جلسه‌ی سوم: پایان دادن به غیبت امام زمان

maharatha

بسم الله الرحمن الرحیم

سه شنبه‌های مهدوی

با اهتمام: زهرا و سارا انتظارخیر؛ زهرا مرادی

    

دوره‌ی «سه شنبه‌های مهدوی» به منظور انس و آشنایی بیشتر فرزندان‌مان با امام زنده‌ی زمان - حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف - توسط کارشناسان و مربیان خانه‌ی کودک و نوجوانانِ بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص) تدوین گردیده است. محتوای این دوره که به دنبال ابلاغ طرحی با همین نام (سه شنبه‌های مهدوی) از سوی آموزش و پرورش طراحی شده، برای گروه سنّی 8 تا 10 سال قابل استفاده است.

  

جلسه‌ی سوم: پایان دادن به غیبت امام زمان

موضوعات مورد بررسی:

-   زمان دقیق ظهور را فقط خداوند می‌داند اما نزدیک شدن یا عقب افتادنِ این زمان به دست ماست.

-   تاثیر مهم دعا در نزدیک شدن ظهور

-   دعوت از سایرین برای درخواست و دعای همگانی

-   آغاز پروژه‌ی دعای شبانه برای ظهور

  

متن محتوا:

سلام به دخترهای (پسرهای) عزیز خودم. دلم برای همه‌تان تنگ شده بود. خوشحالم که یک سه شنبه‌ی مهدوی دیگر هم با هم هستیم و می‌توانیم چیزهای مهم و جالبی درباره‌ی امام مهدی علیه السلام یاد بگیریم.

در دو جلسه‌ی قبل‌، درباره‌ی امام مهربانی صحبت کردیم که زنده هستند و همین الان روی همین کره‌ی زمین زندگی می‌کنند. گفتیم اسم ایشان چیست؟        آفرین؛ حضرت مهدی. که البته چون امام این زمان هستند به ایشان «امام زمان» هم می‌گوییم.   حضرت مهدی امامِ چندمِ ما هستند؟         آفرین؛ امام دوازدهم. ایشان آخرین امامی هستند که خداوند مهربان برای خوشبختیِ مردم روی زمین فرستاده.

خب دخترهای (پسرهای) با هوش و حواس جمع من بگویند ببینم «چرا ما امام زمان‌مان را نمی‌بینیم؟»                  آفرین. گفتیم چون خدای مهربان نمی‌خواست آخرین امامش هم به دست آدم‌های بدجنس شهید شوند، ایشان را از چشم‌های مردم مخفی کرده. یعنی یا ما ایشان را نمی‌بینیم یا اگر هم ببینیم نمی‌شناسیم. گفتیم به این وضعیت چه می‌گویند؟            آفرین. «غیبت» می‌گویند.

بعد یک نکته‌ی خیلی مهم گفتیم. گفتیم درست است که ما امام زمان را نمی‌بینیم و نمی‌دانیم کجا می‌توانیم ایشان را پیدا کنیم، اما امام زمان، مانند همه‌ی امام‌های قبلی هر جا که باشند از اوضاع و احوال ما خبر دارند، ما را می‌بینند و اگر با ایشان صحبت کنیم، می‌شنوند و به ما توجه می‌کنند.

پس مثل مردمی که در زمان‌های قدیم به خاطر دور بودن از امام زمان‌شان یا زندانی بودنِ امام نمی‌توانستند از نزدیک ایشان را ببینند و فقط به امام توجه می‌کردند و در دل، حرف‌شان را به ایشان می‌زدند، ما هم می‌توانیم با امام زمان ارتباط داشته باشیم.

قراری که جلسه‌ی پیش گذاشتیم را یادتان هست؟ قرار گذاشتیم هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شویم همانطور که به مامان و بابا و بقیه سلام می‌دهیم، به امام مهربان‌مان هم سلام بدهیم. هر وقت هم دل‌مان برای امام تنگ شد یا حرفی با ایشان داشتیم خیلی راحت و البته مؤدبانه به امام بگوییم.

