بسم الله الرحمن الرحیم
من یک هنرمندم!
با اهتمام: زهرا و سارا انتظارخیر؛ زهرا مرادی
دورهی «من یک هنرمندم» با هدف «ایجاد مهارتهای تربیتیِ ضروری در فرزندان» برای گروه سنّی 9 و 10 سال، توسط کارشناسان و مربیان خانهی کودک و نوجوانانِ بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص) تدوین گردیده و برای ارائه در زنگهای هنر، پرورشی و یا مهارتهای زندگی مناسب است.
در این دوره، فراگیران در قالب یادگیریِ کاردستیهای هنری و خلاقانه، به مهارتهایی همچون قدردانی، امانت داری، راستگویی، ... که همگی زیرمجموعهی جنود عقل هستند، متذکر میگردند. بدیهی است تاثیرگذاری و ماندگاری این دوره هنگامی بیشتر میشود که خانوادهها هم با این محتوا همراه باشند و فرزندانشان را در عامل بودن به نکات تربیتیِ مطرح شده در کلاس، ترغیب و تشویق نمایند. بدین منظور، هر جلسه برگهای به والدین محترم تقدیم میگردد که در آن، خلاصهی مبحث مورد نظر، بیان شده است.
به امیدِ داشتنِ فرزندانی سالم، عاقل و سعادتمند.
جلسه سوم: من یک هنرمندِ باحوصله هستم!
موضوع: دوری از شتابزدگی و بالا بردن صبر و توجه بچهها
پروژهی تربیتی:
- از شتابزدگی و بی حوصلگی بپرهیزند.
- حداقل دو مورد از کارهایی را که تا جلسهی آینده قصد داشتهاند با عجله انجام دهند ولی انجام ندادهاند، برای موردکاوی در کلاس مطرح کنند.
کار هنری: خلق یک اثر هنری زیبا با استفاده از مدادشمعی
متن محتوای تربیتی:
خُب هنرمندان شکرگزار و قدردان ما چطورند؟
هدیههای قشنگتان را به مامان و بابا دادید؟ توانستید دستشان را ببوسید و از آنها بابت گذشتها، محبتها و مهربانیهایشان تشکر کنید؟ کسی میخواهد دربارهی تجربهی دست بوسیِ پدر و مادرش صحبت کند؟
{مربی صحبتهای چند نفر از بچهها را گوش دهد. چنانچه دانش آموزان موفق به انجام این کار نشده بودند، علتش را جویا شود و در صورت امکان از آنها بخواهد همین امروز این کار را امتحان کنند.}
و اما امروز!
بچهها؛ تا به حال برای خودتان یا اطرافیانتان پیش آمده که در انجام دادن یک کاری عجله کرده باشید و خرابکاری شده باشد؟
مثلا یک بار برادر من وقتی کوچک بود، مشقهایش را عجله عجلهای نوشت تا زودتر بتواند برود پیِ بازی کردن و تلویزیون تماشا کردن. مادرم وقتی آمد و خط خرچنگ قورباغهایِ او و غلطهایش را دید، همهی مشقهای برادرم را خط زد و گفت باید از اول با حوصله و توجه بنویسد. آن روز برادرم خیلی ناراحت شد. چون هم مجبور شده بود دو بار دو بار مشق بنویسد و هم نتوانسته بود با دوستهایش بازی کند. اما اگر از همان اول صبر و حوصله به خرج داده بود، انقدر اذیت نمیشد.
{مربی به یکی دو نفر از دانش آموزان اجازه دهد خاطرات خود را از عواقب عجول بودن تعریف کنند.}
یا تا حالا شده مامان و بابا بخواهند برایتان چیزی بخرند و شما هی گیر داده باشید که «همین الان بخرید، چرا از این مغازه نخریدید؟ من همان را میخواستم. خُب بخرید دیگر ...»؟ مثلا مامان میگوید «این مغازه جنسهایش را گران میفروشد؛ جای دیگری را سراغ دارم که عین همین را دارد ولی ارزان تر است. صبر کن جمعه میرویم از آنجا میخریم ...» اما شما قبول نمیکنید و عجله دارید که زودتر آن را داشته باشید.
