وهابیت

تعارض نظر ابن تیمیه با نظرات علمای اهل سنت در شأن نزول آیه ولایت

hashie bala

نویسنده: احمد سعدی و ابوالفضل قاسمی

منبع: نشریه سلفی پژوهی، شماره 1

چکیده:

بسیاری از دانشمندان اهل سنت به شأن نزول آیه ولایت در خصوص حضرت علی (علیه السلام) تصریح کرده‌اند. ابن تیمیه نخستین کسی است که با صراحت این شأن نزول را منکر شده، ادعای اجماع بر کذب بودن آن را مطرح کرده است. این مقاله به بررسی نظر ابن تیمیه در ادعای اجماع بر کذب بودن این شأن نزول پرداخته است. برای این منظور کتاب‌های تفسیری علمای اهل سنت تا زمان حیات ابن تیمیه بررسی، و روایات صحابه در این شأن نزول از منابع اهل سنت جمع آوری شده است؛ یک مورد هم بررسی سندی شده است. همچنین سخنان ابن تیمیه را در خصوص نقل نشدن این شأن نزول توسط علمای اهل سنت بررسی کرده‌ایم. در نهایت این نتیجه حاصل شد که ادعای ابن تیمیه صحیح نیست، بلکه اجماع بر صحت این شأن نزول وجود دارد و افرادی مانند بغوی، طبری و ابن ابی حاتم این حدیث را ذکر کرده‌اند، در حالی که ابن تیمیه مدعی است این افراد این حدیث را نقل نکرده‌اند.

کلمات کلیدی: آیه ولایت، ابن تیمیه، امامت، ثعلبی، شأن نزول آیه ولایت

مقدمه

 از جمله آیاتی که شیعه برای اثبات امامت حضرت علی (علیه السلام) به آن استدلال می‌کند آیه 55 سوره مائده است:

«اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»؛

ولیّ و سرپرست شما فقط خدا و رسول اوست و کسانی که ‌ایمان آورده‌اند، آنهایی که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند.[1]

استدلال شیعه در این آیه متوقف بر وجود روایاتی است که مصداق آیه را حضرت علی (علیه السلام) معرفی می‌کنند. این روایات از طرق مختلفی نقل شده، ولی با وجود نقل‌های متنوع در روایات به طور مشترک نقل شده است که علی (علیه السلام) در حال رکوع انگشتر خود را به یک فقیر بخشیدند و بعد از این اتفاق آیه در شأن ایشان نازل شد.

در خصوص این شأن نزول دو دیدگاه وجود دارد:

ابن تیمیه و ادّعای اجماع بر کذب بودن شأن نزول

ابن تیمیه مدّعی است که عالمان حدیث اجماع بر کذب و ساختگی بودن روایات نقل شده درباره این آیه دارند. همچنین، روایاتی را که در این مورد نقل شده است از احادیث ساختگی دانسته است؛ و با توجه به اینکه برخی از دانشمندان آن را نقل کرده‌اند نام برخی مانند ثعلبی را آورده است و برای اینکه ادّعای اجماعش از بین نرود، ثعلبی را در نقل احادیث تضعیف کرده است. همچنین ادّعا کرده است افرادی مانند بغوی و طبری و ابن ابی حاتم این روایت را نقل نکرده‌اند.

ابن تیمیه می‌نویسد:

«اجماع» علمای حدیث این است، آنچه در این مورد روایت شده دروغ و ساختگی است و مطالبی که رافضی [علامه حلی] از تفسیر ثعلبی نقل کرده [صحیح نیست، زیرا] به اجماع آگاهان به حدیث، ثعلبی گروهی از احادیث ساختگی را روایت کرده است، مثل حدیثی که در اول هر سوره از ابی امامه در فضیلت آن سوره نقل کرده است. به همین دلیل می‌گویند او حاطب لیل[3] (هیزم کش در شب) است و واحدی، شاگرد ثعلبی، مانند اوست [احادیث صحیح و ضعیف را نقل می‌کند] و امثال این دو مفسر صحیح و ضعیف را نقل می‌کنند. به همین دلیل بغوی، که عالم حدیث بوده است و از ثعلبی و واحدی عالم تر و تفسیرش مختصر تفسیر ثعلبی است، در تفسیرش چیزی از حدیث‌های ساختگی که ثعلبی روایت کرده است ذکر نکرده است.[4]

در ادامه می‌نویسد: «افراد دیگری مانند طبری و ابن ابی حاتم، که از بزرگان علم هستند، این روایت را نقل نکرده‌اند».[5]

با توجه به عباراتی که از ابن تیمیه آورده شد، می‌توان ادعای ابن تیمیه را به سه بخش تقسیم کرد.

الف. اجماع علمای حدیث بر کذب بودن ماجرای شأن نزول است که اثبات خواهد شد که این اجماع هیچ شاهدی ندارد، بلکه اجماع بر صحت این شأن نزول وجود دارد.

ب. افرادی مانند ثعلبی که این حدیث را نقل کرده‌اند، احادیث ضعیف و قوی را نقل می‌کرده‌اند و دقت علمی‌ لازم را نداشته‌اند.

ج. افرادی مانند بغوی، طبری و ابن ابی حاتم (که ابن تیمیه آنها را از بزرگان علم می‌داند) این حدیث را نقل نکرده‌اند که نشان خواهیم داد که این سخن ابن تیمیه نیز درست نیست و طبری و بغوی و ابن ابی حاتم این حدیث را نقل کرده‌اند.

