توانا بود هر که دانا بود
به نام خداوند خورشید و ماه
که دل را به نامش به دست داد راه
چو نور آمد آن کردگار سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
به دانش گرای و بدو شو بلند
چو خواهی که از بد نیابی گزند
ز دانشگر بی نیازی بجوی
وگر چند زخمی از آینده روی
ز نادان بنالد دل سنگ و کوه
بسی راه ندارد بر کس شکوه
توانا بود هرکه دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
توانا بود هرکه دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
شاعر: فردوسی