شریعت مسیح

نزاع‌‌های حواریون و پولس در مساله نسخ شریعت

hashie bala

   

نویسنده: محمد کاشانی

   

چنانکه ذکر شد روایت لوقا از شورای اورشلیم تمام ماجرا نیست و بعد از آن نزاع‌‌های سختی بین دو جناح موافق شریعت به رهبری پطرس[1] و جناح مخالف شریعت به رهبری پولس[2] در جریان بود. و هر کدام نظر خاصی در این‌باره بیان داشتند.

   

نجات به ایمان است یا ایمان و عمل

مهمترین بحثی که می‌‌تواند به عنوان مبنای نسخ شریعت مطرح شود، این است که ما اگر راه نجات را منحصر در ایمان بدانیم دیگر نیازی به انجام اعمال شریعت نداریم و اگر راه نجات را ایمان با عمل بدانیم باید پایبند اعمال شریعت باشیم.

بین حواریون و پولس در این‌باره اختلاف رخ داد:

   

نظریه جناح مخالف شریعت

پولس تاکید داشت که نجات فقط به ایمان است و شدیداً با افرادی که می‌‌گفتند نجات با ایمان و عمل است اعتراض می‌‌کرد. او ایشان را بی فهم و بی ایمان توصیف می‌‌نمود. وی در نامه به غلاطیان چنین می‌‌نویسد:

1 ای غلاطیانِ بی‌فهم کیست که شما را افسون کرد ...

10 زیرا جمیع آنانی که از اعمال شریعت هستند زیر لعنت می‌‌باشند زیرا مکتوب است: “ملعون است هرکه ثابت نماند در تمام نوشته‌‌های کتاب شریعت تا آن‌‌ها را بجا آرد.” ...پس شریعت لالای ما شد تا به مسیح برساند تا از ایمان عادل شمرده شویم. 25 لیکن چون ایمان آمد دیگر زیر دست لالا نیستیم.[3]

در این نامه روی سخن پولس با مردم شهر غلاطیه است. گویا برخی از شاگردان مسیح که معتقد بودند نجات به ایمان و عمل است و مردم را ترغیب به انجام شریعت می‌‌کردند در این شهر زندگی می‌‌کردند. پولس در نامه‌ای شدیداللحن مردم شهر غلاطیه را نادان و بی‌فهم خطاب می‌‌کند و به شدت با این ایده می‌‌جنگد. پولس در جای جای دیگر نامه‌هایش بر رد لزوم عمل به شریعت تاکید می‌‌ورزیده است.

مثلا در نامه به رومیان می‌‌گوید:

شنیده‌ام شیاطینی آمده‌اند و شما را وسوسه می‌‌کنند. اگر خواستار نجات هستید پس طبق ایمان عمل کنید و شریعت را به کناری نهید، شریعت مال دوران قهر است.

اما باید دید آن حواریونی که پولس با آن‌‌ها مخالفت می‌‌کرده و ایشان را شیطان نامیده چه کسانی بودند و حوزه ماموریتی‌شان چه اندازه بود و نظر آن‌‌ها درباره راه نجات چیست؟

   

نظریه جناح موافق شریعت

در میان حواریون یعقوب (برادر حضرت عیسی) به صراحت با این اعتقادات پولس مخالفت می‌‌کرده و در نامه‌ای که به برخی از مسیحیان می‌‌نویسد می‌‌گوید:

ایمان نیز اگر اعمال ندارد در خود مرده است. 18 بلکه کسی خواهد گفت: “تو ایمان داری و من اعمال دارم. ایمان خود را بدون اعمال به من بنما و من ایمان خود را از اعمال خود به تو خواهم نمود.” 19 تو ایمان داری که خدا واحد است؟ نیکو می‌‌کنی! شیاطین نیز ایمان دارند و می‌‌لرزند! 20 و لیکن ‌‌ای مرد باطل آیا می‌‌خواهی دانست که ایمان بدون اعمال باطل است؟