بررسی و نقد

1. بررسی اجماع بر دروغ بودن شأن نزول

ابن تیمیه مدّعی است که اجماع دانشمندان اهل حدیث بر دروغ بودن این شأن نزول است، ولی رجوع به کتاب دانشمندان اهل سنت خلاف این مطلب را نشان می‌دهد. برای بررسی تعارض کلام ابن تیمیه با آنچه علمای بزرگ اهل سنت نوشته‌اند به عبارات آنها اشاره خواهد شد. این تعارض به گونه‌ای است که حتی برخی دانشمندان اجماع درباره این آیه شریفه را در خصوص امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) دانسته‌اند. در ذیل به نقل های علمای اهل سنت اشاره می‌شود.

1-1. تصریح برخی علمای اهل سنت به اجماع بر وجود شأن نزول

این اجماع را برخی علمای اهل سنت در کتب خود تصریح کرده‌اند. ابن عطیه‌ اندلسی (متوفای 541 ه.ق.) که مورد تأیید ابن تیمیه است[6] و عبدالرحمن بن محمد ثعالبی (متوفای 875 ه.ق.) ذیل این آیه می‌نویسند: «اتفاق بر این است که علی بن ابی طالب در حالی که در رکوع بود صدقه داد».[7]

همچنین قاضی ایجی نقل می‌کند که اجماع مفسران بر این است که این آیه درباره علی (علیه السلام) است.[8] قاضی ایجی این مطلب را نقل می‌کند و با اینکه در مقام نقد استدلال شیعه بوده است به این نقل خود اشکال نمی‌گیرد که نشان از پذیرش این نقل قول است.

اجماعی که این دانشمندان به آن اشاره کرده‌اند کاملاً صحیح است و با رجوع به کتاب های تفسیری و حدیثی اهل سنت به راحتی روشن می‌شود که اجماع بر این است که آیه درباره علی (علیه السلام) نازل شده است.

2-1. شأن نزول آیه و مفسران اهل سنت

در این بخش به تفاسیر معتبر اهل سنت از قرن چهارم تا قرن هشتم مراجعه شده است تا دیدگاه این مفسران درباره شأن نزول بیان شود. با توجه به اینکه قدیمی‌ترین تفسیر مدوّن موجود از قرن چهارم است و از طرفی خود ابن تیمیه تفسیر طبری را صحیح‌ترین تفاسیر می‌داند،[9] از قرن چهارم این مطلب را بررسی کرده‌ایم و چون مرگ ابن تیمیه در 728 ه.ق. (در قرن هشتم) اتفاق افتاده است تا قرن هشتم تفاسیر بررسی شده است.

قرن چهارم

  1. طبری (متوفای 310 ه.ق.) در تفسیر خود روایاتی را آورده که در آنها نقل شده است که منظور از این آیه علی بن ابی طالب (علیه السلام) است و داستان نماز و بخشیدن انگشتر به فقیر را نقل کرده است.[10] این در حالی است که ابن تیمیه ادعا کرده بود که طبری این مطلب را نقل نکرده است.[11]
  2. جصاص (متوفای 370 ه.ق.) روایتی را از مجاهد و السدی و ابی جعفر و عتبة بن أبی حکیم نقل کرده به این مضمون که آیه در هنگامی‌ نازل شده است که علی بن ابی طالب (علیه السلام) در حال نماز و رکوع به فقیر صدقه داده است.[12] او نقدی هم به این روایات نکرده است و با توجه به اینکه آن را برای اثبات حکم عمل قلیل در نماز آورده است، نشانه پذیرفتن روایات آن است.
  3. سمرقندی (متوفای 373 ه.ق.) نیز این شأن نزول را نقل کرده است.[13]
  4. ابن ابی حاتم (متوفای 327 ه.ق.) در تفسیرش از ابوسعید الاشج نقل می‌کند که این آیه زمانی نازل شد که علی بن ابی طالب در حال رکوع انگشتر خود را صدقه داد.[14] ابن ابی حاتم مورد تأیید ابن تیمیه است[15] و همان طور که در ابتدای مقاله اشاره شد ابن تیمیه در کتاب منهاج السنة نوشته بود که ابن ابی حاتم این روایت را نقل نکرده است.[16]

قرن پنجم

  1. ثعلبی نیشابوری (متوفای 427 ه.ق.) از ابن عباس و سدی و عتبة بن حکیم و ثابت  بن  عبداللّه نقل می‌کند که این آیه درباره علی  بن  أبی طالب (رضی اللّه عنه) است.[17]
  2. اسفراینی (متوفای 471 ه.ق.) می‌نویسد: «گروهی گفتند مراد از این، امیرالمؤمنین علی مرتضی است- رضی اللّه عنه- که سائلی به وی بگذشت در مسجد و او در رکوع بود انگشتری خویش فرا وی داد».[18]
  3. سورآبادی (متوفای 494 ه.ق.) بعد از اینکه گفته است این داستان درباره علی بن ابی طالب نقل شده است، با ایجاد شبهاتی، مانند اینکه علی در نماز این کار را نمی‌کند چون موجب ابطال نماز می‌شود و غیر آن، در این ماجرا مناقشه می‌کند،[19] ولی به سند اشکال نمی‌کند.
  4. ماوردی (متوفای 450 ه.ق.) از مجاهد نقل می‌کند که این آیه در زمان صدقه دادن علی (ع) در رکوع، نازل شده است.[20]

قرن ششم

  1. ابن عطیه‌اندلسی(متوفای 541 ه.ق.) ذیل این آیه می‌نویسد: «اتفاق بر این است که علی بن ابی طالب در حالی که در رکوع بود صدقه داد». سپس به نقل از السدی ماجرا را نقل می‌کند.[21]
  2. میبدی[22] در تفسیرش، که به زبان فارسی است، می‌نویسد:

