مقالات

پسر

hashie bala 

   

  

نویسنده : محمد صادق احمدی

  

در میان مسیحیان این ادعا وجود دارد که عیسای ناصری، پیامبری که شش قرن پیش از پیامبر اسلام ظهور کرد و به تبیین دین حقیقی خداوند پرداخت، پسر خدا و خود خداست.

اما این ادعای مسیحیان ادعایی بس بزرگ است که نیاز به اقامه برهان دارد و البته مسیحیان خود نیز از این مساله غافل نبوده‌‌اند. در طول تاریخ، کلیسا سعی وافری در تبیین چگونگی پسر خدا بودن عیسی و در عین حال، پسر انسان بودن او نموده است.

در این نوشتار مختصر برآنیم تا گزارش کوتاهی از تطور واژه پسر و پسر خدا و پسر انسان در ادبیات مسیحی ارائه کنیم تا بیشتر با معنای این اصطلاح در ادبیات مسیحی آشنا شویم.

  

پسر خدا

برای اصطلاح پسر خدا با تنوع کاربردهایش تا کنون چهار معنای اصلی شناخته شده است. در حقیقت این چهار معنا حاصل چهار کاربرد متفاوت از این اصطلاح است:

1- پسر خدا پیش از کتاب مقدس

یکی از نخستین استفاده‌ها از اصطلاح پسر انسان، به دوره باستان در خاور نزدیک باز می‌‌گردد. در آن دوران برای بیان چگونگی روابط و تنوع موجود در روابط بین انسان یا جهان با خدا یا خدایان از این اصطلاح استفاده می‌شد. در این کاربرد یکی از مهمترین مصادیق برای پسر انسان کسی بود که به مقام پادشاهی نائل می‌شد. در این هنگام وقتی که به پادشاه، پسر انسان اطلاق می‌شد، از این عنوان، رابطه خاص او با خدا و شخصیت الوهی او فهمیده می‌شد.[1]

  

2- پسر خدا در متن مقدس عبری

اصطلاح پسر خدا در عهد عتیق، معانی گسترده‌‌ای دارد که بهترین و پرکاربردترین معنی آن، "تعلق داشتن به خدا" است. این معنا محدود به مصداق خاصی نبود و در اشاره به تعدادی از افرادی که از آدم ابوالبشر بوجود آمده‌‌اند[2]و نیز تمام قوم اسرائیل نیز به کار می‌‌رفت:

«و به فرعون بگو یَهُوَه چنین می‌‌گوید: اسرائیل پسر من و نخست‌ زاده من است».[3]در کتاب مقدس برای این کاربرد عنوان پسر خدا داود و جانشینانش به ویژه با این عنوان خوانده شده‌‌اند:

«من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود و اگر او گناه ورزد او را با عصای مردمان و به تازیانه‌های بنی‌آدم تأدیب خواهم نمود».[4]

بنابراین همان‌گونه که در عبارات فوق و سایر عبارات کتاب مقدس به روشنی هویداست، نه تنها اسرائیلیان خود را پسر خدا می‌‌دانستند، بلکه این خود یهوه بود که در موارد بسیاری بنی‌‌اسرائیل را فرزندان خود خوانده است و این نشان از علاقه‌‌ای دو طرفه میان خدا و قوم خدا دارد تا جایی که به عنوان مثال اگر فرعون پسران خدا را رها نکند، خدا نیز در پاسخ، از پسران فرعونیان انتقام خواهد گرفت:

«به تو می‌‌گویم پسرم را رها کن تا مرا عبادت نماید و اگر از رها کردنش اِبا نمایی همانا پسر تو یعنی نخست‌‌زاده تو را می‌‌کشم.»[5]

  

3- پسر خدا در یهودیت متاخر

در یهودیت متاخر بر خلاف یهودیت سنتی، اصطلاح پسر خدا بیشتر با ادبیات آخرالزمانی و مکاشفه‌‌ای در ارتباط بود. در این ادبیات یهودیان همواره در انتظار منجی‌‌شان بودند.

یهودیان که پس از نجات از مصر و معجزاتی از این دست، به مداخله خدا در امور زندگی‌شان عادت کرده بودند، اکنون در انتظار آمدن پادشاه مسیحا بودند تا زندگی با شکوهی مبتنی بر سروری یهودیان و قوم اسرائیل برای ایشان فراهم آورد.[6]بنابراین بطور طبیعی در این دوره، اصطلاح پسر انسان بیشتر برای "مسیاح" به کار می‌‌رفت؛ گرچه در همین دوره هم مسیاح مصداق منحصربفرد این واژه نبود.[7]

  