می دانید اینجور وقتها نتیجهی عجلهها و اصرارهای پشت سر همِ ما چه میشود؟ اول اینکه مامان و بابا را از اینکه دیگر چیزی برایتان بخرند، پشیمان میکنید. دوم اینکه اگر به حرفتان گوش بدهند و بخرند، پول بیشتری برای جنسی دادهاند که قیمتش پایینتر است. شاید با آن پول اضافی میتوانستند یک چیز دیگر برای شما یا خواهر، برادرتان بگیرند. اگر هم به حرفتان گوش ندهند، با ناراحتی و دلخوری به خانه بر میگردید و تا ساعتها ناراحت میمانید. در حالی که اگر همان اول به حرف مامان و بابا گوش میدادید و عجولانه اصرار نمیکردید، حالِ همه خیلی بهتر بود.
یک وقتهایی عاقبت عجله کردن، خیلی خیلی بدتر از این حرفهاست و اتفاقات بدی برای فردِ عجول میافتد که جبران ناپذیر و فراموش نشدنی است. مثلا عابری که عجله دارد و به جای بالا رفتن از پل هواییِ عابر، از وسط اتوبان رد میشود، ممکن است تصادف کند و دیگر به جایی که میخواسته، نرسد. یا رانندهای که دیرش شده و با سرعت رانندگی میکند، جان خود و بقیه را به خطر میاندازد.
به جز عجولانه رفتار کردن، عجولانه فکر کردن یا عجولانه قضاوت کردن هم باعث میشود ما به مشکلات بزرگی بر بخوریم و تصمیمهای غلط بگیریم.
شبیه همین داستانی که امروز میخواهم برایتان تعریف کنم.
پادشاهی بود که از مال و ثروت و خوشیهای دنیا هیچ چیز کم نداشت جز یک بچه. او و همسرش سالهای سال بود که دعا میکردند خدا به آنها فرزندی بدهد.
پادشاه، یک راسوی دست آموز داشت که موقع بیکاری سرش را با آن گرم میکرد. راسو با پشتک و وارو زدنها و شیرین کاریهایش کمی غمِ بی فرزندیِ پادشاه و زنش را کم میکرد. به همین دلیل، پادشاه آن را خیلی دوست داشت.
مدتها گذشت تا اینکه بالاخره دعای پادشاه و زنش مستجاب شد و خداوند، به آنها یک کودک زیبا داد. پادشاه از خوشحالی سر از پا نمیشناخت. دستور داد در همهی شهر جشن برپا کنند و به همهی مردم غذا و شیرینی مجّانی بدهند.
پادشاه آنقدر با پسرش مشغول شده بود که دیگر وقتی برای بازی کردن با راسو نداشت. راسو هر روز به اتاق نوزاد تازه متولد شده میرفت و دور پادشاه و پسرش چرخی میزد و بعد یک گوشه کِز میکرد و مینشست.
یک روز که بچهی پادشاه خواب بود، دایهی بچه – یعنی کسی که از بچه پرستاری و مراقبت میکرد – پنجرهی اتاق را باز کرد تا کمی هوای تازه داخل اتاق بیاید. خودش هم مشغول جمع و جور کردن اتاق شد. در همین فاصله ماری از پنجره به داخل اتاق خزید و یک راست رفت سراغ گهوارهی بچه. راسو که داخل اتاق بود، متوجه مار شد و به سرعت به سمت آن حمله کرد. با دندانها و چنگالهایش از کمر مار گرفت و آنقدر او را به این طرف و آن طرف کوبید تا مار از پا در آمد. پرستار بچه که از صدای جنگ و جدال مار و راسو متوجه اتفاقی که افتاده بود، شد، از ترس جیغ بلندی کشید و از هوش رفت.
با صدای جیغ پرستار، پادشاه و خدمتکارانش سراسیمه خود را به اتاق رساندند. پادشاه که دید راسو با سر و صورت خونین بالای گهوارهی بچهاش ایستاده و پرستار هم از ترس غش کرده، فکر کرد راسو از حسودیاش سراغ بچه رفته و او را کشته. به همین دلیل بی معطلی شمشیرش را کشید و با یک ضربه، راسو را کشت. سپس به سرعت سمت پسرش رفت و در نهایت تعجب دید بچه سالم است و به چهرهی پدر لبخند میزند. در عوض، یک مار بزرگ، بی جان و خونین روی زمین افتاده بود.