گفته‌اند که آن ساعت که این آیت فرو آمد، یاران همه در نماز بودند، قومی‌نماز تمام کرده بودند، قومی‌در رکوع بودند، قومی‌در سجود و در میانه درویشی را دید که در مسجد طواف می‌کرد و سؤال می‌کرد. رسول خدا او را به خود خواند، گفت: «هل اعطاک احد شیئا»؟ (هیچ کس هیچ چیز به تو داد؟) گفت: «آری آن جوان مرد که در نماز است انگشتری سیمین به من داد». گفت: «در چه حال بود آنکه به تو داد». گفت: «در رکوع بود،‌اندر نماز اشارت کرد به انگشت و انگشتری از انگشت وی بیرون کردم». چون بنگرستند علی مرتضی بود. رسول خدا آیت برخواند و اشارت به وی کرد: «وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»؛ و برین وجه آیت از روی لفظ اگرچه عام است از روی معنا خاص است، که مؤمنان را بر عموم گفت و علی بدان مخصوص است.[23]

3.  زمخشری (متوفای 538 ه.ق.) در تفسیرش با نقل ماجرای بخشش علی (علیه السلام) در نماز به برخی پرسش ها، مانند اینکه «لفظ جمع چگونه بر یک فرد دلالت می‌کند؟» پاسخ داده است.[24]

4.  بغوی (متوفای 510 ه.ق.) از سدی نقل می‌کند که این آیه درباره علی بن أبی طالب (رضی الله عنه) است.[25] بغوی نیز مورد تأیید ابن تیمیه است و درباره تفسیر او می‌نویسد: «اما تفاسیر سه گانه ای که از آنها سؤال شده سالم ترین آنها از بدعت و احادیث ضعیف تفسیر بغوی است».[26]

5.  ابن جوزی (متوفای 597 ه.ق.) از أبوصالح از ابن عباس و مقاتل و مجاهد، شأن نزول را درباره علی (علیه السلام) نقل می‌کند.[27]

قرن هفتم

  1. فخرالدین رازی (متوفای 606 ه.ق.) در تفسیر خود از عطاء از ابن عباس و عبداللَّه بن سلام و أبوذر ماجرای شأن نزول را، که درباره علی (علیه السلام) است، نقل می‌کند.[28]
  2. قرطبی (متوفای 671 ه.ق.) داستان علی (علیه السلام) را که انگشترش را در نماز به فقیر بخشید نقل می‌کند.[29]
  3. بیضاوی (متوفای 681 یا 658 ه.ق.) می‌نویسد: «این آیه درباره علی (علیه السلام) است که در نماز و در حال رکوع انگشتر خود را به سائل بخشید».[30]

قرن هشتم

  1. نیشابوری (متوفای 728 ه.ق.) در تفسیرش از عطاء از ابن عباس و عبداللّه بن سلام و أبوذر نقل می‌کند که این آیه درباره علی (علیه السلام) است.[31]
  2. ابوحیان‌ اندلسی (متوفای 745 ه.ق.) می‌نویسد: «أبوصالح از ابن عباس نقل می‌کند که مراد از «الذین آمنوا» در آیه شریفه علی (علیه السلام) است».[32]
  3. ابن کثیر دمشقی (متوفای 774 ه.ق.) روایات متعددی را در این مورد نقل می‌کند ولی به تبعیت از استادش، ابن تیمیه، در خصوص سند این روایات شبهه می‌کند.[33]
  4. ابن جزی غرناطی (متوفای 741 ه.ق.) می‌نویسد: «گفته شده است که این آیه درباره علی بن ابی طالب، رضی الله عنه، است.[34]
  5. علاءالدین بغدادی (متوفای 741 ه.ق.) در تفسیرش از سدی، ماجرای بخشش علی بن ابی طالب (علیه السلام) در هنگام نماز، که انگشترش را به فقیر داد، نقل می‌کند.[35]
  6. النسفی (متوفای 710 ه.ق.) بعد از نقل آیه درباره علی بن ابی طالب (علیه السلام) می‌گوید آیه دلالت می‌کند بر جواز صدقه در نماز و اینکه فعل قلیل نماز را باطل نمی‌کند؛[36] و همین نشان از پذیرش سند روایت نزد او دارد، به این دلیل که حکم فقهی از آن استخراج کرده است.

چنان که دیدیم، این روایت را بسیاری از مفسران بزرگ اهل سنت نقل کرده‌اند، ولی ابن تیمیه بدون دلیل و از روی عناد و مخالفت با علامه حلی نقل آنها را کذب می‌داند. این مشکل ابن تیمیه به گونه ای است که دیگران مثل ابن حجر نیز بر آن تصریح دارند. ابن حجر می‌نویسد: «ابن تیمیه در رد احادیثی که ابن مطهر آورده زیاده روی کرده است»؛ و در ادامه می‌نویسد: «این زیاده روی به گونه‌ای است که احیاناً به تنقیص علی بن ابی طالب منجر شده است».[37]

3-1. شأن نزول آیه ولایت و صحابه پیامبر (صلّی الله علیه وآله)

در این بخش نام آن دسته از صحابه پیامبر (صلّی الله علیه وآله)، که این حدیث از آنها نقل شده، از کتب اهل سنت ذکر می‌شود.[38]