4- پسر خدا در عهد جدید

در اناجیل هم‌نوا عیسی خود را پسر خدا نخوانده و عنوانی که برای خودش زیاد بکار برده، پسر انسان است. اطرافیان عیسی نیز در اغلب موارد همین عنوان را برای او برگزیده‌‌اند.[8]

اما واژه پسر خدا را بیشتر در ادبیات پولس است که می‌‌توان مشاهده کرد. پولس حتی علت نامیده‌شدن عیسی به این نام را نیز ذکر می‌‌کند که:

‌و به حسب روح قد‌ّوسیت پسر خدا به قو‌ّت معروف گردید از قیامت مردگان یعنی سرور ما عیسی مسیح»[9] پولس در این فراز نه تنها عیسی را پسر خدا نامیده است؛ بلکه علت خوانده­ شدن عیسی به این نام را قیامت او از مردگان می‌‌داند.

البته در ادبیات پولس، صرفاً عیسی پسر خدا خوانده نشده، بلکه سایر ایمان‌دارن نیز پسر خدا خوانده شده‌‌اند. تفاوت این دو کاربرد از نظر الهی‌دانان مسیحی در این نکته نهفته است که پسر خدا بودن مؤمنان، ناشی از فرزندخواندگی ایشان است، اما پسر خدا بودن عیسی، ناشی از آن است که عیسی، پسر خود خداست.[10]

جدا از نوشته‌‌های پولس در اناجیل هم‌نوا نیز گرچه عیسی خود را پسر خدا نخوانده، اما این عنوان را رد نیز نکرده است:

«و هنگامی که عیسی به نواحی قیصریه فیلِپس آمد از شاگردان خود پرسیده گفت: مردم مرا که پسر انسانم چه شخص می‌‌گویند؟ گفتند: بعضی یحیی تعمید دهنده و بعضی الیاس و بعضی ارمیا یا یکی از انبیا. ایشان را گفت: شما مرا که می‌‌دانید؟ شمعون پترس در جواب گفت که تویی مسیح پسر خدای زنده! عیسی در جواب وی گفت: خوشا به حال تو ای شمعون بن‌ یونا! زیرا جسم و خون این‌ را بر تو کشف نکرده بلکه پدر من که در آسمان است.»[11]

اما همان‌گونه که در این فراز مشخص شده، عیسی خود خود را پسر انسان خوانده و نه پسر خدا! نویسنده‌‌ای مسیحی در اشاره به همین نکته می‌نویسد:

عنوان پسر انسان که از دانیال ۷:۱۳ اقتباس شده است، عنوانی است که مسیح عموماً برای خود به کار می‌برد، اگرچه دیگران به ندرت از آن استفاده می‌کردند.[12]

   

پسر خدا و خدای پسر

برای اندیشمندان مسیحی همواره اثبات این نکته که عیسی چگونه پسر خداست، امری سخت و دشوار بوده است. اما یکی از استدلال‌های این اندیشمندان همین تعبیر پسر خداست.[13]

گرچه اینکه مسیح پسر حقیقی خدا باشد از همان ابتدا مورد قبول بسیاری از اندیشمندان مسیحی نبوده است. زیرا اگر قرار بود که مسیح هم خدا و هم پسر خدا باشد، و در عین حال انسان هم باشد، اتحاد بین الوهیت و انسانیت عیسی امری دشوار می‌نمود، امری که طی چندین سال سبب نزاع‌های فرقه‌ای در کلیساهای مسیحی گردید.

گرچه در نهایت در شورایی کلیسایی بنام کالسدون که در سال ۴۵۱ برگزار شد، چنین از پسر خدا بودن وی یاد شده است:

«ما اقرار می‌کنیم که پسر یگانه خداوند "عیسی مسیح" در آن واحد، کامل در الوهیت و کامل در انسانیت است. خدای واقعی و انسان واقعی است. از یک طرف با پدر در الوهیت از یک گوهر است و از طرف دیگر با ما در انسانیت شریک است. دارای دو طبیعت، بدون ادغام، بدون تغییر، بدون تقسیم و بدون جدایی. این دو طبیعت از طریق تجسم، به طور هماهنگ در یک شخص دارای یک ذات، کنار هم قرار داده شده‌اند. این اختلاف دو ماهیت به هیچ‌وجه بواسطه اتحاد با یکدیگر قابل فنا و انهدام نیست…»[14]

البته برداشت کلیسایی از خدای پسر که تا حدودی وامدار عنوان "پسر خدا" بود و چگونگی امتزاج آن با خدای پدر هرگز برای عموم مسیحیان قابل فهم نگشت و همواره عده قابل توجهی از ایشان به مخالفت با تبیین رسمی کلیسای کاتولیک پرداختند. این مسیحیان تا به امروز نیز ادامه حیات داده‌اند و در خارج از کلیسای کاتولیک به فعالیت پرداخته‌اند.