21 آیا پدر ما ابراهیم به اعمال عادل شمرده نشد وقتی که پسر خود اسحاق را به قربانگاه گذرانید؟ [4]22 می‌‌بینی که ایمان با اعمال او عمل کرد و ایمان از اعمال کامل گردید. 23 و آن نوشته تمام گشت که می‌‌گوید: “ابراهیم به یَهُوَه ایمان آورد و برای او به عدالت محسوب گردید” و دوست یَهُوَه نامیده شد. 24 پس می‌‌بینید که انسان از اعمال عادل شمرده می‌‌شود نه از ایمان تنها. 25 و همچنین آیا راحاب فاحشه نیز از اعمال عادل شمرده نشد وقتی که قاصدان را پذیرفته به راهی دیگر روانه نمود؟ 26 زیرا چنانکه بدن بدون روح مرده است همچنین ایمان بدون اعمال نیز مرده است[5]

ایشان استدلال می‌‌کردند که اگر ایمان همراه با عمل نباشد مرده است. به صراحت ایمان بدون اعمال را باطل می‌‌دانستد و استدلال می‌‌کنند که، پدر ما ابراهیم به اعمال عادل شمرده شد نه به ایمان محض. علاوه بر یعقوب پطرس حواری جانشین عیسی مسیح نیز با این ایده مخالفت می‌‌کرده است. ما از خود پطرس (بزرگ حواریون) متن مکتوبی در زمینه اینکه نجات به ایمان است یا اعمال نداریم. ولی از طعن‌‌هایی که مخالفینش به وی زدند می‌‌توانیم بفهمیم که وی در این باره چگونه می‌‌اندیشیده است. در نامه‌ای که پولس به غلاطیان می‌‌نویسد پطرس را به همین علت سرزنش می‌‌کند:

اما وقتی پطرس به انطاکیه آمد، روبه‌رو با او مخالفت کردم؛ زیرا کاملاً مقصر بود؛ از آن رو که پیش از رسیدن عده‌ای از طرف یعقوب او با غیریهودیان غذا می‌‌خورد، اما با رسیدن آن‌‌ها خود را کنار کشید و دیگر نمی‌‌خواست با غیریهودیان غذا بخورد، مبادا اهل فتنه را برنجاند. سایر مسیحیان یهودی‌نژاد از ریاکاری او تقلید کردند، به‌طوری که حتی برنابا نیز تحت تأثیر دورویی آن‌‌ها قرار گرفت. اما وقتی دیدم رفتار آنان با حقیقت انجیل سازگار نیست. در حضور همه به پطرس خطاب کرده، گفتم: «اگر تو با اینکه یهودی هستی، مانند غیریهودیان زندگی می‌‌کنی و نه مانند یهودیان، چطور می‌‌توانی غیریهودیان را مجبور سازی که مانند یهودیان زندگی کنند؟» ما که یهودی مادرزاد هستیم و نه غیریهودیی گناهکار،

در ادامه می‌‌گوید:

خوب می‌‌دانیم که هیچ‌کس با اجرای مقررات شریعت در حضور خدا کاملاً نیک محسوب نمی‌‌شود، بلکه فقط بر اثر ایمان به عیسی مسیح نیک محسوب می‌‌گردد. ما خود نیز به عیسی‌مسیح ایمان آوردیم تا بوسیله ایمان و نه با اجرای شریعت، نیک شمرده شویم؛ نه فقط ما، بلکه هیچ بشری از راه انجام احکام شریعت نمی‌‌تواند نیک محسوب شود.[6]

می‌‌بینیم که پطرس به این خاطر سرزنش می‌‌شود که مسیحیان غیر یهودی نژاد را به انجام شریعت توصیه می‌‌کرده است. وی معتقد بود هیچ کس با ایمان نجات نمی‌‌یابد و باید خود را به انجام شریعت پایبند کرد. ولی پولس وی را سرزنش می‌‌کند و می‌‌گوید: هیچ کس با انجام شریعت نیک شمرده نمی‌‌شود. بلکه فقط بر اثر ایمان است که آدمی‌ نیک محسوب می‌‌گردد و به همین علت پولس بعد از ریاکار خواندن پطرس بلافاصله سخن از عدم لزوم شریعت به میان می‌‌آورد و می‌‌گوید: خوب می‌‌دانیم که هیچ‌کس با اجرای مقررات شریعت در حضور خدا کاملاً نیک محسوب نمی‌‌شود، بلکه فقط بر اثر ایمان به عیسی مسیح نیک محسوب می‌‌گردد!