  1. علی بن ابی  طالب (علیه السلام)؛ از ایشان روایت شده است که این آیه بر پیامبر خدا در خانه اش نازل شد: «إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ...». پس پیامبر بیرون آمد و وارد مسجد شد و مردم نماز می‌خواندند؛ بعضی از آنها در حال رکوع و برخی در حال سجده. پس سائلی آمد. پیامبر پرسید: «آیا کسی چیزی به تو داد؟». گفت: «نه مگر این شخصی که در حال رکوع است. او انگشترش را به من داد»؛ و اشاره به علی (علیه السلام) می‌کرد.[39]
  2. عمّار بن یاسر؛ وی می‌گوید سائلی در کنار علی (علیه السلام) ایستاد در حالی که ایشان در حال نماز مستحبی بودند و ایشان انگشترش را درآورد و به او بخشید. رسول الله (صلّی الله علیه وآله) تشریف آوردند و ماجرا را خبردار شدند. پس این آیه نازل شد: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ...» تا آخر آیه؛ و رسول الله فرمودند: «هر کس من مولای اویم علی مولای اوست، خداوندا دوست بدار کسی که او را دوست بدارد و دشمن بدار کسی که او را دشمن بدارد».[40]
  3. سلمة بن  کهیل؛ از وی روایت شده است که علی (علیه السلام) انگشتر خود را در رکوع صدقه داد، و آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ...» نازل شد.[41]
  4. أنس بن مالک؛ در ذیل آیه، حاکم حسکانی از انس  بن  مالک روایت کرده است که مسکینی وارد مسجد شد و گفت: «چه کسی به این تهی دست و بیچاره قرض می‌دهد». علی (علیه السلام) در حال رکوع با دستش به سائل اشاره کرد که بیا و این انگشتر را از دستم بیرون بیاور ... .[42]
  5. ابوذر غفاری؛ در روایتی طولانی این مطلب از ابوذر غفاری نیز نقل شده است.[43]
  6. عبداللّه بن عباس؛ از ابن عباس روایت شده است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به سوی مسجد حرکت کرد. در مسجد عدّه ای در حال نماز بودند. سائلی هم در بین آنها تقاضای کمک می‌کرد. پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از سائل پرسید آیا کسی کمکی به تو کرده یا خیر؟ سائل گفت: «آن کسی که ایستاده است». حضرت پرسید: «در چه حالتی انگشتری را به تو داد». سائل گفت: «آن را در حالت رکوع به من عنایت کرد»؛ و آن شخص علی  بن  ابی طالب (علیه السلام) بود. پیامبر (صلّی الله علیه وآله) تکبیر بلندی گفت. سپس آیه شریفه: «إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ...» را قرائت فرمود.[44]
  7. جابر بن عبداللّه أنصاری؛ وی می‌گوید عبداللَّه بن سلام به همراهی عده‌ای خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) رسید. از کناره گیری مردم و منزوی کردنش بعد از مسلمان شدن شکوه و گله کرد. پیامبر (صلّی الله علیه وآله) دستور داد سائلی را نزد من آورید. ما داخل مسجد شدیم. مسکینی را در گوشه مسجد یافتیم. او را نزد نبیّ (صلّی الله علیه وآله) بردیم. حضرت از او پرسید آیا کسی چیزی به تو عطا کرده است یا خیر؟ سائل گفت: «بلی یا رسول اللَّه. مردی که در حال نماز بود انگشتری خود را به من عنایت کرد»؛ پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «بروید و ببینید او کیست؟». ما همگی رفتیم، دیدیم که علی (علیه السلام) در حال نماز است. سائل گفت: «همین آقا بود که انگشتر را به من بخشید». به خدمت رسول (صلّی الله علیه وآله) برگشتیم که آیه «إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» هم بر آن حضرت نازل شد.[45]
  8. عبدالله بن سلام؛ از عبدالله بن سلام روایت شده است که بلال اذان ظهر را داد و مردم در حال نماز بودند که سائلی درخواست کرد و علی (علیه السلام) در حالی که در رکوع بود انگشترش را به او بخشید و سائل به رسول اللّه (صلّی الله علیه وآله) خبر داد و رسول الله آیه «إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ...» را برای ما قرائت کرد.[46]
  9. مقداد بن اسود کندی؛ وی می‌گوید روزی در کنار رسول اللَّه (صلّی الله علیه وآله) در مسجد نشسته بودیم. یک عرب بدوی وارد شد. علی (علیه السلام) در بین نماز ظهر و عصر در وسط مسجد به نماز ایستاده بود. آن حضرت به درخواست سائل، انگشتری خود را به وی اهدا کرد. پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمودند: «یا علی! بخّ بخّ بخّ وجبت الغرفات». (ای علی! مبارک باد! مبارک باد! مبارک باد! بر تو غرفه های بهشت). در همین اثنا جبرئیل به زمین آمد و آیه «إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه ...» را بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) خواند.[47]

4-1. بررسی سند یکی از این احادیث

همان طور که در بالا ذکر شد، شمار فراوانی از اهل علم این روایت را نقل کرده‌اند، ولی برای تکمیل بحث یکی از اسناد این روایت بررسی می‌شود.

روایت ابن ابی حاتم از سلمه بن کهیل

«حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ الأَشَجُّ ثنا الْفَضْلُ بْنُ دُکینِ أَبُو نُعَیمٍ الأَحْوَلُ، ثنا مُوسَی بْنُ قَیسٍ الْحَضْرَمی‌عَنْ سَلَمَةَ بْنِ کهَیلٍ قَالَ: تَصَدَّقَ عَلِی بِخَاتَمِهِ وَهُوَ رَاکعٌ فَنَزَلَتْ إِنَّمَا وَلِیکمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون».[48]

راویان این حدیث را بررسی می‌کنیم.