خب حالا یک سوال. این وضع تا کی ادامه دارد؟ تا کی قرار است امام زمان در غیبت باشند؟

بچه‌های خوبم؛ زمان دقیقِ ظهورِ امام زمان (یعنی تمام شدن غیبت‌شان) مشخص نیست. اما چیزی که مهم است نزدیک شدن یا عقب افتادنِ این زمان به دست ماست!

معنی این حرف چیست؟ الان توضیح می‌دهم.

بچه‌ها یادتان است گفتیم پیامبر مهربان‌مان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، از طرف خدا دوازده امام مهربان را به مردم معرفی کردند تا بعد از خودشان رهبری و هدایت مردم به دست آنها باشد. مردم هم قول دادند به حرف این امام‌های مهربان، دانا و دلسوز گوش بدهند و آنها را دوست داشته باشند. اما بعدا زیر قول‌شان زدند و امام‌ها را تنها گذاشتند. آدم‌های بدی که از امام‌ها به این دلیل که همیشه طرفدار حق بودند و اجازه نمی‌دادند کسی به بقیه ظلم کند، بدشان می‌آمد و آنها را مانعی سر راه قدرت و زورگویی خود می‌دیدند، از این وضعیت سوء استفاده کردند و امام‌های مهربان‌مان را یکی یکی شهید کردند.

این کار مردم نشان داد آنها قدر نعمتی را که خدا به آنها داده بود و امام‌های مهربانی را برای خوشبختی آنها فرستاده بود، ندانستند. به همین دلیل خدا نعمت حضور امام در بین مردم و دسترسی مردم به ایشان را گرفت و امام را از دسترش‌شان خارج کرد.

اما بچه‌ها؛ خدا آنقدر مهربان است که گفته اگر مردم به اشتباه‌شان پی ببرند و از خدا عذرخواهی کنند و با همه‌ی وجود بخواهند که امام زمان‌شان بیاید، خدا ظهور امام را نزدیک می‌کند. ولی اگر نسبت به امام بی تفاوت باشیم و برای‌مان بود و نبود امام فرقی نکند، این غیبت طولانی‌تر می‌شود.

بگذارید یک داستان واقعی در همین مورد برای‌تان تعریف کنم. داستانی که شبیه اوضاع الان ماست.

یکی بود؛ یکی نبود.

در زمان‌های قدیم، خیلی خیلی قدیم، پادشاه ظالمی زندگی می‌کرد به نام فرعون. فرعون که خودش را خدای مردم معرفی می‌کرد، به همه، خصوصا یک عده‌ای از مردم که به آنها قوم بنی اسراییل می‌گفتند ظلم‌های زیادی می‌کرد. او مردهای بنی اسراییل را به زور از زن و بچه و خانواده‌شان جدا می‌کرد و به انجام کارهای سخت و خطرناک وادار می‌کرد. از زن‌ها و بچه‌های‌شان هم به عنوان کارگر و خدمتکار در قصرهایش استفاده می‌کرد. از همه‌ی اینها بدتر، چون شنیده بود که یک روزی در بنی اسراییل پسری به دنیا می‌آید که او را از تاج و تخت و سلطنت پایین می‌کشد، دستور داده بود هر نوزاد پسری در بنی اسراییل به دنیا آمد، سریع او را بکشند!