نزاع در باره شریعت، نزاع‌‌های دیگری مثل نزاع بر سر حوزه ماموریتی پولس و پطرس[7] را نیز در پی داشت

   

نتیجه نزاع

نتیجه نزاع به پیروزی پولس و انزوای پطرس انجامید؛ پیروزی و شکستی که به‌تدریج صورت گرفت. نویسنده‌ای مسیحی می‌‌گوید:

پولس حواری را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب داده‌اند و مسلماً او در این راه جهاد بسیار کرده، فرقه طرفداران اصول و شرایع موسوی را مغلوب ساخت، به‌طوری که آن‌‌ها اهمیت، موقع و مقام خود را بر اثر فعالیت‌‌های پولس از کف دادند،.[8]

دیگری می‌‌گوید:

پولس به‌خاطر توسعه یافتن افکارش ، مخصوصاً توسط عده‌ای از نویسندگان در پایان قرن اخیر متهم شده است ، که آنقدر مسیحیت را تغییر داده که گویی مؤسس دوم آن است.[9]

نویسنده کتاب تاریخ جامع ادیان علت موفقیت پولس را تبلیغ او برای غیریهودیان می‌‌داند. در حقیقت، افکاری از قبیل مسیح بودن عیسی، قیام او از قبر و رجعت او، نزد غیریهودیان بیگانه بود؛ از این روی، وی مسیحیت را به‌گونه‌ای مطرح کرد که برای آنان دریافتنی باشد.[10]

ویل دورانت می‌‌گوید:

پولس به اندیشه‌‌های ادیان شرک‌آلود، لباسی مسیحی پوشانید، و بنابراین مسیحیت در واقع شرک را از بین نبرد، بلکه آن را در خود پذیرفت.[11]

به طور خلاصه می‌‌توان گفت عیسی مسیح بار‌ها بر عمل به شریعت تاکید می‌‌کرد و می‌‌فرمود: من آمده تا شریعت را تکمیل کنم نه اینکه نسخ کنم. گویا مسیح از اتفاقات آینده هم با خبر بود که فرمود:

هر کس یک حکم از احکام کوچک شریعت را بشکند در آسمان کوچکترین خواهد بود.

خودرا نیز ملزم به انجام شریعت می‌‌دانست. نماز به جا می‌‌آورد و روزه می‌‌گرفت و... و تا زمان زندگانی وی هم همه ایمانداران به مسیح و حواریون اینچنین می‌‌کردند و حضرت عیسی(ع) هم آن‌‌ها را ترغیب می‌‌کرد بروند و اعمال شریعت را از کاهنان یهود بیاموزند ولی بعد از ایشان پولس به دنبال راهی برای آسان کردن دین مسیح بود تا بت‌پرستانی که طاقت انجام شریعت سخت و طاقت فرسای یهود را نداشتند به مسیحیت جذب کند و لذا می‌‌بایست تغییراتی در شریعت می‌‌داد این بود که ابتدا با برداشتن حکم ختنه و سپس با منحصر دانستن راه نجات در ایمان به مسیح و برداشتن تمام احکام شریعت راه را برای ایمان آوردن بت‌پرستان به مسیح هموار کرد

    


[1] . پطرس: او نخستین حواری حضرت عیسی و بزرگ‌ترین آنهاست. از اناجیل برمی‌آید كه او در بسیاری از اوقات همراه عیسی بوده و بیشتر روی سخن آن حضرت با او بوده است. از این رو، بی‌شك او را باید نزدیك‌ترین فرد به حضرت عیسی دانست؛ تا جایی كه فقراتی از اناجیل برمی‌آید كه حضرت عیسی او را به جانشینی خود منصوب نموده، رهبری امت مسیحی را بر عهده او گذاشته است:

عیسی گفت: ای شمعون پسر یونا! ... به تو می‌گویم كه تو پطرس [=صخره] هستی و من بر این صخره، كلیسای[1] خود را بنا می‌كنم و نیروهای مرگ هرگز بر آن چیره نخواهد شد و كلیدهای پادشاهی آسمانی را به تو می‌دهم. آنچه تو در زمین منع كنی، در آسمان ممنوع خواهد شد و هر چه را بر زمین جایز بدانی، در آسمان جایز دانسته خواهد شد. متی، 16: 17-19.