ابو سعید الاشج؛ نام او عبدالله بن سعید بن حصین الکندی، أبو سعید الأشج الکوفی است که ثقه و از رجال صحاح السته است؛ که بخاری از او هشت حدیث و مسلم هفتاد حدیث نقل کرده‌اند. ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب می‌نویسد: «ابوسعید أشج کوفی ثقه است».[49] سلیمان بن خلف الباجی درباره او می‌نویسد: «ابوحاتم گفته است او ثقه و صدوق است و ابراهیم جنید در مورد او از ابن معین پرسید و او گفته است مشکلی ندارد و ابوبکر می‌گوید شنیدم که یحیی بن معین می‌گوید أشج مشکلی ندارد».[50] دیگر علمای اهل سنت نیز او را ثقه دانسته‌اند.[51]

فضل بن دکین؛ نام او فضل بن دکین عمرو بن حماد بن زهیر أبو نعیم کوفی است. ابن حجر عسقلانی می‌نویسد: «فضل بن دکین از بزرگان شیوخ بخاری است».[52] و ابن حجر در تهذیب التهذیب می‌نویسد: «ابن سعد گفته است که او ثقه و امین است  و زیاد حدیث نقل کرده و حجت است و ابن شاهین گفته است از افراد موثق است و احمد بن صالح گفته است از ابونعیم (فضل بن دکین) راستگوتر در حدیث ندیدم».[53]

موسی بن قیس؛ نام او موسی بن قیس الحضرمی، أبو محمد الفراء، الکوفی، ملقب به عصفور الجنة است. ابن حجر درباره او می‌نویسد: «اسحاق بن منصور از ابن معین نقل کرده که گفته است موسی بن قیس ثقه است و ابوحاتم گفته است هیچ مشکلی ندارد ... ابن شاهین گفته است از افراد ثقه است».[54]

سلمة بن کهیل؛ نام او سلمة بن کهیل الحضرمی‌الکهیلی است. در تقریب التهذیب آمده است: «سلمه بن کهیل ثقه است و از رجال صحاح سته است».[55]

تمام راویان این حدیث معتبر هستند و بزرگان و علمای رجال اهل سنت، آنان را تأیید کرده‌اند. اگر هم کسی اشکال کند که این روایت مرسل است، چون سلمة بن کهیل از تابعین است و در آن زمان نبوده است، می‌توان چند پاسخ داد:

5-1. اثبات حکم فقهی با شأن نزول؛ قرینه ای بر پذیرش سند روایت

علمای شیعه و سنی بر اساس مبانی فقهی خود می‌کوشند احکام فقهی را از منابع اصیل اسلامی‌ به دست آورند و هر منبعی که مورد پذیرش آنها باشد حکم فقهی را از آن استخراج می‌کنند؛ برخی علمای اهل سنت از روایاتی که درباره علی (علیه السلام) در آیه ولایت آمده است این حکم را استخراج کرده‌اند که عمل قلیل در نماز مبطل نماز نیست. پس یکی از قراین پذیرش این شأن نزول نزد علمای اهل سنت، استفاده از این روایات برای اثبات عدم ابطال نماز با عمل قلیل است که نمونه‌هایی از آنها در اینجا آورده می‌شود.

تفسیر بیضاوی؛ در ضمن توضیح این آیه می‌نویسد: «این ماجرا دلیل است بر اینکه فعل قلیل نماز را باطل نمی‌کند».[57]

تفسیر النسفی؛ «آیه دلالت می‌کند بر جواز صدقه دادن در نماز و اینکه فعل قلیل نماز را باطل نمی‌کند».[58]

احکام  القرآن جصاص؛ «پس همانا بر مباح بودن عمل قلیل در نماز دلالت می‌کند».[59]

تفسیر قرطبی؛ در این تفسیر ضمن نقل این حکم فقهی از یکی از علمای اهل سنت از کلام ایشان نیز پذیرش این فتوا فهمیده می‌شود.[60]

ب. ابن تیمیه و تهمت به ثعلبی

ابن تیمیه بعد از نقل ادعای اجماع در کذب بودن روایت این شأن نزول، چون می‌دانسته است افرادی مانند ثعلبی آن را نقل کرده‌اند، ثعلبی را تضعیف کرده است و به او نسبت حاطب لیل می‌دهد. حال آنکه کسی ثعلبی را حاطب لیل (هیزم کش شب) ننامیده است، بلکه کسانی که احوالات علما را می‌نویسند او را تأیید کرده‌اند و بزرگ شمرده‌اند.[61] اصطلاح «حاطب لیل» به کسی گفته می‌شود که کلام خود را بررسی نمی‌کند و مانند کسی است که در شب هیزم جمع می‌کند و سالم و نادرست را تشخیص نمی‌دهد.[62]

ابن خلکان در وفیات الأعیان در وصف ثعلبی این گونه می‌نویسد: «مفسر مشهور و در زمان خودش در علم تفسیر یگانه زمان بود»؛ و از سمعانی نقل می‌کند که ثعلبی حافظ عالم و خبره در عربیت و موثق بوده است و عبدالغفار بن اسماعیل فارسی در تاریخ نیشابور از او نام برده و او را ستایش کرده و گفته است: «او صحیح النقل و موثوقٌ به بوده است و از أبی طاهر بن خزیمه و أبی بکر بن مهران المقرئ حدیث نقل کرده است».[63]

صفدی در الوافی بالوفیات در وصف او نوشته است: «یگانه زمان خود در علم قرآن بوده است».[64]

اگر هم ثعلبی حدیث نادرست و درست را نقل می‌کرده، نمی‌توان این گونه حکم کرد که تمام احادیث او نادرست است، بلکه باید احادیث او را سنجید. ولی ابن تیمیه بدون اینکه حدیث مورد بحث را بررسی کند، آن را دروغ می‌داند.

