب است؟
- ثانیا آیا همیشه پدر و مادر در کنارت هستند که از آنها کسب تکلیف کنی؟
- ثالثا اگر مادرت یک چیزی گفت و پدرت خلاف آن را، آن وقت چه میکنی؟ حرف کدامیک را انتخاب میکنی؟ چرا؟
- پاسخ دانش آموز: تفکر
- پاسخ مربی: فکر کردن قبل از انجام کارها خیلی خوب است. اما فکر همیشه هم ما را به «انتخاب صحیح» نمیرساند. ممکن است یک نفر کلی فکر کند و نقشهی دزدی از یک طلا فروشی را طراحی کند. ممکن است یک نفر کلی فکر کند و راهی برای کمک به کودکان کار پیدا کند. پس فکر به تنهایی نمیتواند ابزار قابل اطمینانی باشد.
- پاسخ دانش آموز: سخن پیامبران و امامان
- پاسخ مربی: راه حل خوبی است. اما از کجا تشخیص میدهی این کسی که ادعای پیامبری یا امامت کرده واقعا فرستادهی خداست؟ در طول تاریخ این همه کلاهبردار داشته ایم که به دورغ ادعای نبوت یا امامت کرده اند. با چه ابزاری تشخیص بدهم که درست میگوید؟
- پاسخ دانش آموز: کتاب
- پاسخ مربی: واقعا انتظار دارید باور کنم شما مطالب هر کتابی را «درست» میدانید؟! نویسندههای کتابها هم آدم هایی مثل من و شما هستند که ممکن است حرفهای اشتباه، باورهای اشتباه و یا حتی نیتهای بد و اهداف شیطانی داشته باشند. با چه چیزی تشخیص بدهم کدام کتاب خوب است، کدام بد؟ حرف کدام نویسنده را بپذیرم، کدام را نه؟}
- پاسخ دانش آموز: عقل
- پاسخ مربی: تعریف شما از عقل چیست؟ {مربی پاسخ دانش آموز را بشنود، ضمن تایید و تشویق او برای دادن پاسخ صحیح، تعریف عقل را تصحیح کند و به ادامهی درس ارتباط دهد.}
عزیزان من؛ خداوند مهربان ابزاری را در وجود ما قرار داده که با آن بتوانیم خوب را از بد و درست را از غلط تشخیص بدهیم. ابزاری که از کودکی همراهمان بوده و استفاده از آن را از همان بچگی تجربه کرده ایم. ابزاری که وقتی کسی به زور اسباب بازیمان را میگرفت یا با زورگویی ما را هُل میداد با آن تشخیص میدادیم کار بدی انجام داده است. همان ابزاری که وقتی دست نوازشی بر سرمان کشیده میشد، با آن تشخیص میدادیم محبت خوب است. این ابزار یا بهتر بگویم این نعمت بزرگ خدا «عقل» نام دارد.
عقل، قوهی تشخیص خوب از بد و حق از باطل است.[1]
عقل، نوری است که راه را از چاه نشان میدهد.[2]
{مربی به مرور که مباحث را بیان میکند، تخته را مطابق شکل زیر کامل نماید.}
تصور کنید در یک مسیر کوهستانیِ تاریک با پرتگاههای خطرناک، در حال حرکت هستید. هیچ نوری حتی نور ماه نیست. در مسیرتان، هم راه وجود دارد و هم بیراهههایی که معلوم نیست به کجا میرسند. حرکت در چنین مسیر تاریکی میتواند به قیمت جانتان تمام شود. اما اگر یک چراغ پر نور داشته باشید که لااقل تا چند قدم جلوتر را برایتان روشن کند، میتوانید قدمهایتان را مطمئنتر و ایمنتر بردارید. هر قدر این چراغ، پرنورتر باشد و مسیر بیشتری را روشن کند راه رفتن شما کم خطرتر میشود.
عقل هم مانند یک نورافکن است که راه و بیراه زندگی را برای ما روشن میکند. با کمک عقل میتوانیم تشخیص بدهیم کدام راه ما را به خوشبختی میرساند و کدام مسیر ما را به بدبختی میکشاند.
اما یک سوال.
بچه ها؛ اگر چراغ قوه مسیر شما را روشن کند و شما به خوبی ببینید که راه امن کدام است و پرتگاه کجاست، اما با این وجود تصمیم بگیرید خود را به پرتگاه بیاندازید، آیا چراغ قوه جلوی شما را میگیرد؟
البته که نه.
چراغ قوه نه شما را مجبور میکند در مسیر امن قدم بردارید و نه مانع از این میشود که خود را داخل پرتگاه بیاندازید. چراغ قوه فقط مسیر شما را روشن میکند تا تشخیص بدهید کدام راه، امن و سلامت است و کدام مسیر بیراهه و خطرناک است. اما در نهایت این شما هستید که تصمیم میگیرید از کدام مسیر بروید.
به همین ترتیب وظیفهی عقل هم روشن کردن راه است؛ نه هُل دادن شما به سوی مسیر درست. شما با کمک عقل، راه را از چاه (درست را از غلط) تشخیص میدهید اما در نهایت این خودتان هستید که تصمیم میگیرید از چاه فاصله بگیرید یا خود را داخل آن بیاندازید.
عقل میگوید دروغ، چاه است و صداقت، راه. خیانت زشت است، امانت داری، خوب. اما این شمایید که انتخاب میکنید به حرف عقل تان گوش دهید یا به آن بیاعتنا باشید.
پس در کنار نعمت «عقل» نعمت دیگری داریم به نام «اختیار». ما انسانها مختار خلق شده ایم و فارغ از اینکه عقل چه چیزی را توصیه میکند، آزادیم خوبی یا بدی را انتخاب کنیم.