در فقره‌ای دیگر آمده است:

بعد از صبحانه، عیسی به شمعون پطرس گفت: «ای شمعون پسر یونا! آیا مرا بیش از این‌ها محبت می‌نمایی؟» پطرس جواب داد: «آری، ای خداوند! تو میدانی كه تو را دوست دارم.» عیسی گفت: «پس به بره‌های من خوراك بده.» بار دوم پرسید: «ای شمعون پسر یونا! آیا مرا محبت می‌نمایی؟» پطرس جواب داد: «ای خداوند! تو می‌دانی كه تو را دوست دارم.» عیسی به او گفت: «پس از گوسفندان من پاسداری كن.» سومین بار عیسی از او پرسید: «ای شمعون پسر یونا! آیا مرا دوست داری؟» پطرس از اینكه بار سوم از او پرسید آیا مرا دوست داری، آزرده‌خاطر شده، گفت: «خداوندا! تو از همه چیز اطلاع داری؛ تو میدانی كه تو را دوست دارم.» عیسی گفت: «گوسفندان مرا خوراك بده.» یوحنا، 21: 15-17.

از این دو فقره به خوبی برمی‌آید كه حضرت عیسی دو وظیفه رهبری امت و زعامت دینی را بر عهده پطرس قرار داده است

[2] . پولس: او دانشمندی یهودی می‌باشد كه به گفته خودش حضرت عیسی را در زندگی زمینی‌اش ندیده است. او پس از حضرت عیسی به شكنجه و آزار مسیحیان می‌پردازد؛ و حتی در قتل استیفان اولین شهید مسیحیت همکاری می‌کند و از کسانی بود که در قتل استیفان اولین شهید مسیحیت شرکت داشت و به آن راضی بود (اعمال رسولان 60: 7) و تمام همتش شکنجه و آزار نو مسیحیان بود چنانکه کتاب مقدس می‌گوید: (اما سولس (پولس) بی‌رحمانه بر کلیسا می‌تاخت و خانه به خانه گشته زنان و مردان را بیرون می‌کشید و زندان می‌افکند) (اعمال رسولان 2: 8) و به قتل و آزار مسیحیان پایبند بود پولس همچنان به دمیدن تهدید و قتل بر شاگردان خداوند ادامه می‌داد (اعمال رسولان 1: 9)

تا اینکه نزد كاهن اعظم اورشلیم رفت و از او معرفی‌نامه‌هایی خطاب به كنیسه‌ها و عبادتگاه‌های دمشق، پایتخت سوریه، خواست تا ایشان با او در امر دستگیری پیروان عیسی ـ چه مرد و چه زن ـ همكاری كنند و او بتواند ایشان را دست‌بسته به اورشلیم بیاورد.

ولی در راه دمشق بنا به نقل خودش ناگهان نوری خیره کننده گرداگرد وی می‌تابد و پولس بی‌هوش به زمین می‌افتد از نور صدایی شنیده می‌شود که ای پولس چرا مرا رنج می‌دهی! پولس می‌پرسد آقا شما کی هستید

آن صدا جواب داد: «من عیسی هستم؛ همان كسی كه تو به او آزار می‌رسانی! اكنون برخیز؛ به شهر برو و منتظر دستور من باش.» همسفران پولس مبهوت ماندند؛ چون صدایی می‌شنیدند، ولی كسی را نمی‌دیدند! وقتی پولس به خود آمد و از زمین برخاست، متوجه شد كه چیزی نمی‌بیند؛ پس دست او را گرفتند و به دمشق بردند. در آنجا سه روز نابینا بود و در این مدت چیزی نخورد و ننوشید.

و بعد از سه روز خداوند وی را توسط حنانیا یکی از مسیحیان دمشق شفا می‌دهد و بینایش را باز می‌یابد

او بی‌درنگ برخاست و غسل تعمید یافت؛ سپس غذا خورد و قوت گرفت و چند روز در دمشق نزد ایمان‌داران ماند. آن‌گاه به كنیسه‌های یهود رفت و به همه اعلام می‌كرد كه عیسی در حقیقت فرزند خداست! (اعمال رسولان، 9: 1-20)

ولی بزرگان کلیسا به وی اعتمادی نداشتند تا آنکه برنابا به ایمان پولس شهادت می‌دهد پس از آن در کلیسا پذیرفته می‌شود

او کمی بعد از پذیرفته شدنش در کلیسا به سفرهای تبلیغی رفت و با بیان شیوایی که داشت بسیاری را مسیحی کرد

در كتاب اعمال رسولان تا باب نهم، فعالیت‌های حواریان و در رأس آن‌ها پطرس بیان شده است. در این باب، پولس مطرح می‌شود و در سه باب بعدی نیز سخن از پطرس است. اما از اینجا به بعد پطرس به دست فراموشی سپرده می‌شود و سخن از پولس و مسافرت‌های اوست. او به شهرهای مختلف امپراتوری روم سفر كرده، گونه‌ای خاص از مسیحیت را تبلیغ می‌نمود. در واقع نظام اعتقادی‌ای كه او تبلیغ می‌كرد، با نظام اعتقادی یهود كه حواریان در آن پرورش یافته بودند، كاملاً مغایر بود.