خلاصه، اوضاع بنی اسراییل روز به روز بدتر و سخت‌تر می‌شد. نه کسی را داشتند که در برابر آن پادشاه ظالم از آنها دفاع کند و نه اجازه داشتند آن سرزمین را ترک کنند. یک روز که از رفتار فرعون خیلی ناراحت بودند و دور هم جمع شده بودند و غصه می‌خوردند، مرد دانایی که بین‌شان بود گفت: این بلاها که سرمان می‌آید، همه‌اش تقصیر خودمان است. یادتان است چه پیامبرهای مهربانی داشتیم؟ چقدر به ما سفارش می‌کردند درست زندگی کنیم؟ چقدر گفتند در کنار پیامبران بمانیم و با گوش دادن به راهنمایی‌های آنها خوشبخت شویم؟ اما ما چه کار کردیم؟ پیامبران را تنها گذاشتیم و هر جور که دل‌مان خواست زندگی کردیم. پیامبرها به ما هشدار داده بودند که اگر به نصیحت‌های آنها بی تفاوت باشیم و از ایشان فاصله بگیریم، دچار بدبختی می‌شویم و خدا هم به خاطر اینکه قدر نعمت پیامبرها را ندانسته‌ایم، تا 400 سال هیچ پیامبری را به نجات‌مان نمی‌فرستد.[1] حالا از آن 400 سال تنبیه، صد و هفتاد سال دیگر باقی مانده. مردم حرف‌های آن مرد را تایید کردند و گفتند راست می‌گویی. اگر ما و پدران ما به راهنمایی‌های پیامبران گوش داده بودیم و از آنها جدا نمی‌شدیم، این بلاها سرمان نمی‌آمد. اما حالا چه کار کنیم؟ صد و هفتاد سال دیگر خودمان و بچه‌های‌مان زجر بکشیم؟ آیا هیچ راهی برای خلاصی از این اوضاع نیست؟

آن مرد دانا گفت: تنها راه نجات این است که همه با هم از رفتارمان نسبت به پیامبران و گوش ندادن به سفارش‌هایی که به ما کرده بودند، از خدای بزرگ عذرخواهی کنیم. اگر از رفتار بدمان عذرخواهی کنیم و همه با هم به اشتباه‌‌‌مان اقرار کنیم و بگوییم چقدر به فرستاده و نجات بخشی آسمانی نیاز داریم شاید خدا به ما رحم کند و این سال‌های باقیمانده از دور ماندن از منجی را بر ما ببخشد. (منجی یعنی کسی که بقیه را نجات می‌دهد.)

بنی اسراییل از حرف آن مرد دانا خوشحال شدند و همه با هم از ته دل‌‌شان از خدا عذرخواهی کردند.آنها واقعا به این نتیجه رسیده بودند که دور شدن از پیامبران و گوش ندادن به حرف‌های آنها برای‌شان بدبختی می‌آورد. به همین دلیل چهل روز در بیابانی خارج از شهر به دعا و گریه و زاری مشغول شدند تا خدا باقیمانده‌ی تنبیه‌شان را ببخشد و یک پیامبر دیگر را به نجات آنها بفرستد.

خدای مهربان هم وقتی دید مردم از رفتار بدشان نسبت به پیامبران پشیمان شده‌اند و همگی با هم به این نتیجه رسیده‌اند که بدون وجود فرستاده‌ی الهی نمی‌توانند از این وضع نجات پیدا کنند، دعای‌‌شان را مستجاب کرد و حضرت موسی علیه السلام را به نجات آنها فرستاد.[2]

حضرت موسی قوم بنی اسراییل را جمع کرد تا از آن سرزمین بیرون ببرد و در جای دیگری زندگی جدیدی را شروع کنند. فرعون که متوجه این اتفاق شد، با همه‌ی سپاهش به جنگ با حضرت موسی آمد. وقتی فرعون نزدیک حضرت موسی رسید، آنها به دریا رسیده بودند. بنی اسراییل نه راه پس داشتند و نه راه پیش. از پشت سر فرعون و سپاهش می‌آمدند و روبروی‌شان هم دریا بود. ترسان و لرزان به حضرت موسی نگاه می‌کردند. حضرت موسی گفت نگران نباشید خدا کمک‌مان می‌کند. و بعد با عصایش به زمین کوبید. به فرمان و قدرت خدا آب دریا از دو طرف کنار رفت و جاده‌ای میان دریا برای عبور بنی اسراییل باز شد. بنی اسراییل به سرعت از وسط آبها رد شدند. فرعون که به دریا رسید و این صحنه را دید عصبانی‌تر شد و به سربازهایش دستور داد آنها هم از همان راهی که در دل دریا باز شده بود به دنبال بنی اسراییل بروند. وقتی فرعون و سربازانش وارد دریا شدند، به اراده‌ی خدا دوباره دریا به حالت اول خود برگشت و فرعون و لشکرش همگی غرق شدند.

اینطوری شد که حضرت موسی بنی اسراییل را نجات داد.