ممکن است این سوال برای تان پیش بیاید که چرا باید کسی که چاه را میبیند، به اختیار خود، افتادن درون آن را انتخاب کند؟ شاید به نظرتان احتمال اینکه فردی به اختیار خود چیزی را انتخاب کند که خلاف تایید عقل است، پایین باشد. اما دور و بر ما پر است از مواردی که انسانها دقیقا همین کار را میکنند. به این مثالها توجه کنید:
نوشیدن دوغ بهتر است یا نوشابه؟
خوردن آجیل مفیدتر است یا کشیدن سیگار؟
آیا کسی هست که مضرات نوشابه و سیگار را نداند؟
{مربی برای اینکه بچهها را هم به مشارکت در بحث دعوت کند، میتواند به آنها اجازه دهد دربارهی مضرات نوشابه صحبت کنند. این که میشود از نوشابه به عنوان یک جرم گیر و رسوب زدای قوی استفاده کرد، این که نوشابه میتواند ظرف چند ساعت یک دندان را حل کند، ...}
اما چند نفر از ما به این دلیل که عقل میگوید نوشابه برای بدن ضرر دارد، نمیخوریم؟
چند پزشک سیگاری میشناسید؟ آیا یک پزشک سیگاری از عوارض سیگار بی خبر است؟ آیا نمیداند سیگار چه بلایی سر سلامتی انسان میآورد؟
البته که میداند. خیلی هم بهتر از من و شما میداند. پس چرا سیگار میکِشد؟
دیدید؟ احتمال اینکه آدم چاه را ببیند ولی با اختیار، خود را درون آن بیاندازد، خیلی هم پایین نیست! عقل ما درست را از نادرست تشخیص میدهد اما این ماییم که به اختیار خود راه یا چاه را انتخاب میکنیم.
خب حالا یک جمع بندی از صحبتهای این جلسه داشته باشیم:
- انتخابها و تصمیم گیریهای ما ،آیندهمان را میسازد.
- برای «انتخاب صحیح» نیاز به ابزاری داریم که بتواند درست را از غلط، خوب را از بد، تشخیص دهد.
- نعمت عقل، مانند نورافکنی است که راه را از چاه (درست را از غلط) برای ما نشان میدهد.
- عقل، خوب و بد را تشخیص میدهد؛ اما ما را به انتخاب خوبی و رد کردی بدی مجبور نمیکند.
- این ماییم که با نعمت اختیار، آزادانه انتخاب میکنیم به حرف عقل گوش بدهیم یا خلاف آنچه او تایید میکند قدم برداریم.
- بسیاری از انتخابها و رفتارهای ما تحت تاثیر محیط پیرامونمان قرار دارد، نه تایید عقلمان.
پروژه عملی: پیش از انجام هر کاری، آن را با عقل خود بسنجم.
توضیح: سعی کنیم تا هفتهی آینده، هر کاری که میخواهیم انجام دهیم، با عقل چک کنیم. مثلا:
- میخواهم به دوستم تلفن بزنم، اول فکر کنم این کار عقلانی است یا نه؟ زمان تلفن زدن من مناسب است یا خیر؟ جملاتی که میخواهم به او بگویم مورد تایید عقلم هست یا نه؟
- شرکت در مهمانی خالهام عقلانی است یا خیر؟ شرکت نکردنم چطور؟ پوشیدن کدام لباس برای این مهمانی بهتر (عقلانیتر) است؟ آنجا چه بگویم؟ با چه کسی بگویم؟
جزییترین کارهای این هفته را با عقل خود چک کنید. مواردی را که درستی و نادرستیِ آن را عقل تشخیص نداد، یادداشت کنید تا در جلسهی آینده دربارهاش صحبت کنیم.
{از آنجا که ممکن است دانش آموزان، در طول هفته این کار را فراموش کنند، لازم است مربی با روش های مختلف این موضوع را یادآوری نماید. به عنوان نمونه:
- همکاران دیگر را در جریان پروژه بگذارد و از ایشان بخواهد تا در مواقع مناسب از واژه های «عقل»، «رفتار عاقلانه»، «آیا عقل تایید میکند که ...» و ... استفاده کنند. البته ضروری است این همکاران با مفهوم «عقل» در ادبیات اهل بیت علیهم السلام به خوبی آشنا باشند و «عقل» را به جای «منطق»، «فکر»، «هوش» و ... به کار نگیرند.
- در ساعات تفریح، کتابخانه و ... ضمن گفتگوی دوستانه با دانش آموز، از روند پیشرفت پروژه ی او سوال کند.
- هر هفته یکی از بچهها را برای یادآوری پروژه انتخاب کند. این دانش آموز هر روز گوشهی تخته بنویسد: «آیا این کار عاقلانه است؟»}
[1] رسول خاتم میفرمایند: "العقلُ نورٌ فِى القلبِ یفَرِّقُ بِهِ بَینَ الحقِّ وَ الباطِل": یعنی عقل، نورى است در قلب، كه با آن، بین حق و باطل تفاوت گذاشته میشود (حق را از باطل تشخیص میدهیم): ارشاد القلوب، ج 1، ص 198.
[2] رسول خاتم میفرمایند: "مَثَلُ الْعَقْلِ فِی الْقَلْبِ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی وَسَطِ الْبَیت" یعنی: عقل در قلب انسان، مانند چراغ است كه در وسط خانه افروخته باشند: بحارالانوار، ج 1، ص 99. ؛ همچنین بنگرید به پاورقی پیشین.