  

پسر انسان

بر خلاف تعبیر پسر خدا که تا حدودی متاخر است، اصطلاح پسر انسان از آغازین باب‌های کتاب مقدس خودنمایی می‌کند.

این اصطلاح به صورت نظام‌مند، در عهد عتیق در سه معنای عمده به کار رفته است:

1- لقب حزقیال نبی

2- اشاره به شخصیتی آخرالزمانی که در آینده ظهور خواهد کرد و با آمدنش تاریخ پایان می‌یابد و داوری الهی فرا می‌رسد:

«و در رؤیای شب نگریستم و اینک مثل پسر انسان با ابرهای آسمان آمد و نزد قدیم‌الایام رسید و او را به حضور وی آوردند. و سلطنت و جلال و ملکوت به او داده شد تا جمیع قوم‌ها و امت‌ها و زبان‌ها او را خدمت نمایند. سلطنت او سلطنت جاودانی و بی‌زوال است و ملکوت او زایل نخواهد شد».[15]

3- تاکید بر تقابل بین ضعف و خواری انسان از یک سو و تعالی و جاودانگی خدا از سوی دیگر:

«خدا انسان نیست که دروغ بگوید. و از بنی‌آدم نیست که به اراده خود تغییر بدهد. آیا او سخنی گفته باشد و نکند؟ یا چیزی فرموده باشد و استوار ننماید؟».[16]

در میان این سه گزینه، مهم‌ترین معنا، معنای دوم است که بیشتر الهی‌دانان مسیحی را به بحث و نظر واداشته است. در مورد این معنا بسیاری از اندیشمندان مسیحی معتقدند که این پسر انسان همان عیسای ناصری است؛ اما در طرف مقابل برخی از اندیشمندان مسیحی مانند رودلف بولتمان نیز معتقدند نه تنها این پسر انسان، عیسی نیست، بلکه خود عیسی هم مراد از "پسر انسانی که قرار است در آخر الزمان بیاید" را شخص دیگری می‌دانست.

از نظر ایشان کلیسای نخستین به اشتباه دو عنوان پسر انسان و عیسی را با هم منطبق کرده است و اینکه امروزه بسیاری عیسی و پسر انسان را یکی می‌دانند از ابداعات کلیسای اولیه است.[17]

  

پسر خدا در قرآن

وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى‌ الْمَسیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُون.[18]

این آیه به روشنی موضع قرآن را در مورد عبارت پسر خدا روشن می‌سازد. قرآن چه به شکل فضیلت و تشریفی و چه به شکل حقیقی، استفاده از این عنوان را نهی اکید کرده است. یهودیان که هم خود را مجازاً و تشریفی پسر خدا می‌خواندند و هم عزیر را، در این آیه توبیخ شده‌اند و مسیحیان نیز که به شکل حقیقی عیسای ناصری را پسر خدا خطاب می‌کردند نیز، مورد نکوهش قرار گرفته‌اند. قرآن بیان می‌دارد که روشی که یهود و نصاری در پیش گرفته‌اند همانند گفتار کفاری است که پیش از ایشان چنین القابی را به کار می‌بردند.

  

منبع: سایت پژوهشکده باقرالعلوم (علیه السلام)

  


[1]New Catholic Encyclopedia, (Gale, 2003, 2nd ed.), vol.13, p.311

[2]Encyclopedia Judaica, (Gale, 2007, 2nd ed.), vol.19, p.25

[3]کتاب خروج ۴: ۲۲

[4]کتاب دوم سموئیل ۷: ۱۴

[5]کتاب خروج ۴: ۲۳

[6]ویور، مری جو؛ درآمدی به مسیحیت، ترجمه حسن قنبری، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۸۱، ص ۶۴

[7]New Catholic Encyclopedia, ibid, p 312

[8]ibid

[9]رومیان ۱: ۴

[10]مک گراث، آلیستر؛ درآمدی بر الهیات مسیحی، ترجمه عیسی دیباج، تهران، انتشارات کتاب روشن، ۱۳۸۵، ص ۳۵۷

[11]انجیل متی ۱۶: ۱۳-۱۷

[12]برکوف؛ لوئیس، خلاصه اصول اعتقادات مسیحیت، ترجمه تت استیوآرت، ۲۰۰۲، بی جا، ص ۱۲۴

[13]مک گراث، آلیستر؛ پیشین، ص ۳۵۷

[14]ناس، جان بایر؛ تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، ‌انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۸۲، چاپ ۱۳، ۶۳۶

[15]دانیال ۷: ۱۳-۱۴

[16]اعداد ۲۳: ۱۹

[17]مک گراث، آلیستر؛ پیشین، ص ۳۵۸

[18]سوره توبه ۳۰

   

 

بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص)

 

 

logo-samandehi

جستجو