این داستان خیلی شبیه اوضاع ماست بچه‌ها. قوم بنی اسراییل هم مثل ما در شرایطی بودند که خدا نجات بخش و هدایتگرشان را از دسترس‌شان دور کرده بود. حضرت موسی در میان مردم رفت و آمد می‌کرد؛ اما کسی او را نمی‌شناخت. مثل حضرت مهدی که در دسترس ما نیستند و حتی اگر هم ایشان را ببینیم ایشان را نمی‌شناسیم. قوم بنی اسراییل با دعای دسته جمعی و عذرخواهی از خدا به خاطر اینکه قدر پیامبرها را ندانسته بودند، توانستند ظهور منجی خود را صد و هفتاد سال جلو بیندازند. ما هم می‌توانیم همه با هم از ته دل برای ظهور منجی خودمان یعنی امام زمان دعا کنیم. دعای ما در جلو افتادن ظهور تاثیر دارد.[3]

به خاطر همین بود که گفتم نزدیک شدن یا عقب افتادن ظهور به دست ماست. ما می‌توانیم با دعا کردن، ظهور امام زمان‌مان را جلو بیندازیم. وقتی خدا ببیند مردم، قدر امام مهربان‌شان را می‌دانند و می‌خواهند رهبری و سرپرستی خود را به دست ایشان بسپرند، دوباره نعمت حضور امام را به آنها بر می‌گرداند.

پس یکی از کارهای مهمی که می‌توانیم برای جلو افتادن ظهور انجام دهیم چیست؟       آفرین. دعا

حالا همه دست های‌تان را بالا بیاورید و از ته دل به خدا بگویید:

«خدای مهربان؛

ما امام زمان‌مان را دوست داریم

از تو می‌خواهیم

ظهورش را نزدیک و نزدیک‌تر کنی.»

آفرین به شما دخترهای گلم (پسرهای خوبم).

بچه‌ها؛ هفته‌ی پیش قرار گذاشتیم هر روز صبح که از خواب بلند می‌شویم، به امام زمان‌مان سلام بدهیم.

حالا از این جلسه یک قرار دیگر هم با هم بگذاریم. قرار بگذاریم هر شب همین که به رخت خواب رفتیم و چشم‌های‌مان را بستیم که بخوابیم، برای ظهور امام زمان‌مان دعا کنیم. ببینید الان شما تقریبا 20 نفر هستید. این قرار را با کلاس‌های دیگر هم می‌گذاریم. اگر همه‌ی ما با هم هر شب قبل از خواب دعا کنیم، تقریبا می‌شود صد تا دعا. اگر بتوانید به بقیه‌ی دوستان‌تان هم بگویید که در این قرار دسته جمعی شرکت کنند، تعدادمان بیشتر و بیشتر می‌شود و ظهور امام زمان نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود. البته شما می‌توانید هر وقتی این کار را بکنید. مثلا وقتی حرم امام رضا می‌روید، یا بعد از نمازتان، یا حتی در قنوت نمازتان، یا اصلا همین الان، همین جا. اما قبل از خواب هم این کار را بکنید.

پس قرار ما برای همیشه این باشد که هر شب، هر جای دنیا که بودیم و هر چند سال‌مان که شد، برای ظهور امام مهربان‌مان دعا کنیم. قبول؟        آفرین به شما دخترهای (پسرهای) دوست داشتنی.

حالا برویم سراغ یک کاردستی خوشگل. ما امروز می‌خواهیم بالن‌های خوشگلی را درست کنیم و دعاهای خود درباره‌ی ظهور امام زمان را روی آن نصب کنیم.

  

یادبود (بالن دعا):سه شنبه مهدوی جلسه سوم

{مربی، نمونه‌ی آماده شده‌ی کار را به دانش آموزان نشان بدهد تا راحت‌تر بتوانند کاردستی خود را درست کنند.}

   

  

وسایل مورد نیاز:

1.   مقوا و کاغذ رنگی

2.   کنف

3.   چسب

4.   قیچی

  

   

   

روش ساخت:

روی کاغذهای رنگی با رنگ های متفاوت ده دایره به قطر 10 سانتی متر، برش بزنید و دایره ها را از وسط تا کنید. سپس آنها را پهلو به پهلو به هم بچسبانید تا شکل بادبزنی پیدا کنند.