ج. بررسی ادعای ابن تیمیه درباره طبری و ابن ابی حاتم و بغوی

ابن تیمیه مدّعی است تفسیر طبری و ابن ابی حاتم و بغوی این شأن نزول را نقل نکرده‌اند؛ و این نیز از اشتباهات ابن تیمیه است. زیرا طبری با پنج طریق شأن نزول آیه را نقل کرده است. دو حدیث به صورت قدر متیقن و سه حدیث نص در این معنا است.[65] ابن ابی حاتم با دو سند این روایت را نوشته است[66] و بغوی از ابن عباس و سدی این روایت را نقل کرده است.[67]

یکی از نکاتی که درباره نوشته‌های ابن تیمیه باید به آن اشاره کرد، خطاهای او در بیان مطالب است و این خطاها به گونه‌ای است که افرادی مانند ابن حجر و البانی نیز به آن تصریح کرده‌اند و سعی در توجیه علت خطاهای او دارند. ابن حجر می‌نویسد: «ابن تیمیه در رد احادیثی که ابن مطهر آورده زیاده روی کرده است»؛ و در توجیه آن می‌نویسد: «چون به حافظه خود تکیه می‌کرده است و انسان دچار فراموشی می‌شود، چنین اشتباهاتی را کرده است».[68]

به همین مطلب البانی نیز اشاره می‌کند. او در خصوص حدیثی که ابن تیمیه از صحیح مسلم نقل کرده، می‌نویسد: «این از اوهام ابن تیمیه است. او از حفظ می‌نوشته است و کمتر به کتاب ها رجوع می‌کرده است. حدیث ابن عمر در صحیح مسلم وجود دارد، ولی ابن تیمیه در آن تغییراتی داده و آن را نقل کرده است».[69]

درباره شأن نزول آیه ولایت نیز ابن تیمیه دچار خطا شده است که تعارض عباراتش با نوشته علمای اهل سنت گویای این مطلب است.

نتیجه

با توجه به عباراتی که از علمای بزرگ اهل سنت در شأن نزول آیه 55 سوره مائده (آیه ولایت) آورده شد، این نتیجه حاصل شد که ادعای ابن تیمیه مبنی بر اجماع بر کذب بودن شأن نزول آیه ولایت درست نیست و آنچه در منابع معتبر اهل سنت وجود دارد خلاف دیدگاه ابن تیمیه است، به خصوص افرادی مانند طبری، ابن ابی حاتم و بغوی نیز این مطلب را ذکر کرده‌اند و این در حالی است که ابن تیمیه آنها را اهل علم معرفی کرده و گمان می‌کرده است این مطلب را ذکر نکرده‌اند. کثرت نقل های این روایات از طرق مختلف و همچنین وجود ادعای اجماع بر وجود چنین شأن نزولی و بررسی سندی یکی از روایات بر طبق مبنای علمای اهل سنت، نشان از صحت این روایت دارد. از طرف دیگر، برخی علما بر اساس آن نظر فقهی ارائه داده‌اند که این هم نشان از پذیرفتن حدیث است.

منابع

۱. قرآن کریم.

۲. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، عربستان: مکتبة نزار مصطفی الباز، چاپ دوم، 1419ق.

۳. ابن جزی غرناطی، محمد بن احمد، کتاب التسهیل لعلوم التنزیل، بیروت: شرکت دار الارقم بن ابی الارقم، چاپ اول، 1416ق.

۴. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، بیروت: دار الکتاب العربی، چاپ اول، 1422.

۵. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (طبقات المدلسین)، اردن: مکتبة المنار، چاپ اول، بی تا.

۶. ابن حجر العسقلانی، احمد بن علی، تقریب التهذیب، سوریه: دار الرشید، 1406ق.

۷. تهذیب التهذیب، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1413ق.

۸. لسان المیزان، تحقیق: دائرة المعارف النظامیة- الهند، بیروت: مؤسسة الأعلمی‌للمطبوعات، چاپ دوم، 1406ق.

۹. ابن خلکان، احمد، وفیات الاعیان و ابناء الزمان، بی جا: منشورات الرضی، 1364ش.

۱۰. ابن سلیمان، محمد بن محمد، جمع الفوائد من جامع الأصول و مجمع الزوائد، کویت: مکتبة ابن کثیر، چاپ اول، 1418ق.

۱۱. ابن عطیه‌اندلسی، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1422.

۱۲. ابن کثیر، اسماعیل بن عمرو، البدایة والنهایة، بیروت: مکتبة المعارف، چاپ ششم، 1409ق.

۱۳.  ، تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1419ق.

۱۴. ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب علی بن ابی طالب، تهران: المکتبة الاسلامیة، 1394ش.

۱۵. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.

۱۶. ابن تیمیه، احمد، الفتاوی الکبری، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، مصطفی عبد القادر عطا، بی جا: دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1408ق.

۱۷. منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، تحقیق: محمد رشاد سالم، بی جا: جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیة، چاپ اول، 1406ق.

۱۸. ابونصر بخاری کلاباذی، احمد بن محمد بن حسین، الهدایة والإرشاد فی معرفة أهل الثقة والسداد، بیروت: دار المعرفة، چاپ اول، 1407ق.

۱۹. ابوحیان‌اندلسی، محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، بیروت: دارالفکر، 1420ق.

۲۰. اخطب خوارزم، موفق بن احمد، المناقب، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ دوم، 1414ق.

۲۱. اسفراینی، ابوالمظفر شاهفور بن طاهر، تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعاجم، تهران: انتشارات علمی‌و فرهنگی، چاپ اول، 1375ش.

۲۲. البانی، محمد ناصر الدین، إرواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل، بیروت: المکتب الاسلامی، چاپ دوم، 1405ق.