پادشاه تازه فهمید چه اتفاقی افتاده و او با قضاوت عجولانهاش چه اشتباه وحشتناکی انجام داده. اما پشیمانی دیگر فایدهای نداشت. از آن روز، پادشاه مدام این جمله را تکرار میکرد:
«یک صبر کن و هزار افسوس مخور!»
بله بچه ها. از قدیم گفتهاند عجله کار شیطان است. یعنی شیطان دوست دارد ما عجله کنیم و هی به بدبختی و گرفتاری بخوریم. پس حواستان باشد در کارها، در تصمیمات، در قضاوتهاتان، ... صبر داشته باشید و عجولانه رفتار نکنید. البته این به معنای فِس فِس کار کردن و طول دادنِ کارها نیست. نه عجول باشید و نه تنبل.
برای هفتهی بعد، حداقل دو کاری را که میخواستید هول هولکی انجام دهید ولی با صبر و حوصله انجام دادید بنویسید تا سر کلاس با هم دربارهی آنها صحبت کنیم.
حالا امروز میخواهیم با صبر و حوصله یک اثر هنریِ زیبا خلق کنیم. به شرطی که حوصله کنید و خوب به حرف هایم گوش دهید.
کاردستی:
وسایل مورد نیاز:
- مقوا یا یک برگهی ضخیم به اندازهی A4
- یک بسته مداد شمعی که حتما دارای رنگ سیاه باشد
- یک شیء نوک تیز مثل خلال دندان، نوک اتود، سنجاق سر، ...
تمام سطح کاغذ را با مداد شمعیهای رنگی، رنگ کنید. از همهی رنگها به غیر از رنگ سیاه استفاده کنید تا صفحهتان کاملا پوشیده از رنگ شود. هیچ نظم خاصی لازم نیست. مثلاً میتوان صفحه را پر از مربعهای رنگی کرد یا حتی تکههای نامنظم رنگ رنگی پدید آورد. توجه داشته باشید که:
- حتما تمام صفحه رنگ شود.
- هرچه تنوع رنگتان بیشتر و تکههای رنگی کوچکتر باشد، در نهایت، جلوهی کار بیشتر میشود.
بعد از آنکه این مرحله را با حوصلهی تمام انجام دادید، با یک مداد شمعی سیاه، تمام روی کار را به طور یکنواخت سیاه کنید! وقتی همهی صفحه سیاه شد، با استفاده از یک وسیلهی نوک تیز مانند خلال دندان روی کار، یک طرح بکشید. مثلا یک گل یا ماهی. سپس با نوک تیز خلال دندان تمام قسمتهای گل (ماهی) را خراش دهید تا در آن نواحی لایهی سیاه از روی کار برداشته شود. در نهایت شما یک طرح زیبای رنگی بر روی زمینه ای سیاه خواهید داشت.
خُب حالا به من بگویید ببینم اگر من این کاردستی زیبا را با عجله و تند تند برایتان توضیح میدادم، شما چیزی یاد میگرفتید؟ اگر شما صبر و حوصله به خرج نمیدادید و مرحله به مرحله کار را با دقت پیش نمیبردید، چنین تابلوی خوشگلی به دست میآمد؟
آفرین به شما هنرمندانِ با حوصله!
سخنی با پدرها و مادرها:
یکی از معضلات رفتاری که مانع پیشرفت و رشد آدمی میگردد، «شتابزدگی» در امور مختلف است. عجولانه قضاوت کردن، عجولانه تصمیم گرفتن، عجولانه سخن گفتن، عجولانه کار کردن، ...
اگر از کودکی، فرزندانمان را به تدبّر در امور و صبر برای حصول نتیجه تشویق و ترغیب کنیم، به ایشان کمک نمودهایم تا در فراز و نشیب زندگی، به دور از شتابزدگی راه درست و عاقلانه را انتخاب نمایند. برای آنکه تذکرات ما در این زمینه تاثیر بیشتری داشته باشد باید خودمان نیز با طمأنینه، تدبّر و تعقّل رفتار کنیم.
فرزندان شما امروز در کلاس «من یک هنرمند با حوصله هستم» ضمن خلق یک اثر هنریِ زیبا با مداد شمعی به این موضوع مهم متذکر شدند که:
«شتابزدگی در کارها، سبب میشود به نتیجهی مطلوب نرسیم. بهتر است در همهی امور با صبر، حوصله و دقت پیش رویم.»
همواره به یاد داشته باشیم فرزندان ما محصول رفتار و تربیت پدر و مادر خویش هستند.