سه شنبه های مهدوی جلسه سوم    

سه شنبه های مهدوی جلسه سوم

   

روی مقوای آبی به قطع A4 دو عدد ابر سفید و دو تکه کنف با طول 5 سانتی متر مانند نمونه‌ی نمایش داده شده، بچسبانید.

با استفاده از یک مقوای کلفت مثل جعبه کفش، مربعی به ابعاد 6 سانتی متر به عنوان سبد بالن تهیه کنید. مربع دیگری به همین ابعاد روی کاغذ رنگی جدا کنید. دانش آموزان متن دعای زیر را ترجیحا با دست خط خودشان روی این مربع رنگی بنویسند:

«خدای مهربان؛ ما امام زمان‌مان را دوست داریم

از تو می‌خواهیم

ظهورش را نزدیک و نزدیک‌تر کنی.»

سپس بادبزن آماده شده را به همراه یک مربع 6 سانتی متری (سبد بالن) روی کار سوار کنید. برای سهولت کار، می توانید به جای چسباندن کنف، دو خط کلفت با ماژیک ترسیم نمایید.

دانش آموزان، متن دعای خود را روی کاغذ رنگی مربعی شکل و به ابعاد 6 سانتی متر بنویسند و روی سبد بالن نصب کنند.

سه شنبه های مهدوی3


[1] رسول خاتم می‌فرمایند: "لَمَّا حَضَرَتْ یوسُفَ ع الْوَفَاةُ جَمَعَ شِیعَتَهُ وَ أَهْلَ بَیتِهِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیهِ ثُمَّ حَدَّثَهُمْ بِشِدَّةٍ تَنَالُهُمْ یقْتَلُ فِیهَا الرِّجَالُ وَ تُشَقُّ بُطُونُ الْحَبَالَى وَ تُذْبَحُ الْأَطْفَالُ حَتَّى یظْهِرَ اللَّهُ الْحَقَّ فِی الْقَائِمِ مِنْ وُلْدِ لَاوَى بْنِ یعْقُوبَ وَ هُوَ رَجُلٌ أَسْمَرُ طُوَالُ وَ نَعَتَهُ لَهُمْ بِنَعْتِهِ فَتَمَسَّكُوا بِذَلِكَ وَ وَقَعَتِ الْغَیبَةُ وَ الشِّدَّةُ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ‏ وَ هُمْ مُنْتَظِرُونَ قِیامَ الْقَائِمِ أَرْبَعَ مِائَةِ سَنَة‏": کمال الدین، ج 1، ص 145 و 146.

[2] امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "فَلَمَّا طَالَ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ الْعَذَابُ ضَجُّوا وَ بَكَوْا إِلَى اللَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى وَ هَارُونَ عَلَیهِمَا السَّلَامُ یخَلِّصُهُمْ مِنْ فِرْعَوْنَ فَحَطَّ عَنْهُمْ سَبْعِینَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلَامُ هَكَذَا أَنْتُمْ لَوْ فَعَلْتُمْ لَفَرَّجَ اللَّهُ عَنَّا فَأَمَّا إِذْ لَمْ تَكُونُوا فَإِنَّ الْأَمْرَ ینْتَهِی‏ إِلَى‏ مُنْتَهَاه‏‏" یعنی: وقتی عذاب بر بنی اسراییل طولانی گردید، چهل روز به درگاه خداوند گریه و ناله کردند. پس خداوند به موسی و هارون وحی فرمود که آنها را از دست فرعون خلاص کند. این در حالی بود که از چهارصد سال، یکصد و هفتاد سال باقی مانده بود (خداوند به دعای بنی اسراییل از آن یکصد و هفتاد سال صرف نظر فرمود) ... اگر شما شیعیان نیز چنین تضرّع و زاری نمایید، خداوند فرج ما را می‌رساند ولی اگر دست روی دست بگذارید، امر ظهور به انتهای زمان خود می‌رسد: بحارالانوار، ج 13، ص 140.

[3] همان.

 

بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص)

 

 

logo-samandehi

جستجو