در بعد عمل، وی رعایت احكام شریعت یهودی را برای غیریهودیانی كه مسیحی می‌شدند، لازم نمی‌دانست. بنابراین آیینی كه او ترویج و تبلیغ می‌كرد، با اعتقادات و اعمال مورد قبول حواریان كاملاً متفاوت بود. به هر حال، بخشی از اندیشه‌ها و فعالیت‌های پولس، در كتاب اعمال رسولان، و بخشی دیگر در رساله‌هایی كه او به مسیحیان شهرهای مختلف نوشته و در مجموعه عهد جدید موجود است،

[3] . (غلاطیان 3 1-44)

[4] . جالب اینجاست که هم پولس و هم یعقوب برای اثبات نظریه خودشان به ابراهیم(ع) مثال می‌زنند یعقوب تصریح دارد: "ابراهیم به یهُوَه ایمان آورد و برای او به عدالت محسوب گردید" و دوست یهُوَه نامیده شد. پس می‌بینید كه انسان از اعمال عادل شمرده می‌شود نه از ایمان تنها.

و ایشان ایمان و عمل را به مثابه دو بال برای پرواز فرض کردند و می‌گوید ابراهیم با اعمالش کامل شد

ولی پولس به صراحت این حرف را رد می‌کند و می‌گوید: چنانكه ابراهیم به یهُوَه ایمان آورد و برای او عدالت محسوب شد. و می‌بنیم که پولس هم برای اثبات اینکه عمل لازم نیست به ابراهیم استدلال می‌کند که ببینید ابراهیم فقط به عمل عادل شمرده شد

[5] . (یعقوب 2/18-26)

[6] . رساله پولس به غلاطیان، 2: 11-16.

[7] . حوزه ماموریتی پولس و پطرس: البته این نزاع در موارد دیگری هم رخ داد مثلا در حوزه ماموریتی پولس و پطرس. در حقیقت، پولس مأموریت الهی پطرس را می‌پذیرفت اما مدعی بود كه:

در واقع همان خدایی كه مرا برای هدایت غیریهودیان به كار گرفته، پطرس را نیز برای هدایت یهودیان مقرر داشته؛ زیرا خدا به هر یك از ما رسالتی خاص بخشیده است.

بنابراین او عملاً قلمرو مأموریت پطرس را محدود ساخته، آن را به منطقه یهودی‌نشین منحصر می‌كند. در حالی كه بر اساس این ادعا حوزه مأموریت پولس بسیار وسیع‌تر (سراسر امپراتوری روم) بوده است. به نظر می‌رسد كه این تقسیم مأموریت، به گونه‌ای مسالمت‌آمیز صورت نگرفته است.

و چنانکه قبلا گفتیم حضرت عیسی(ع) پطرس را به جانشینی خود برمیگزیند و از وی می‌خواهد که گوسفندانش (=پیروان)را خوراک دهد و می‌فرماید من سنگ بنای کلیسایم را بر تو می‌نهم

و این نسبتی است که خود پطرس به صراحت با آن مخالفت می‌کند و در شورای رسولان در اورشلیم می‌ایستد و چنین می‌گوید

ای برادران عزیز شما آگاهید كه از اول ایام خدا از میان شما اختیار كرد كه غیریهودیان سخن خدا را از زبان من بشنوند (اعمال رسولان15/7)

و قطعا اینکه حوزه ماموریتی هر کدام چه مقدار بوده برای این بحث بسیار اهمیت دارد زیرا بیان کردیم شروع بحث درباره نسخ شریعت از درخواست مسیحیان غیر یهودی برای لغو حکم ختنه شروع شد

[8] . تاریخ جامع ادیان، ص 613.

[9] . مسیحیت و بدعت‌ها، ص 47.

[10] . تاریخ جامع ادیان، ص 617.

[11] . تاریخ تمدن، ج3، ص 689 و 696.

  

 

بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص)

 

 

logo-samandehi

جستجو