۲۳. الباجی، سلیمان بن خلف، التعدیل والتجریح، ریاض: دار اللواء للنشر والتوزیع، چاپ اول، 1406ق.

۲۴. بغدادی، علاءالدین علی بن محمد، لباب التأویل فی معانی التنزیل، بیروت: دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.

۲۵. بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1420ق.

۲۶. بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.

۲۷. ثعالبی، عبد الرحمن بن محمد، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.

۲۸. ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف والبیان عن تفسیر القرآن، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.

۲۹. جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1405ق.

۳۰. حسکانی، عبید الله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1411ق.

۳۱. حسینی شوشتری، سید نورالله (قاضی نورالله)، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم: مكتبه آیت الله المرعشى‏، چاپ اول،‏1409ق.

۳۲. حسینی شیرازی دشتکی هروی، جمال الدین عطاء الله بن فضل الله، الاربعین فی فضائل امیرالمؤمنین، تحقیق: محمد حسن زبری، بیروت: مجمع البحوث الاسلامیة، چاپ اول، 1413ق.

۳۳. حموئی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی والبتول والسبطین والائمة من ذریتهم، بیروت: مؤسسة المحمودی، 1400ق.

۳۴. زرکشی، بدر الدین محمد بن عبدالله، النکت علی مقدمه ابن الصلاح، ریاض: اضواء السلف، چاپ اول، 1419ق.

۳۵. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دار الکتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق.

۳۶. سمرقندی، نصر بن محمد بن احمد، بحر العلوم، بیروت: دار الفکر، 1416ق.

۳۷. سورآبادی، ابوبکر عتیق بن محمد، تفسیر سورآبادی، تهران: فرهنگ نشر نو، چاپ اول، 1380ش.

۳۸. سیوطی، جلال الدین، الحاوی للفتاوی، بیروت: دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1421ق.

۳۹. طبقات المفسرین، بیروت: دار الکتب العلمیه، بی تا.

۴۰. صفدی، صلاح الدین، الوافی بالوفیات، تحقیق: احمد الأرناؤوط و ترکی مصطفی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1420ق.

۴۱. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار المعرفة، چا اول، 1412ق.

۴۲. عضد الدین الایجی، عبد الرحمن بن احمد، کتاب المواقف، بیروت: دار الجیل، چاپ اول، 1997م.

۴۳. فخرالدین رازی، ابو عبد الله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.

۴۴. قاسمی، محمد جمال الدین، قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1399ق.

۴۵. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش.

۴۶. قفاری، ناصر بن عبدالله، اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة، دارالرضا، 1418ق.

۴۷. قندوزی، سلیمان، ینابیع المودة، دار الأسوة للطباعة والنشر، چاپ اوّل، 1416ق.

۴۸. ماوردی، ابو الحسن علی بن محمد، النکت والعیون (تفسیر الماوردی)، بیروت: دار الکتب العلمیة، بی تا.

۴۹. متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1401ق.

۵۰. میبدی، رشید الدین احمد بن ابی سعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تهران: انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، 1371ش.

۵۱. نسائی، أحمد بن شعیب، تسمیة الشیوخ، بیروت: دار البشائر الإسلامیة ، چاپ اول، 1424ق.

۵۲. نسفی، عبدالله بن احمد، تفسیر نسفی (مدارک التنزیل و حقائق التأویل)، تهران: انتشارات سروش، چاپ سوم، 1367ش.

۵۳. نیسابوری، محمد بن عبدالله الحاکم، معرفة علوم الحدیث، بیروت: دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1397ق.

۵۴. نیشابوری، نظام الدین حسن بن محمد، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1416ق.

۵۵. هیثمی، علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، بیروت: دار الفکر، 1412ق.


[1] سوره مائده (5)، آیه 55.

[2] القفاری، ناصر بن عبدالله، اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة، ص۸۴۲.

[3] حاطب لیل به کسی گفته می‌شود که کلام خود را بررسی نمی‌کند و مانند کسی است که در شب هیزم جمع می‌کند و سالم و معیوب را تشخیص نمی‌دهد؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج1، ص322.

[4] ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة النبویة، ج7، ص9-10.

[5] همان، ص11.

[6] ابن تیمیه درباره تفسیر ابن عطیه می‌نویسد: «تفسیر ابن عطیه و امثال او، از سنت و جماعت تبعیت کرده‌اند»؛ ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج13، ص361.

[7] «ولکن اتفق أن علی ابن  أبی طالب أعطی صدقة و هو راکع»؛ ابن عطیه‌اندلسی، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج2، ص209؛ ثعالبی، عبد الرحمن بن محمد، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج2، ص396.

[8] الایجی، عضد الدین، المواقف فی علم الکلام، ج3، ص614.

[9] ابن تیمیه، احمد، الفتاوی الکبری، ج5، ص84.

[10] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج6، ص187.

[11] ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة النبویة، ج7، ص11.

[12] جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، ج4، ص102.

[13] سمرقندی، نصر بن محمد، تفسیر بحر العلوم، ج1، ص401.

[14] رازی، ابن  ابی  حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص1162.

[15] ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة النبویة، ج7، ص11.

[16] همان.

[17] ابواسحاق احمد بن ابراهیم ثعلبی نیشابوری، الکشف والبیان عن تفسیر القرآن، ج4، ص80-81.

[18] اسفراینی،ابوالمظفر شاهفور بن طاهر، تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعاجم، ج2، ص598؛ این تفسیر به زبان فارسی قدیمی‌است.

[19] سورآبادی،ابوبکر عتیق بن محمد، تفسیر سورآبادی، ج1، ص581.

[20] ماوردی، أبو الحسن علی بن محمد، النکت والعیون، ج1، ص368.

[21] ابن عطیه‌اندلسی، عبدالحق، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج2، ص209.

[22] آغاز نگارش این تفسیر 520 ه.ق. بوده است.

[23] میبدی، رشید الدین احمد بن ابی سعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج3، ص153.

[24] زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج1، ص649.

[25] بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج2، ص64.

[26] ابن تیمیه، احمد، الفتاوی الکبری، ج5، ص84.

[27] ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج1، ص561.

[28] فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر)، ج12، ص384.

[29] قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج6، ص221.

[30] بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج2، ص132.

[31] نیشابوری، نظام الدین حسن بن محمد، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج2، ص605.

[32] ابوحیان‌اندلسی، محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، ج4، ص300.

[33] ابن کثیر، اسماعیل بن عمرو، القرآن العظیم، ج3، ص126.

[34] ابن جزی غرناطی، محمد بن احمد، التسهیل لعلوم التنزیل، ج1، ص236.

[35] بغدادی، علاءالدین علی بن محمد، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج2، ص57.

[36] نسفی، عبداللّه بن احمد، مدارک التنزیل و حقائق التأویل، ج1، ص294.

[37] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج6، ص319.

[38] از هر یک از صحابه به طریق های مختلف این روایت نقل شده است. به منظور طولانی نشدن پژوهش یک روایت آورده شده است و بقیه موارد آدرس داده شده است. برای تفصیل بیشتر نک.: قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج14، ص2-32.

[39] حاکم حسکانی، عبید اللّه بن احمد، شواهد التنزیل، ج1، ص175؛ حاکم نیسابوری، محمد، معرفة علوم الحدیث، ص102؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایة، ج7، ص357؛ ابن مغازلی الشافعی، علی بن محمد، المناقب، ص113؛ متقی هندی، علی، کنز العمال، ج15، ص146؛ سیوطی، جلال الدین، الحاوی للفتاوی، ج1، ص119؛ خوارزم، أخطب، المناقب، ص179؛ جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ص105.

[40] حاکم حسکانی، عبیداللّه، شواهد التنزیل، ج1، ص173؛ أبونعیم اصفهانی، حافظ، نزول القرآن، ص106؛ هیثمی، علی بن أبی  بکر، مجمع الزوائد، ج7، ص17؛ ابن سلیمان، محمد بن محمد، جمع الفوائد من جامع الأصول و مجمع الزوائد، ج2، ص87؛ سیوطی، جلال الدین، الحاوی للفتاوی، ج1، ص119.

[41] سیوطی، جلال الدین، الحاوی للفتاوی، ج1، ص119؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج7، ص357.

[42] حسکانی، عبیداللّه، شواهد التنزیل، ج1، ص165؛ الحموئی الجوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ص105.

[43] حسکانی، عبیداللّه، شواهد التنزیل، ج1، ص167.

[44] سیوطی، جلال الدین، الحاوی للفتاوی، ص119؛ حاکم حسکانی، عبیداللّه، شواهد التنزیل، ج1، ص181 و 161؛ أخطب خوارزم، موفق بن احمد، المناقب، ص177؛ ابن  مغازلی شافعی، علی بن محمد، المناقب، ص104.

[45] حاکم حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، ج1، ص174.

[46] طبری، أحمد بن  عبداللّه، الریاض  النضرة، ج1، ص227؛ قندوزی، سلیمان، ینابیع  المودة، ص218.

[47] حاکم حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، ج1، ص177.

[48] ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر ابن ابی حاتم، ج4، ص1162.

[49] ابن حجر عسقلانی، احمد، تقریب التهذیب، ج1، ص305.

[50] الباجی، سلیمان بن خلف، التعدیل والتجریح، ج9، ص942.

[51] بخاری کلاباذی، أبونصر، الهدایة والإرشاد فی معرفة أهل الثقة والسداد، ج1، ص409؛ نسائی، أحمد بن شعیب، تسمیة الشیوخ، ج1، ص72.

[52] ابن حجر عسقلانی، احمد، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس، ج1، ص23؛ همو، تقریب التهذیب، ج2، ص110.

[53] ابن حجر عسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، ج8، ص248.

[54] همان، ج10، ص327.

[55] همان، ج1، ص318.

[56] قاسمی، محمد جمال الدین، قواعد التحدیث، ج1، ص134؛ زرکشی، بدر الدین، النکت علی مقدمه ابن الصلاح، ج1، ص491.

[57] بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج2، ص8.

[58] نسفی، عبدالله بن احمد، تفسیر النسفی، ج1، ص294.

[59] جصاص، احمد بن علی ، احکام القرآن، ج6، ص83.

[60] قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج6، ص222.

[61] ابن خلکان، احمد، وفیات الاعیان، ج1، ص79؛ صفدی، صلاح الدین، الوافی بالوفیات، ج7، ص306؛ سیوطی، جلال الدین، طبقات المفسرین، ص17.

[62] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج1، ص322.

[63] ابن خلکان، احمد، وفیات الاعیان، ج1، ص79 و 89.

[64] صفدی، الوافی بالوفیات، ج7، ص307، ترجمه 3299.

[65] محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج6، ص186.

[66] ابن ابی الحاتم، عبدالرحمن، تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص1124.

[67] بغوی، حسین بن مسعود ، معالم التنزیل، ج2، ص47.

[68] ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان المیزان، ج6، ص319.

[69] البانی، محمد ناصر الدین، ارواء الغلیل، ج4، ص409.

 

 

بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص)

 

 

logo-samandehi

جستجو